باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

در گیرم...

صب بعد از اینک پست گذاشتم بعد ی یساعتی کامنت اقا حبیبو ک دیدم با خودم وارد ی چالش شدم...شاید چالشم ربطی ب حرفای اقای مهندس نداشت اما استارت مو زد...

و ی جورایی ی قسمت از چالشمم تو جواب کامنت برا اقای مهندس نوشتم...

رفتم سرچ کردم حتی عناوین مشاورع انلاینم سرچ کردم ...و کلی سایت مختلفو گشتم...و رسیدم ب این جمله اشتباه حق هر ادم بی تجربس ....بعد اشتباهاتم (کنکوری ب قضیه نگا نکنی )روک ک مرور کردم‌دیدم هیچ کدومش از روی عقل و تجربه نبوده من فقط ی بچه ۱۰،۱۱ساله بودم...اما همون ، برا اقا حبیب نوشتم خخخخ کمال گرام ....و همین باعث میشه با اشتباهاتم کنار نیام...

و نپذیرم و زورم بیاد د  درونم ب ی توافق برسم ک اره مال منن...اما وقتی فک می کنم من چی کار می تونم بکنم ؟بعضی وقتا یقع خدارو میگیر،م‌میگم تو ک میدونستی من هیچی بلد نیستم‌پس چرا منو تو اون موقعیتا گذاشتی؟اما این سوال فقط عصبیم میکنه وکمکی نمیکنه بهم...اما من با اون اشتباهات کلی چیزایی فهمیدم ک نفهمیدنش میتونست برام تبعاتی بد داشته باشه...اما اینا منو اروم نمیکنه بغض میکنم مث الان مث خخخ وقتا مث اون ۵ماه مث این مدت ک تلاش کردم خوب شم اما...

و همش اون ایه جلو چشمه ک میگی ما هر کس را ک بخاهییم...

و دلم میگیره...ب قول ارغوان دوستم‌ک میگه بدبختی تو اینه میخای از اول ،اولش پاک و مقدس باشی...

من چی کار کنم....خدایا دلم گرفته...

بعد سرچ کردن فهمیدن درد من با مشاور و اینا حل نمیشه...

خدایا حکمت اینک من امسال مث ی فیلم همه‌ گذشته برام تکرار شدو نفهمیدم...شاید ۴۰سال دیگ راضی باشم...اما خدا الان نیستم چون ی روزاییو ازم گرف ک باید در بهت رین حال خودم بودم...

خدایا میشه اون‌جور ک‌من میخام کمکم کنی...چرا خدا همش از اون بالا ب من نگا میکنی؟بیا پایین اون وقت میفهمی من‌چی می گم...خدا‌چرا هر بار ک خاستم تمومش کنم ،شرو شد ..بعد همه  فک‌میکنن من درگیر کنکورم‌‌‌...اما تو می دونی این طوری نیس...من ۳ماه دیگ جواب خودمو‌،خودتو چی بدم...کاش خدا درکم میکردی من ی سال عمر گذاشتم ک جبران کنم...وقتش نبود...ببخشید خدا،کاش قبلش باهام ی مشورت میکردی!یا حداقل توان حل کردنشو بهم میدادی...

خدایا من‌خستم ...ن از تلاش ن از روزهایی ک خاستم این قضیه تموم شه اما نشد و هر با  شرو شد و بدتر..مستم خدا کاش میدونستی خاستم ۱۹سالگیمو ب پاش بذا م...کاش بنم توان بخشیدنمو میدا ی ،کاش سخت نمیگرفتم...

اقا حبیب کاش میشد ک سخت نمیگرفتم کاش خچدمو میبخشیدم و تمام...خدا من خستم...

کاش ،من حبل الورید...

خدا کیتموم میشن اصن تموم ی داره...خدا چرا حالیم‌نمیشه ک ی بچه بودم‌ن ی نخبه‌ی دانا...کاش خدا حالیم میکردی...

کاش ی بار اون جور ک‌من میخاستم‌تمومش میکردیم...

کاش فقط درکم‌کنی گذاشته بودم ثانیه ب ثانیه جبران‌کنم‌ن د  حسرت ...

همین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد