باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

در انتظار ...

ساعت 2و 42 دیق ب وقت شهر من ...

و من کماکان منتظر ببخش ...

امشب در هیاهوی شلوغی ها بی تابی را قایم کردم...

فیلم های 8سال گذشته را دیدم و من دخترکی شاد در میان دنیای کودکی و جوان بودم...اما حالا وقتی جلو ایینه می ایستم در چین پیشانی م فرو میرم و من چقد زود شکسته شدم و فقط سعی می کنم ب قدم نگا کنم و صورتی ک پر از نگرانی...

اون روز مهمونی داشتم ک فک میکرد من متولد 70ام و خاهر بزرگم متولد 76!

گاهی بی صدا شکسته میشویم بی صدا انقدری ک وقتی برای بار ها میری جلو ایینه متوجه نمیشی اما ی روزی خشک میشی جلو اینه انگاری سال هاس رو زمینی ...

و ان روز داشتم ادبیات میخاندم و ناگهانی تار موی سفید سرم را کندم و دقایقی بهش خیره بودم...

من تو ی این دو سال پیر شدم چیزی ک باید اعتراف کرد...

درون گرا تر شدم عصبی تر شدم پر خاشگر تر شدم و گوشه گیر تر...

اینارو نگفتم ک بهت یاد اوری کنم ک ببخشی نه چون میدونم بهتر از من خبر داری...و دردی ک امروز داشتم بالاخره ی قراری گرفت.

تو خیال منو راحت کن...

چ جوری بگم خسته ام میخام برگردم چ جوری خدا؟ جوابمو میشه بدی؟

و روز های اخر 95و من سر درگم...

95؟همون سالی بود ک قرارمون این بود شریف باشم...اما خونم ...

پستای وب قدیم را میخاندم پستایی ک مال پارسال بود...نوشته بودم 95 مهر 95تهرانم خیابان ازادی دانشگاه صنعتی شریف ،دانشکده برق،نوشته بودم 95سال رسیدنه ...

امروز ی لحظه پدرم فک کرد ک باز شده کاملا و شوقی ک تو چشاش بود از خودم متنفر شدم و منم زل زدم گفتم باز نشد اشتباهی متوجه شدی پدر من...

حال بچه اییو دارم ک پدر و مادرش میگن دیگ نمیبخشیمت و دوست نداریم....من برا خدا...

خدا داره صب میشه بخشیدی؟بگو بدونم ...

ی روزی ی جایی باز ب ملاقات خودم میرم...

 و من میدونم این اخرشه قسم ب دردی ک دارم یدک میکشم قسم ب روحی ک از تو ب من رسیده...

*ب دبیر فیزیک دیروز نه پریشب اس دادم ک برام ی جلسه بذاره وا3هفته بعد ...

اقای فیزیک اروم و دوس داشتنی...واقعیتش من فیزکم خخخ خوبه مثلا چن ماه پیش ب ی دانشجو فیزیک دانشگا رو درس میدادم واقعیتش اینه ک اگ خوبه ب شدت مدیون تدریس لاکچری اقای فیزیکم و شاید از تیزهوشانی بودم فقط این جاش ب کارم اومد...

و موندم اون سوالو بپرسم یا نه ؟اینک چرا دوم دبیرستان و سون دبیرستان تا اوایل اسفند با من خخخ بد برخورد میکرد؟بد برخورد کردن منظورم اون بد روتین نیس...

بعد ک شد پیش ایشون سر کلاس انقد برا من احترام قاعل بود کالدهنت والسرویس:))واقن برام جالبه نمیدونم شاید من خخ حساس بودم ولی ی چن باری گریه کردم واقعیتش من از اوناییم ک نشون میدم خخخ پوستم کلفتمه و خخخ وقتام برا حرف 99درصد ادم هام تره خورد نمیکنم ولی اون جزو ا ون ی درصد بود شاید چون دبیر فیزیک بود درسی ک من میپرستمش...

البت پیش دیگ مدرسه ی ما نموند بناب اختلافاتی ک با مدیر وحشیمون پیش اومد...اما اون لطف کرد برا کلاس ما در هفته یک روز تو موسسه کلاس گذاشت اونم مجانی:))و من فیزیک پیشو در هفته ی جل3یاد گرفتم اون حجم زیادو :))حالا پیش انقد تحویلم میگرفت ک دیگ شک کرده بودم واقن:))یادمه ی بار یکی از بچ ها رف پیشش گف اقای فیزیک کارتون دارم(خو ما هرچی تک رقمی و دو رقمی و رتب های خوب داشتیم همشون شاگردش بودن و ی جورایی هم مشاور بود ی جورایی ک نه حقیقتا:)))

بعد گف سمیرا عجله دادم منم چن دیقه قبل تر بهش گفتم اخر کلاس وایسه کارش دارم بعد ک ب سمیرا اینو گف منم گفتم پیش خودم هیچی دیگ کار داره و من بی خیال شدم کلاس ک تموم شد صدام زد بیا ببینم چی کارم داشتی:)) این کسی ک دبیرمو میشناسه می تونه درک کنع چ حس خوبیه و جواب سمیرا رو نداد...ی روزم سر کلاس بهش گفتم بمونید سوال دارم ازتون بعد ک کلاس تموم سد بچه ها رفتن جلو میزش و مشغول حرف زدن بودن باهاش و در تمام اون شلوغی هایی ک ان دیوانه ها ب راه انداخته بودن چشاش دو ،دو میزدن ک منو پیدا کنه و نگام کردو گف بیا ؟مگ سوال نداشتی و 6یا بیشتر نمی دونم ادمو ایگنر کرد:))و چ روز هایی ک ب تخته زد و گف ساکت بچ ها ...باور ی سوال جالبیو پرسید ساکت بچ ها باوری نکته ی خخخ خوبی گف...باور ی سوالی تو جزوش بود ک کسی حل نکرد ما حل کردیم وبد ک من جواب هارو اعلام کردم گف بچ ها برید بعدی .بعد سمیرا گف ک اقای فیزیک ما حل نکردیم و اقای فیزیک با ی لبخندی ک دقیق یادمه گف باور ک حل کرده ،باورتو برو بعدی...و ...سر کلاس البت این و حتی دوم دبیرستان ک ما ب شدت باهم نمی ساختیم :))وقتی درس میداد زاویه دیدش من بودم و ی مدت جامو تغییر دادم و اون بازم زاویه تدریسش من بودم...

و وقتی ک براش سوال میبردم و حل میکرد بدون توضیح من فقط با نگا کردن ب شیوه حل کردنش یاد میگرفتم...

و یادم نمیره وقتی ک موجو درس میداد و من یهو گفتم پس انرژیش چی میشه با ی لبخند پر از انرژی برگشت و نگام کردو گف ...

و وقتی سوال میپرسیدم چقد خوب توجیهم میکرد...

حالا موندم واقن برام جالبه چرا اون اویل ما باهم مشکل داشتیم حس میکنم من خخخ حساس بودم اما واقن برخوردش با من خخخ فرق داشت...

ویاد دیف جانمان بخیر...ی روز سر کلاس ب ازاده گف نمیگم این چقد شبیه خودمه ...خاطرات من با اقای دیف میشه ازش ی کتاب نوشت...

و هم هیجان دارم هم استرس ک قرارا بعد 9ماه اقای فیزیکو ببینم و خخخ دوس دارم ازش بپرسم شاید پرسیدم اگ وقت بشه...امیدوارم از 95نپرسه از اینک چرا موندی ؟چون نمیخام چاغان کنم و مجبور میشم سکوت کنم...هر چن میپرسه ...

البت چاغان نمیشه کرد ولی سکوت هم دوس ندارم...

امیدوارم خخخ سرد برخورد کنه...نه نه اگ سرد برخورد کنه برا ی مدت واقن افسرده میشم تازه باهم خوب شدیم...

وایی:))ن سرد برخورد کنه ن از 95بپرسه اینو میپسندم:))اوف من هر بار ک مهران مدیریو میبینم انگاری اقای فیزیکو میبینم واقن این دو تام شبیهن او نام ننن خیلی ظاهری ولی طرز حرف زدنشون حرکات سر و صورتشون کپ هم ینی خخ شبیهن واقن از این نظر ،قد و هیکل هم هما ن طور جدی! و من دورهمیو ی مدت میدیم فقط چون دوس داشتم دبیرمو ببینم:))

واقن دوسشون دارم هر دوتاشونو :))ب سه ستاره هم ب اقای فیزیک رای دادم:)) هم برای اجرا هم برنامش:))

دوس دارم واقن از بپرسم ...


حالا اگ اونه میگ: کی؟من ؟ن توهم زدی :))اصن یادمم نمیاد :))

*قرار نیس هر اد می ک برای تو مهمه توم براش باشی خخخت وقتا این مسیر یک طرفس...

خدا چی شد؟ دیگ خاطرمم گفتم اما تو هنوز ساکتی؟از این سکوت میترسم...

یادت باشه من عاشقی بلدم ن فراموش کردن...

ساعت 3و 35خدا تا نفهم نمیخابم...

تا 96خدافظ...

عیدتون مبارک ،96؟ تو از چ تباری خاهی بود؟

فقط 96جان بدون ک تو اخرین نقطه امید زندگیم هستی همین و تمام زندگیم با تو میتونه شرو میشه با توم می تونه تموم شه...

فقط من از شکست خسته ام تو مهربان باش مث خالقم...

96تو با من خوب باش...

تو سختیم کاش دستمو بگیری ن مچمو برا اخرین بار قسم ب سلامتی ...

بعدا باور نوشت:

ساعت 14و 45: شکرت ،بخشیده شدم باور بخشیده شدی قدر دانت خاهم بود ن با حرف بلک با عمل...خدای قشنگم شکرت ممنونم ک اعتماد کردی...چشم یادمه اخرشه می دونم اگ خرابکاری کنم کار م تمومه...مر30...خدا من و تو ب هم گره خوردیم ...اگ سخت بود اگ گریه کردم چون ب اونم گره خوردم تو بهتر از هر کسی میدونی اون فقط ی دانشگا نیس اون جا مسیر رسالتم شرو میشع...یادمه ،یادمه ممنونم ازت ...خدا دیشب ک تا 6صب بیدار بودم واقن نا امید شده بودم ...اما خبوتو همیشه تو بزنگاه های زندگیم دستمو گرفتی...ممنونم ازت با همه قدرتم می جنگم و قدر می دونم بخششتو...

الان از درد خبری نیس اینم بازم معجزه تو نه ؟

اوف مر30...

شکرت ک تو سختیم دستمو گرفتی شکرت تو خدایی و نذاشتی تنها شم...

برم تستامو حساب کن...ای جووون متولد شدم...

هی شریف جان من میام حالا میبینی این بار میشه چون منم میخام ک بشم...

پنجره باز میشود بوی بهار میرسد ..اخیش منم ی ذوقی کردم برا بهار...

بخشیدنت ،نگاهی ک برا اخرین بار بهم کردی اغاز منه...اغاز...

ای خیال خوب من دیدارمان نزدیک است...

شکرت...

من میرم سراغ کتابام :))

واو دیف قراره مشتق بخونم چ خوب فیزیک هم موج و تحلیلی ماتریس...چ خوبه ک دنیام برگشت...







نظرات 1 + ارسال نظر
حبیب چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت 06:59

سلام باور جان
امیدوارم کسالتی نداشته باشی و درساتو رو برنامه بخونی و به هدفت برسی، ولی بی رو دروایسی شما باید بقول فرنگی ها یه گزینه B هم برای آیندت داشته باشی. منظورم اینه که اگرچه شاگرد زرنگی هستی و یه جاهای تاپ و بالایی توی کنکور درمیای و منم برات دعا میکنم ولی حالا اومدیم خدای ناکرده روز کنکور کسالت داشتی و نتیجه رو که دادن ببینی بجای دو رقمی، رتبه ت سه رقمی شده. خوب نباید که خودت رو ببازی و دوباره نری دانشگاه و ازین حرفا. پس باید همه ی احتمالات و پی آمد هایی رو که ممکنه پیش بیاد در نظر بگیری و واکنش درستی از خودت نشون بدی تا پایداری روحی ت حفظ بشه.
بهرحال من برات دعا میکنم.
خود منهم بعد از هندسه بیشترین درسی رو که دوست داشتم، فیزیک بود اگرچه معلم فیزیک کلاس دوازدهممون رو دوست نداشتم ولی حالا فکر میکنم بیخودی دوستش نداشتم آدم بدی نبود در عوض دبیرای فیزیک کلاس دهم و یازدهممون عالی بودن و اونا ذوق منو به فیزیک جلب کردن. بهرحال دوره ی جوونی و هزار جور احساسات و ایده آلها . . .
موفق باشی باور عزیز.

سلام اقا جبیب ....
گزینه B? سخته خیلی ...شما خودتون این دوران رو تجربه کردید سخته خیلی ب چیزی ک شب و روزتونو ب خودش اختصاص داده بخایید دست بکشید(از دیدگاه من 19ساله)...من امسال فقط برا شریف موندم فقط همه گفتن دیوانگیست اما من نمی تونستم با خودم کنار بیایم نمی دونم شاید 20سال دیگ متوجه بشم شریف و امیر کبیر و تهران فرقی نداشتن من بی خودی حساس بودم...اما الان حرف از 19سالگیمه ک ب شدت حساس شدم رو هدفم...وقتی ب خاطر نگرانی ببش از حد دو سال پیش سلامتیو معامله کردم...اقا حبیب من جدا از اینک برا هدفم میجنگم دارم برا سلامتی از دس رفتم می جنگم...در واقع مطمنم با رسیدنم اونم بر میگرده...
خب هند3 انصافا دیفرانسیل جذاب تر نیس؟
من اولش ک دیوانه فیزیک بودم بعد ک اومدم پیش دیفرانسیل هم منو ب خودش جلب کرد و مث فیزیک عزیز شد...
منم فک می کنم بی خودی ب دبیر بیچارم کلیک کرده بودم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد