باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

یک ماهه شد

شد یک ماه

۳۰روز از ۲۴شهریور ۹۶ میگذره

۳۰روز میگذره ولی ...

مردود شدنم یک ماهه شد...هنوزم براش گریه نکردم

اون شب من از ته دل خندیدم انقد خندیدم ک همه کف کردن

من اون شب خندیدم بعدشم خندیدم

ی شب سعی کردم گریه کنم ولی نشد خیلی تلاش کردم گریم بگیره شرایطو بغرنج تر میکردم ولی گریه نکردم...

یادم بمونه وقتی درد شکستم سنگین باش گریه نمیکنم پس زور نزنم...

سخت هر شب با فکر تهیه وسایل خابگا بخابی

بعد نشه؟بعد چرا نشه خودتم کف کنی

ی شبایی اپلیکشن مترو میدیدم ک اگ برم فلان جا با مترو برم چ جوری مسیر کوتاهتر میش از کدوم خط؟یا اصن با brtبرم...

من برات خندیدم ،هر موقع از درد تو گرفتم خندیدم مث دیوونه ها قه قه زدم...گریم نگرف...من برات اشکی نریختم...

من فقط خندیدم ...خندیدم رفیق...

انقد خندیدم ک همه گفتن این رسما دیوانس...ولی دوس دارم براش گریه کنم چون ی چی تو‌گلوم گیر کرده ولی اشکی در کار نیس...

اشتباهی مردود شدی رفیق،ولی ساکت باش باید بپذیری تو محکومی،شاید چون میخای متفاوت بشی همین...

درد تو انقدر عمیق است که ته چشمت گیر کرده و اگر گریه بکنی یا اشک از  پشت چشمت در میاد ویا اصلا اشک در نمیاد

چ خوب گف صادق اقا هدایت...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد