باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

امشب در سر شوری دارم ،امشب درد نوری دارم

امروز سر جلس3یادم افتاد و ب خودم اومد ای ینی واقن 20اسفند؟

هنه در تکاپوی عید و من خنثی تر از همیشه هستم...میگن وقتی دلت تنگ میشه وقتش ک با خدا حرف بزنی خدا جونم ببخش ک انقدر میام حرف بزنم عاغه من خیلی وقته ک دلم تنگ و چ خدایی بهتر از تو...

میگن اگ مریض شدی بدون جلوی ی اتفاق بدی گرفته شده...و من میفهمم این ینی چی اما خدا این دلیل نمیشه ک برا سلامتی م دعا نکنم و ازت نخامش...میگن وقتی شکست خوردی قرار بوده ی چیزایی یاد بگیری اما بعضی وقتام تو در شکست خوردن هات فقط و فقط از خودت متنفر میشی اگ شکست برا بار اول و دوم اره معنی داره ولی ن شکست هات بشه حماقت...اون جا فقط از انسان بودنت شرمنده ایی...

میگن اگ ب ارزوت نرسیدی فلن خیرش در این بوده اما خدا با همه ی بد بودنم ی چیزیو بلدم ک تنبلیو بد بودن خودمو پای مصلحت تو نذارم...

ی روزی ی جایی ادم ها ب حودشون میرسن توی ی ایستگاهی ب خوت میرسی ب خود ،خودت...و من امشب ب خودم رسیدم انگاری توی ی ایستگاهی مدت هاس ک منتظرم ک خودم بیاد سراغم و چ درد بدیه انتظاری و چ بدتر از ان وقتی با دستان خالی با خودت روبرو میشی . ...20اسفند همون تاریخیه ک قرار بود دست پر بیام اما خالیه انقد خالی ک دارم با کلمه های درهم پرش میکنم...

و من چقدر زود دلمو ب تو باختم این وسط تکلیف دل ما چی میشه هدف جان؟

و چقدر تحقیر وتا کی تا کجا ...

این مدت همش خاب کنکور ی جوریه ک وقتی از خاب با شوک میپرم برا چن دقه نمی تونم بفهمم کجام حتی باورت میشه اسمم یادم نیس حتی خودمو جز اینک ی هدفی اس ب اسم تو...

و بعد دیگ کامل میشه گف یادم میره خاب چی بود فقط سابجکتش ب یاد میمونه و صحنه های درهم ...یکیش خاب دیدم با عادل فردوسی پور رفتم کنکور بدم!...عایا کنکور انقد بزرگ و مهمه یا این تویی ک من و ب این حال رسوندی ؟اره کنکور انقدر ارزش ندارع بخام ...این تویی فقط تو فقط خود تو...

امشب خودمو ملاقات کردم ملاقاتی بود پر از خجالت...

و بغضیست ساعاتی دارد گلویم را فشار میدهد ماندم اجازه امدن بهش بدم ؟یا بشه قضیه دو سال پیش ک نذاشتم گریه کنم و تهش شد اینک سلامتیو دادیم رف...

من کی انقدر دیوانه شده بودم ک سلامتیمو با تو معامله کردم ...

از عشق تو ترسیدم درس وقتی ک عاشق تر از همیشع شدم...می دونی بازم این شریف نیس ک منو این حالی کرده من برا ابنک ب تو ثابت کنم اره منم هستم خدا تو اولین کسی هستی ک براش میخام بجنگم میخام برا اون باشم...

و هنوز دارم ب این فک کنم ک دیوانگیم را بذارم وسط یا عشقم را ب بهایی کم بفروشم؟

خدا می دونم وضعم بادحرفایی ک تو تابستون زد فقط براا ینک مجاز ب 96باشم اصن اسمونو زمین فرق داره اما خدا هنوز اخرش نیومده همین...

*این روزا وقتی علیخانی را میدیدم یاد خودم میفتادم واقعیتش بین من و اون ی نقطه بزرگ مشترک وجود داره ب شدت...و یاد اون روز هایی افتادم ک همه در فضای حقیقی و مجازی ب ما گیر 3پیچ دادن ک تو خخخ شبیه اونی در واقع اوشون شبیه منن:))

اینو اول مهسا گف و بعدش من کچل شدم حالا ن ظاهری فقط از جهت طرز حرکات دست و وایسادن ...اوشون چش عسلی بنده ن رنگ چشم قهوایی ن مشکی ترکیبی از این دوست و مانده ام شباهتمان کجاست و هر بار ک میبینمش ب این موضوع فک میکنم و نطقی ک خانوم دکتر مهسا فرمودن چ ماجرایی داشت این شباهت:))یکی گیر داده بود نکنه باهاش فامیلی:))

**این روزا بسیار در مورد ی موضوعی ب شدت عصبیم اینک من قدم 173بعد متوجه شدم اگ قوز نداشتم و مث انسان مینشستم و را ه میرفتم الان قدم 178بود بله ب همین سادگی گند زدیم ب هیکل خودمان...من یکی از خوشبختیام اینه همه بهم میگن تیر برق ،دیلاق،لاغر مردنی دراز ...

پارسال رفتم دکتر تغذیه برا وزنم دکتره گف بهتره ی چیزی بخوری ک قدت کم شه رو وزن سرمایه گذاری بی فایدس :))بنده با قدم از لحاظ جرمی 20کیلو کم دارم بله این چنین است مهندس برق یونی شریف :))

و این روزا تصویر کم رنگی ک از دانشجوو های شریف ب یاد دارم مدام جلو چشمه ....

عشقم را بفروشم یا ؟

اخر من بعد ها جواب این دل بیچاره را چ بدهم؟

ن میدانم ک دیگر اب خوش از گلویمان پایین نمی رود...

این روزا یاد اون سکانس بچ های اسمان میفتم وقتی علی با همه ی زورش جنگید ک سوم شه ک بتونه کفشارو ببره اما اول شد...وقتی ک همه ی زورتو گذاشتی خدا اولت میکنه حتی اگ هدف تو سوم شدن ماراتون باشه...بله این چنین است خدای مهربان من ...

از اون ورم ی ماجرایی هس وقتی عشق تصمیمشو بگیره کاری نداره دیره یا زود وقتی عشق بخاد دستور بده عقل جایگاهی ندارد...

و یاد خودم میفتم ...وقتی ورق میزنم 95را و هنوز درک نکردم این همه گند زدن برا ی سال زیاد نبود...

عاشق تر از همیشه ام و نگران تر از همیشه؟

امشب بین عقل و عشق کدام یک قرار است تسیلم دیگری شود؟

بر خدا توکل کن زنده ایی ک هرگز نمی میرد...

و توچه میدانی شاید موعودش نزدیک باشد...

یاحق

پا پستی:عنوان از اهنگ دوس داشتنی سرکار شکیلا

***فقط خدا یا توی این روز های اخر 95،ک عمری دیگ ب دنیا ن داره...باید دو تا جمله رو بهت بگم

اول:تشکر برای بودنت برا نگاهت برا اینک صبوری کردی و منو با همه ی گند هایی ک زدم توبه هایی ک شکوندم بخشیدی و ازم انتقام نگرفتی و مدام در خلوت م بودی و همیشه بودی حتی وقتی ک حقت بود و حقم بود ک تنهام بذاری و منو ب حال خودم رها کنی نکردی و باز منتظرم موندی و هستی...

دوم:ازت میخام بازم باشی و هرگز تنهام نذاری چون فکر نبودنت در زندگیم اسوب ب پا میکنه و اسوب هم بپا کرد...

خدا ی قشنگ م خدای همیشه منتظرم اسفند داره میره با سرعت هر چ تمام تر و قت رفتن و کوچ کردن ب فروردینی ازت میخام منو ببخشی در تمام این سال ها از اذر 76تا 20اسفند 95منو ببخش اگ کاری کردم ک میدونم و ب یاد دارم ک کردم ،منو ببخش و ازم بگذر اگ با اعمالم جوری دلتو شکستم ک بازتابشو دیدم در زندگیم خدایا مرا ببخش ب خاطر کار هایی ک کردم ب خاطر گناهانی ک نباید میشد اما شد و منو ببخش از صمیم وجودت ک جواب بندگی ات را ندادم و تو را ان گونه ک لیاقتت هس عبادت نکردم و برا ی تو در حد خدایی تو من بنده ی گناهکاریم و مرا ببخش وقتی قسم میخوردم ب بزرگیت و عظمت اما میشکستم و فقط نظاره گر بودم مرا ببخش وقتی باید میجنگیدم نشستم و نگا کردم مرا ببخش وقتی ب تو قول دادم مرداد 95ی خبر خوبی بهت میدم اما ندادم مرا ببخش ک با افکاری ک در حد من انسان ،در حد منی ک مخلوق توم نبودن زندگیم را برا مدتی باختم...

و مرا ببخش برای همه ی بدی هایم و باز مرا ببخش ک انقدر پر توقعم ک انتظار دارم با این حجم بد بودن مرا ببخشی...

وخودت میدانی بخشیدن تو اغاز من است...

و خدایا ازت میخام و دعا می کنم ک لیاقت بخشیدنت را داشته باشم و قدر بدانم اگر بخشیده شدم ...

و منم میبخشم همه ی ان هایی ک برام بد بودن حتی مدیر مدرسه 3سال دبیرستانو هم ک چقدر اذیتم میکرد گذاشته بودم اون دنیا بیام باهاش تسویه کنم اما میبخشم همه را ک شاید...قدر بخششت باشم...

و ب قول علیخانی:به دریا دل زدم شاید ک در تو دریا شم همه دنیا رو بخشیدم ک قدر بخششت باشم...

دل ب دریا زدم ...تا نگاهم کنی تا اغاز شوم از نو...


نظرات 1 + ارسال نظر
نیلگون شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 22:21 http://berangezendegi.blogsky.com

چقدر نوشته هات رو دوست دارم.....
امشب بااینکه خیلی خسته بودم ولی نتونستم به دنبال یه پست جدید نیام اینجا و چه خوب که پست جدید نوشته بودی
قلمت مانا دوست قوی من

واووو ....مر30استاد لطف دارید ذوقیدم...
ایشالا زود خستگی بره و تموم شه ...
تشکرات استاد نیلگون...شمام ک اپ نمیکنید گفتم من اپ کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد