من و خدا ی وقتایی قهر میکنیم...من سرش داد میزنم و میگمتو خدای خوبی نبودی بعد اوشونممیگ ن کتو خخخ ادم بودی ،هیچی اون میگ من میگم قهر ک کردیم من میرم بخابم...صب ک بیدار میشم ی راست میرم منت کشی ،خدا هم بازم میگ اومدی که ؟بعد میگم: ببخشید ناراحتی برم ؟(ی جوری حرف میزنم کضایه نشم)بعد میگ برو بابااااا خودتو لوس نکن بیا تو ،بگو اخع جنبه نداری ک ازم دور باشی چرا بی خود داد و هوار راه میندازی ها بنده ی دیوانه ام؛))حالا من ،خیر فقط اومدم بگم...خدا: بابا حرف نزن پاچه خار...
من:!!!
خدا:))))
خدا میگه :ماچ بده !منم میپرم بغلش مث روانی
خدا :دیونه ایی؟
من: میخندم
و خدا در اغوششش سفت و محکم نگه م میدارد...بعد یکی میزنه تو سرم...و میفرماید روااانی دوستتتتتتتتتتت دارم...
من:الکی
خدا:زهرمار، بی ادب...
من و خدا ...
دیشب بعد نوشتن اون پست انقد دلم گرفت ک نگووو با گریه خابیدم...صب ساعت ۶و ۱۰دیقه پاشدم...بازم ناراحت و غمگین...کماکان وب رو هم رفرش میکردممنتظر کامنت اقا حبیب بودم...بعد حوالی ۷و نیم زد ب سرم برم بیرون ...رفتم ب مامانم ک در اعماق خاب بود گفتم میرم بیرون/
رفتم بیرون تا ی خیابونی ماشین گرفتم از اون جام پیاده،سعی کردمدر خیابان های پایین شهر راه برم...توی یکی از خیابونا ی جیگرکی معروف و سالمی هس ک از وقتی ب یاد دارم ،دارم اون جا جیگر میخورم..ی مغازه خخخ کوچیک ،از کودکی من همون طوره کوچیکخخیلی، البت خوبه ک تغییر نکرده برا من شده نوستالژیک..خلاصه ک رفتم وخوردم چقد خوب بود...ادم های خوش بر خورد و مشتری های خوب...ی خانوم مسنی اومد چقدم شیکپوش از طرز مکالمش انرژی میگرفتم همون طور ک غرق نگاش بودم ،یهو بهم گف عزیزم میشه ساعتمو برام ببندی:))خلاصه ک کلی ادم مهربون جم بودن...
بعد ک جیگرو زدیمب بدن، هنزفری ب گوش ادامه مسیرورفتم پر انرژی:)اما ی غم بزرگ در درون...
نزدیکای ۹اومدم خونه ،بیرونماب پرتقال وکیکخریدم(من ی عدد انسان لاغر هستم اما مث کرگردن میخورم))
بعد بازم اومدموب ک ببینم خبری از کامنت هس ک نبود...تی ویو روشن کردم دیدم خندوانه فقط میده(از رامبد هم ک بدم میاد)ولی دیدم استند اپ ،کربلایی ،ک خخخ بامزس نشستم دیددم و کلی هم خندیدم...و چن تا وب خوبو رفتمخوندم...تا یهو اومدموب خویش و کامنت اقای مهندسو دیدم...
همه ی اینارو گفتم که بگم...
ادامشو در ادامه مطلب بخونید ،اگ حوصله دار:)) ید
با کامنت اقای مهندس اولش خوش حال شدم از اینک،چقد ادم های خوب تو زندگیم هستن حتی در دنیای مجازی و از این بابت شاکرم...
حالا درسته ی سری ادم های بیشعورمهستن اما ادمهای خوب انرژیشون انقد زیادهکاین بی شعور هارومیشه ایگنور کرد...
خلاصه رفتیمتو فکر و ب خودمگفتم مادر باور ،با دخترت چ می خاهی بکنی:))؟؟
دیدم دخترمه نمی تونم ک ولش کنم ،ارزوهای اون مال منه ،اشتباهاتشم باز مال منه،ب هر حال مادرممم...و فکر کردم..و هر بارم میگفتم ببین مادر باور مث دفعه های هزارمنباشه ک بخشیدی بعد با کوچیکترین تلنگر بازم،
روز از نو و برگشتیم سر نقطه اول...یا نبخش یا اگ میب خشی برا ابد ینی چی ینی حتی ی بار دیگه بازم شل کن سفت کن در نیاری..
و من بخشیدم و تمام...
و از اول ب خودم فرصت میدم...
اما برگردیم سر قضیه اصلی خودم کهمان کنکور باشد...وووووییی:))))))
جمعه ازمون داشته بیدم...
درسا یکم موندم...باید تا اوایل اردیبهشت کار خخخ هاشونو تموم کنم بعد دیگ کمکم برم برا جم بندی...و بعضی هاشونو باید با منبع دوم هم واقن کار کنم...
نمیذارم حس تی رو دلت بمونه باور ک نمرده...بازم بلند میشه و میسازه ب قول اقا حبیب همهی تلاشمو میکنم و نتیجش با خدایم خاهم بود خدای با معرفت :))
این ۲تا عکسم اون یکیی ک بسیار نامرتبع قبل اینک امروز تمیز شن...شاید هر کسی همچین عکسیو شیر نکنه...
اما معتقدم ی روزی همه ی اینا برام خاطره میشه...
+:و پایان هر چیزی خوب تموم میشه چون هر پایانی رسیدن ب توست:))خدای قشنگم خوشگیل مشگگیل من...
مر۳۰اقا حبیب:))
از ۶بیدارم ولی هنوز درس نخوندم...بعد ی دوش اب گرم شرو میکنم با توکل بر خودش...
آفرین باور عزیز
شما علیرغم تصویر خشنی که از خودت ارائه میکنی، بعکس چه دختر مهربان و دل نازکی هستی. آفرین بر تو. اینم که گفتم "بد" خواستم وورست کیس را مثال بزنم یعنی بگم فرض کن اون باور دختر بدی هم بوده، ولی تو با اینهمه، می بخشیش
آره اونموقع ها یعنی تا سالی که من کنکور دادم و رفتم دانشگاه چند دانشگاه در زمره کنکور سراسری نبودن: پهلوی شیراز - آریامهر - دانشکده نفت آبادن – دانشگاه ملی (که حالا اسمش شده شهید بهشتی) – تکنیکوم نفیسی ( که گویا حالا شده خواجه نصیر).
دانشگاه امیر کبیر جزء کنکور سراسری بود ولی اونموقع ها به پلی تکنیک موسوم بود.
نحوه انتخاب واحد ها توی خود دانشگاه آریامهر هم با حالا یه فرق اساسی داشت اونموقع ورودیهای دانشکده برق آزاد بودن بین کلیه واحدهای درسی از تمام زیرگروه های برق(یرق فشار قوی و موتورهای الکتریکی، انتقال و خطوط نیرو) - الکترونیک - کنترول و اتوماسیون – مخابرات و ترنسمیشن - کامپیوتر(چه سخت افزار و چه نرم افزار) . . .هرطور که دلشون میخواست بطور مخلوط واحد بردارن (تا 140 واحد) و فارغ التحصیل بشن بعدهم توی مدرک کارشناسی همه شون فقط می نوشتند "مهندسی برق" دیگه خودشون بسته به واحدهای تخصصی شون برای استخدام یا ادامه تحصیل به جاهای مرتبط به واحدهای گرفته شده شون مراجعه میکردن و وارد حرفه تخصصی شون میشدن. ولی حالا اینجور نیست یعنی براساس مصوبه وزارت علوم یا شورای عالی انقلاب فرهنگی(دقیقا نمیدونم) دانشجو از همین ابتدا براساس دفترچه انتخاب رشته باید یکی از این رشته ها رو انتخاب کنه و فقط هم همون رشته رو باید بخونه. بعقیده من همون سیستم قبلی خیلی بهتر بود. برای اینکه ما بچه های دیپلمه که تازه وارد دانشگاه میشدیم تا یکی دوسال اصلن نمیدونستیم به چه رشته هایی علاقه قطعی داریم و کم کم متوجه میشدیم و راه گزینش و برداشت واحدها هم آزاد بود. نمیدونم حالا با جه منطقی اینکار رو کردن مطمئنا دلایلی دارن که من ازش اطلاع ندارم.
سرتو درد آوردم شما کاری به این حرفا نداشته باش. آرام و بدون نگرانی درستو بخون و کنکورتو بده . موفق باشی انشاء الله.
:)))اون قسمت اول کامنتو بسیار درست متوجه شدید ،:))خود شیفتگی نیس،ولی همیشه تو ظاهر ادمگند دماغی هستم ،و ب شدت بد اخلاق.اما در درون خخخ هم دل نازک و حساس تا ی جایی اشکمهمیشه امادس...
دیگ بخشیدیم بهر حال مادریم:))
+وااایی خدا ،قدیما چقد بهتر بوده ،دلمخاست واقن...اینک گفتید تو دانشگا ازاد ،انتخاب واحد کردید چقد خوب بوده...الان واقن ظلمه،چونخخخ ها بعد انتخاب رشته پشیمون شدند...
حالبه ک اون چن تا دانشگا جدا بودن...
+چنسال پیشم شایعه شده بود ک کنکور ۸۰درصد حذف میشه و میشه شرط معدل و فقط ی سری از دانشگا های خوب مث همین شریف و اینا ،کنکور جداگانه دارن هر کدومشون
هر چقدر بیشترمیگذره بیشتر متوجه میشن همه ی کاراشونغلطه وب سیستم قدیمپناه میبرن...فقط این وسط ی چنتا نسلیو بدبخت میکنن...
بله ،اصن اینا ب من چه...همون درسمو بخونم و خدا کنه نتیجمونم بگیریم:))
بازم تشکرررررر فراون ازتون...