باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

الان پتانسیل اینو دارم خودمو کامل جر بدم...و خفه کنم خخخ شیک هم می تونم انجامش بدم

می دونی تا میام باهات ب توافق برسم ،ی اتفاقی پیش میاد ک تمام منطقمو ،معادلاتمو می ریزی بهم

تمامشو

دقت کردی بخای ب کسی ی چی بدی زمین و زمان و بهم میریزی ک طرف بر3

بخای کسی هم نر3،چنان میزنی تو سرش چنان عقلشو از پا در میاری ک توانه هیچی و نداشته باشه 

مشکل اینه وقتی نخای ،وقتی خوشت نیای 

هیچ کاری نمیشه کرد

دم شمام گرم

دوستان تجربی،ما ریاضی ها خودمون چلاغ نشدیم شما شدید کارشناس رشت ما و حتی دروس تخصصی ما

از نظر من عمومی شما بسیار خز تر بود ن ببینم خوشتون میاد؟

فک نکنم سطح سوالات تحلیلی ما ب شما دخلی داشت باشه

یا گسسته ما یا هندسمون ن داره از کی تا حالا

منم زیستتونو نگا کردم بسیار چرت بود...

و معتقدم عمومی تونم خز تر...

والسلام

همه شدن استاد همه چی دون

از این لحظه ی چن نفر روانی هستن فک کنم تجربی هم باشید کامنتتونو ببینم بلاک می کنم نزارید برخوردی ک با ادم های وحشی دارم با شما این کارو بکنم...شما  خوبید زورتون نکردم این جارو بخونید پس خیلی شیک گم شید...

بهار جان بلا نسبت شما ...ببخشید ی سری خل و چل اومدن با اونام ..و نرگس و مریم و اهو جان شما ن تورو خدا ب خودتون نگیرید منظورم ی کسانی دیگس ک خودشون می دونن ...


 ما ک از هر چی ترسیدیم سرمان امد

بیا تمرین کنیم

کمی از خوش بختی بترسیم...

**حسین پناهی

مرا از اول بخوان خدا ن از وسط قصه از اول پریسا ورقم بزن ...

شاید پریسا برگشت...پریسا چقد دلم برات تنگ شده دختر برگرد این روزا بیش از هر کسی محتاج توم...خود تو ...

پریسا گیرم خدا بخشید با تو چ کنم با خود تو...

پریسا ارام بغلم بکن و مرا ببر پیش  خودت بیا بیا بیا بیا بیا...ب خاطر روز های خوبمون بیا ب خاطر روز هایی ک از شوق رسیدن دستات لرزیدن ب خاطر اولین باری ک دیدیش از نزدیک نگاش کردی ب خاطر خودت پریسا ب خاطر پریسا ب خاطر تلاش های ک خودت در گذشته کردی ب خاطر دل مهربانت ب خاطر خدا برگرد پریسا ب خاطر سلامتی بر باد رفته برگرد پریسا من بی تو هیچم دو سال ک رفتی با رفتن تو زندگی من تمام شد و من فقط در مرگ نفس کشیدم پریسا الان بیا نذار دیر شه...پریسا من تاب نمیارم ...پریسا اعتراف می کنم بی تو هیچ شدم پریسای ناب من کجایی؟؟دلت شکسته می دونم شرمندتم پریسا شرمنده برگرد من تنهایی از عهده ش بر نمیام تو رو میخام پریسا ...پریسا فقط یک بار دیگ بهم اجازه بده برای ی بار دیگم ک شده با تو نفس بکشم باورم کن ک دیگ نمیذارم بری...پریسا نذار بشکنم من شکستنو تجربش کردم پریسا نذار عبرت شم برگرد التماس می کنم ازت برگرد ب خاطر خودت پریسا برگرد...من منتظرتم ...

پریسای اشتباهی

با دیدن پست بوف کور حس کردم منم...

یادته ؟ پریسا رو میگم گذشته پریسارو ...همین اول کاری نمی نویسم ک منت بذارم میشه بی منظور برداشت کنی خدا

یادته <10 سالش بود تازه فهمید ارزو ینی چی ب معنای واقعی ارزو رسیده بود هدف رسیده بود از اون لحظه دیگ پریسا ی 10 ساله نموند شد مث ادم بزرگا شد ادمی ک شبنه روز ب ایندش فک میکرد اولین هدف قبولی تیزهوشان شد بکوب خوند مرحله اول قبول شد خخخ هم خوش حال اید صد درصدی بود برا مرحله دوم همه یقین داشتند جز تو خدا ...شد اول خرداد ک بره سر جلسه همه چی خوب رف جلو...در طی اون مدت با دختری رفیق بود ک درسش خخخ خوب نبود اما رفیق بودن پریسا زرنگ کلاس بود اما اون نه تصمیم گرف هم خودش برسه و هم اون پس شرو کرد با اونم کار کردن هم درسی هم روحی در حدی ک کتابلشو میبرد مدرسه زنگ تفریحا میخوندن باهم از جونش مایه گذاشت رفتن سر جلسه ازمونو دادن مطمن بود قبول میشه شک نداشت 13 تیر شد نتایج اومد دوستش قبول شد اما پریسا نه ..پریسا از قبول شدن دوستش ذوق مرگ بود خوش حال حس میکرد اگ نتونست برا خودش کاری کنه حداقل برا دوستش مفید بود...پریسا همون اول کاری با شکست و نرسیدن مواجه شد ...همون مدرسه پنجم ابتدایی ک میخاست بره همه با پارتی و کوفت و زهرمار رفتن اما وقتی مادرش مراجعه کرد برا ثبت نامش پریسارو قبول نکردن گفتن ظرفیت تکمیله ...فقط گفتن میتونه تو کلاس ریاضی تابستون بیاد...پریسا رف سر کلاسی ک بچ هاش از اول ابتدایی با هزارتا کتاب های رنگی درس خونده بودن اما پریسا هیچ...رف سر کلاس همون لحظه دبیر ی مسعله داد ک هیچ کس حلش نکرد ..پریسا جلدی حلش کرد معلم متعجب گشت بهش گف بمون اخر کارت دارم..بعد کلاس معلمه پریسارو برد دفتر گف ب هر ترتیبی شده پریسا ثبت نام شه و بره سر کلاس صادقی قطعا از قبول شدگانه....اما نبود...اون روز پریسا شد والدین خودش خودش پریسارو ثبت نام کرد...مدرسه ایی ک همه بخاطر شایستگی و خانوادشون ا پولداری شون میرفتن پریسا تنها کسی بود ک بخاطر خودش ثبت نام شد...

گذشت راهنمایی وارد مدرسه نمونه شد کماکان امید وار بود بزندگی ب اینده و بهتر و بهتر داشت اهدافش و میشناخت و کیف میکرد سوم راهنمایی تلاش کرد و تیزهوشان قبول شد...از همون سوم راهنمایی ب المپیاد فک کرد...

دبیرستان وارد تیزهوشان شد چیزی ک ارزوش بود پریسا رف ...اما تو اون مدرسه زجر کشید ...بیشتر از همه...ی تیم المپیاد بودن مدیر مدرسه و یکی از دبیرا پشت یکی از بچ ها وایسادن ک بره المپیاد...اما همه پشت پریسا رو خالی کردن حتی خونوادش تلاش هاش برا المپیاد فیزیک ب نتیجه نرسید زمین و زمان و بهم دوخت انقد از نشدن براش گفتن ک دیگ نتونست ادامه بده گف ب درک المپیاد نشد کنکور من زنده ام هنوز ارزو هام زندن پس ادامه میدم...

شرو کرد بجدیت برا کنکور نهایی رو داد با جون کندن نهایی رو داد ک تو بعضی از درسا ب حقش نرسید پریسا نرسیدن براش طبیعی بود اما جا نزد گف بازم بدرک خود کنکور...شرو کرد بدون هیچ تجربه وارد مسیر شد خودش همه چیو کشف کرد از خدا کمک میخاست اما خدا سکوت کرده بود درک نمیکرد ک چ جوری میشه فلانی بدون هیچ پایه ی خوبی این طوری قوی شه ولی من نه...تبعیض هارو درک نکرد گف شاید خدا اون ماه های اخر بیشتر هوامو داره ادامه بده دختر...ادامه داد اما پشتش خالی تر شد...خدا تو ک هدف منو از رسیدن میدونستی نن برا پذش بود ن این ک بکوبم تو دهن بقیه ن پولش ن هیچ دیگ تو ک می دونستی ...نشد ...موند برا کنکور  امسال گف همه چیو جبران میکنم خوب شرو کرد از جون مایه گذاشت اما نفهمید ک چ جوری یسری افکار بی خود و احمقانه وارد کلش شد ک تمام اصالتشو بباد داد نابودش کرد پریسارو خورد کرد بازم مقاومت و بازم نشدن ...نابود شد انقدی ک پریسا یبا اراده تبدیل شد ب یدختر شعاری ...پریساییی ک شهره بود ب اراده حالا بهش میگن شل گرفتی همه چیو کسایی میگن ک خودشون یک صدم پریسا برا اهدافشون نجنگیدن...حالا پریسا شده ی دختر ضعیف و سسست یادشون رفته کی بود..پریسا کسی بود ک 80 درصد تفریحاتشو فدای اهدافش میکرد میشست خونه پر انرژی ها تلاش میکرد ...توی این مسیر سلامتیشو داد خم بابرو نیاورد گف ب هر حال هر چیزی بهایی داره دیگ...پریسا مصداق بارز کسی بود ک از جونش مایه گذاشت اما بی نتیجه شد ی ادمی ک بگذشته فقط دل خوشه...

و هیچ چیز دیگ نداره...تو ک میدونستی من هدفم چیه...همه نرسدن ها بدرک درک نکردم چرا امسال اون فکر های احمقانه و کثافت وار وارد زندگی من شد چرا خدا کدوم گناه تهش دو سال یبار ی دروغ بچ گانه میگفتم ینی تو با همه این جوری تا میکنی خدا کو تلاش هام کو نخابیدنام کو ؟اره طلبکارم ب خودم من پریسارو چی بگم...خستم خدا چرا همش نرسیدن برای چی ؟ خدا؟میشه جوابمو بدی...فقط اینو جواب بده سلامتیم کو خدا؟

اره نباید یقه تو رو بگیرم پس من دردمو بکی بگم دعای شب قدرم کو خدا...چرا این مدت هر بار کتابتو باز کردم از عذاب حرف زدی باشه خدا من بد من خود شیطان ولی من بندم چرا خلقم کردی..ارههههههههههههههههههههههههههههههههههه زندگی من هدفمه..حالا ک شدم مسخرع عام و خاص حالا ک هر خنگ بی سرو پایی برای من انیشتین شده ...چرا من ؟ 

من همیشه سعی کردم تورو تا جایی وارد زندگیم کنم ک خودم مسعولیت اشتباهاتمو بعهده بگیرم ...من میپذیرم اشتبا کردم اما اینو هم قبول دارم ک تو وقت خودش منو ندیدی ...خدا شریف برع ب درک سلامتی من بر میگره بر نمیگرده شریف ب درک شه من پریسا یسابق میشم نمیشم...چرا کسی ک اپسیلون من خودشو ب زحمت ننداخت الان عمران تهران میخونه...خودت میدونی بحث حسادت و زهرمار نیس من انقد ذلیل نشدم بهمچین ادمایی حسادت کنم بحثم سر عدالت ک تو ازش حرف میزنی پجرا نوبت من کمسشه نباید کوچکترین حقی ضایه شه اما واسه بقیه نه برای بقیه میتونی دیگرانو نابود کنی تا اون برسه...من ک هیچ وقت بد کسی رو نخاستم همیشه خوشبختی بقیه ارزوم بوده...چرا این شکلی با من تا کردی...چرا من ک از خوشی های خودم ب خاطر کمکم ب بقیه گذشتم این شکلی جوتابمو دادی چرا منی ک ب کافی بود فک کنم میتونم ب کسی کمم کنم تا پای جونم بدادش میرسیدم اما نوبت خودم ک میشه همه میرن بدرک...چرا خدا؟

اره من حق ندارم خوبی هامو ب تو یاد اوری کنم اما حقمم این نبود ک این زندگی من شه...فقط بگو چرا امسال نشد ک درست و حسابی جبران کنم خدا چند درصد شاشتبا من بود قبول من خریت کردم اما توم قبول کن دستمو نگرفتی اره نگرفتی خدا داد میزنم ک نگرفتی نابودم کردی...حالا من شدم پریسایی ک باید دبیر دیفرانسیل بهم بگ تو ضعیفی اره خدا؟ من ضعیفم من ؟ من ؟اخه اگ اون گذشته رو نداشتم زورم نمیومد اره من ضعیفم من بدبختم...

ریاضی کانادا قبول شدم مال تورنتو یادته کسی خبر نداشت من نپذیرفتم گفتم شریف ..گفتم شریف..گفتم هدف..گفتم کوفت گفتم زهرمار...

قبول کن انقدی ک برا بقیه خدایی کردی برا کسانی ک ن زحمتی ن هیچی ب اندازه من تو منو نگا نکردی نابودم کردی حتی الانم نمیخای کمکم کنی...کتابتو باز میکنم بامید یکلمه از رحمانیت همش عذاب همش عذاب...شب قدر همه میان بخشیده شن تو حتی اون اجازه رو ب من ندادی از عذاب ها برام گفتی باشه خدا من ابن ملجم من یزید من معاویه من پادشا عربستان من جانی من فاسد من قاتل من خود کثافت ممنونم ازت...

میدونی چیه وقتی نمیخای دیگ کاریش نمیشه کرد وقتی تو روی من حساب باز نکنی ب زور ک نمییشه میتونم ازت بخام منو تموم کنی بابا نمیخام این همه نکبتو یدک بشم...خدا قبول دارم خودم کم گذاشتم اما فقط توم اینو قبول کن توم دستمو نگرفتی...غرق شده بودم تلاش کردی کاملا غرق شم...

خدا هدف خلقت همین بود اره؟ 

خدا من  انسانم تا جایی میتونم قبول کنم از یجایی ببعد نه...

هزار بار برگشتم اما تو نگام نکردی خدا ...

حالا تا چندی دیگر بازم شرمنده میشم بازم خجالت زده در مقابل پریسا...

بدبخت پریسا ک با نرسیدن رفیقه...

یادم نمیاد بی اخلاقی کرده باشم...مث اینک این روزا کسانی ک بی اخلاق ترن بهتر و زیباتر نتیجه میگیرن کسانی ک خودخاهن موفق ترن فاسدا خوش بخت ترن...

منم ب جرم خوبی ب بقیه تا الان محکوم ب نشدنم ...

من سهم اشتباهاتمو بگردن میگیرم بدون شک نمیگم کامل تو ن اتفاقا درص زیادش پرییسا بود اما اینو هم میگم توم دستمو نگرفتی...

میگی نیت ادما برام مهمه کو؟ 

شکرت خدا...سلامتی م بر نمیگرده همین داره خفم میکنه...دختر 19 ساله ک پیشانبیش شده چین و چروک بعضی هام خم ب ابرو نیاوردن ب ارزوهاشون رسیدن...این عدالت میدونم فهمیدم کامل...

اون بصیرت ک میگی اون حکمتی ک میگی اون باطن یک میگی من نمیفهمش نمیفهم زور ک نیست ...نمیتونم بفهم یکی ب ارزوش رسید چون قراره مثلا بعد 100 سال تو اون راه بمیره...این حکتارو من نمیفهم یکیم هی درد و بدبختی میدم چون بعد 100 سال تازه خوش بختی ی نگا بهش میندازه...من نمیفهم...دیدی ک پریسا ضعیفو بدبخته پس با زبون ساده با من حرف بزن من اون بنده های نخبه و نابغت نیستم ک تو اهدافشون غرق باشن ای کیو انیشتینو داشته باشن...

من پریسام مصداق تلاش برا نشدن برا تباهی مصداق دادن سلامتی برا تبدیل شدن پریسای پر انرژی و با اراده ب پریسای ضعیف...

سکوت کن سهم ما این بوده ...

من غیب ندارم خب خدا...نخام مث عرفا زندگی کنم باید کیو ببینم...میشه کات بدی والا خستم...

نمیدونم چرا من قراره مدام باید برا خودم اتفاق بیفتم...چرا همیشه قراره از من امتحان ایمان گرفته شه...

از جنگل سبز منو بردی ب ی کویر خشک ...کاش ...ادم بدی بودم میگفتم حقته الان هرچی تلاش میکنم  ی بدی پیدا کنم بگم ب این دلیل نیست من طیب و طاهر نیستم قطعا و لی شیطانم نبود ک این جوری از درگاهت منو راندی...

ی جاهایی ک حس میکردم دیگران دارن از خوبی هام سو استفاده میکنن ب روشون نمیاوردم و کمک میکردم کماکان بهشون و ب خودم میگفتم اینا برن بدرک تو باخدا قرار داری...ب امید گوشه چشمی از تو...اما نخاستی وقتی نخای نمیشه...دیگ 



,وقتی 3 ساعت تمام خودتو بالابیاری وقتی ک جلوی اینه دستشویی زجه میزنی و می بینی چقد این صحنه قدیمیه...

پریسا تو ضعیف ترین ادمی هستی ک من دیدم

من معلمت...

امشب بازم پشت تلفن من مردمم...من این روزا بارها دارم مرگو تجربه می کنم ،مرگ چیزی نیست جز از دست دادن تمام...

امشب حس کردم اگ راه داشت یکی میخابوندی در گوشم...کاش سیلی رو بخورم قبل پشیمانی...

بهم گف من ب عنوان معلمت نمیذارم تسلیم شی...

بهم میگ باید ی جلسه همو ببینیم قبلا ها همچین جمله ایی ارزوم بود ،اما الان نه...سعی کردم از حرفش استقبال نکنم ک زورم نرسید...امشب توپش از دستم پر بود...

چقد بد شدم من ی روز خوب بودم...