باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

بغض ...

چ دنیای بی رحمی شده...چ جوری شد ک ب این جای قصه رسیدیم ...ک از کشتن ادم ها فیلم بگیریم و داد بزنیم الله اکبر ...چ طوری شد ک کشتن ادم های بی گناه با ی تیر گلوله کمتر از ی ثانیه تبدیل شد ب ب بهترین اتفاق ...چ طوری میشود زنی برود ک حقش را بگیرد اما خودش وحقش از دنیا خاهند رف...تصویر فرزندش را دیدم و ازارم می دهد ...همه میگن تو خودتو در گیر نکن درستو بخون اما چ گونه ب ان پسر ی ک منتظر است مادرش برکرد اما برگشتی در کار نیس فکر نکنم...چ طور میشود ب ان کودکی ک ان روز در مجلس بوده و اون تصاوبر دل خراشو دیده و خدا می داند با ذهن و روان کودک بی گناه چ خاهد کرد...چ طور ب ان کودکی ک مادرش را از دست داد ان هم سر هیچ و فک می کنم ب ایندش و در لحظه بغض خفم میکنه...اینده ان کودک ک گنده ترین کس زندگیشو از دست داد ان هم در ماجرایی ک اول واخرشو واکابی می کنی مدام با خود تکرار می کنی ب کدامین گناه ان بانو ب ابدیت پیوست و ان کودک ی عمر باید کابو سی را با خود یدک بکشد ک حقش نیس...مادرش رف پی حقش اما ...حق پسرش را ک داشتن مادرش بود را هم نا حق کردن....

خدایا کی جواب میده ؟خدیا کی جواب دل ان بچه بی گناهو میده ؟خدایا تمام ملکوتت را وادار ب سجده در برابر این مخلوقاتت کردی؟؟برای کدامین خوبی هایشان ؟دلم گرفته خدا خیلی گرفته ...خدایا سکوتت رو نمی فهمم ؟؟چرا سا کتی ؟چرا وایسادی ببینی این  (باید چ عنوانی صدایشان بزنی؟)با جهانت چ خاهند کرد ان هم ب نام تو و ب نام خشنودی تو ؟

این چن روز حتی نمی تونم با قاطعیت در مورد ماه اینده ام حتی فک کنم امنیت روانیم را دزدیدن...

خدایا خدایا خدایا من خستم از این دنیای خاکستری و سیاه میخام پیاده شم...بد تربن جای داستان این جاس ک هیپچ کاری نمی تونی بکنی و مث اب راکد سر جایم نشستم و منتظرم ببینم چ میشود ....دلم پیش ان پسر بچ بی گناهه چ طوری میبخشی ؟اصن گذشت معنا داره ؟

خدایا این هدف تو نبود از خلقت ما ...تموممون کن باور کن نشونه های قیامت 10برابر از خود واقعیش رو، ما بدترشو داریم زندگی می کنیم...گیرم صلح در مملکتم قرار گرف پس کشور های دیگ چی ؟خدایا ،دلم اشوبه ،ان کودک چ میشود ...

تسلیت ب تمام بی گناهان این ماجرا 

خدایا این سکوت تو پایانی داره ؟می دونم عرش کبریاییت با گریه های ان پسر بچه لرزید شکی ندارم ولی چرا تو هم بغض و خشمت را پنهان کردی ؟؟

خدایا خیلی ها خستن ...

کاش از اول زاده شویم،پاک ،مهربان ،بخشنده ،با گذشت ، صبور ،

...از اول امده بودیم برای خوبی کردن از کجای داستان پل شکست ک غرق شدیم و راه را گم کردیم  ...

ارزو می کنم امنیت و صلح برای تمام جهان برای تمام مردمان جهان با هر ایبن و فرهنگ و نژاد و ملیتی ...

خودت گفتی بخانید مرا اجابت می کنم شما را...

اجابتم کن...صلح نیاز اولیه بشریت ک این روزا بزرگترین گمشده مان شده است...

مدت هاس بغض شدیم و در ظاهر میخندیم...




پ.ن ساعت ۵:۰۵بعد نوشتن فقط گریه کردم برای تمام بدی های دنیا و ان کودک...چ میشود اخر این بدی ها ؟؟چرا منفی در منفی این جا مثبت نمیشه...سرم درد میکنه...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد