امروز از ی نفر ی حرفی شنیدم ک دهنم تا حلق ک هیچ تا لوزالمعده ام معلوم بود
اومد جلوم وایساد زومکرد تو چشام وگف:توچرا اینجوری؟؟
من تو درونم :ینی انقد پیر شدم
او:تو چرا چشات ن قهوه ایی ن مشکی؟اخه قهوه ایی سوخت مایل ب مشکیم شد رنگ؟؟؟حالا قیافشم مث این ادم هایی بود ک دارم حالشوبهم میزنم:))
من :فقط نگاش کردم و هنگ مطلق
او:اتفاقاتی ک برات افتاده معنی این میده تو اینده درخشانی داره ،کماکان با ی حالت ک الانه استفراغ کنه
من :بازم هنگ
او:گف پریسا تو با این سماجتت جای ی نفر دیگرو گرفتی
من:چییی؟چشام از حدقه اومده بود بیرون دیگ
او:اره ،الان شاید موندن تو باعث شه سال دیگ ک کسی تمام دنیاش شریفه بهش نرسه
تو با مقاومتت با ایندت رو اینده بقیه اثر میذاری
امسال کوتا میومدی و میرفتی
من :چشام قرمز قرمز شده بود ،بهش گفتم من ؟جای یکی دیگ رو گرفتم ؟؟؟پ کی بره از جای من ک بهم نرسید دفاع کنه
گف اون فرق داره ،اون بحث سهمیه اینا فرق داره!!!
من سکوت ...
گف: ناراحت شدی؟
من حرف حقو زدم
دوس داشتم برگردمج شو بدم ولی من سال هاس ج کسیو دیگ نمیدم...
...............................................................................
ولی ما ادم ها زندگیمون روهم اثر داره
اره شاید اگ من امسال رتبم بهتر شد ی نفر کمتر از من میش اون وق من میرم و اون نمی تونه ،ک شاید اگ من نبودم اون رتبش بهتر میشد
اره حرفش از این منظر کاملا درسته
ولی من نخاستم اینجو ر شه
من هرگز نخاستم جای یکی دیگ رو بگیرم
ولی من فک می کنم ما هر کدوم جای خودمونیم کسی تنگش نکرد هرچن بعد این عقیده ب یاد ۲۴شهریور۹۶دمدمای ۹شب میفتم...
در وغ چرا ،بعد حرفش روانمو بهم زد...
...............................................................
ارغان (شما بخانید ارغوان)
از اوناییه ک کاملا قلقمو بلده ...این هم خوب هم بد...
امروز در حین پیتزا خوردن تمام ب این فکر کردمی روزی با فری(شما بخانید فاطمه)
پیتزا میخورم....
..............................................................
ارغان میگ :مطمن باش ی روزی میفهمی چرا نشد؟
ارغان خو خیلی مطالعه عرفانی داره،برا همین بحث کردن هم باهاش کیف داره هم سخت چون ی چیزی داره بهت بگ ک خفت کنه در جا:))
گف ظلم شد در حقت چون در اینده با همین قسمت زندگیت قراره کلی کار انجام بدی کاگنمیشد ،تو هرگز ی چیزاییو نمیفهمیدی.بعد تو چشام زومکردو گف:
تو خودت مقصر اول و اخری
اگ انقد نمیترسیدی اگ شک نمیکردی تو همون سال اول شریف بودی الانم یکی از روشنفکرای شریف بودی...
گف دیگ نکن با زندگیت ،فک نکن!
گف پریسا حالا ک ب این جا رسیدی ی چیزایی فهمیدی پس نگران این دو سال نباش ،مطمن باش اینده بهت ج میده
.........ً..............ً..............................
و من در تمام مدت برا اولین بار حرفاشو تایید کردم(چون ما کم پیش میاد توافق کنیم باهم)))
و بهش گفتم میدونی سخت ترین قسمت زندگی چیه؟
اون جایی ک خودت دشمن قسم خورده خودت بشی و همه چیو خراب کنی....
ارغان راس گف من با فکر کردن ب بینهایتا و شک کردنا گند زدم...ظلمی کمن درحق خودمکردم سخت تر و سوزتر از سنجش بود..ی مدت اقای دیفرانسیل ازم التماس میکرد فک نکن...
چون ی بار انقد فک کرده بودم کاملا با منطق و دلیل و برهان ی معادله کاملا درستو رو نقض کردم....ب اقای دیفرانسیل گفتم ،گف حق با توه...!!و هنگم کرده بود ...دیگ ادامه نداد و فقط گف پریسا باور کن با این جور فکر کردنت برخورد شدید می کنم ازم قول گرف فک نکنم...ولی همش ی روز تونستم...برا همین هر بار بهش زنگ میزدممیگفتم سوال دارم ،میگف واویلااااا:)))چون قطعا ی فرمول یا ی معادله کاملا درستو با استناد ب فلان قضیه وفلان اصل نقض کر ده بودم...و میگف پس حضوری بپرس:)))
این علمیش بود ،غیر علمیش ک رسما کمرمو شکوند،ارغان غیر علمیشومنظور بود،من از اونایبم ک کلا تو ذهنم پره از سوال، سوال از خلقت تا اخرت!!!ی وقتاییم گیر و میدم ب خدا ک این سخت ترین فکر کردناس...
ارغان راس میگف ،همه حرفاش درس بود...هیچدفاعی نکردم و فقط تایید کردم
این خوبه ک بهتر از خودم خبر داشت چ ظلمی در حق خودم کردم و هر چن باعث شد بیشتر احساس گناه کنم...ولی ارزششو داشت...
همه ی حرفارو ارغان بهت زده :)
منم بهت میگم زیاد فکرنکن ، تو امسال توی همون جایگاهی ک باید قرار بگیری میگیری:) ن.شک کن ،ن ناامید شو ن ب گذشته فکر کن
سخته اما شدنیه
+هیچ کس جای کس دیگه رو نمیگیره مگر اینکه سنجش بی عدالتی کنه
تو هم امسال جای کس دیگه رو.نمیگیری،تو توی جایگاهی ک حقته و براش تلاش کردی میشینی و امیدوارم امسال سنجش حق خوری نکنه و همه بتونن ب جایی ک حقشونه برسن (آمین)
اره ارغان کمرمو شکست
اره کسی جایی دیگ رونمیگیرع مگ اینک...
ولی می دونی ناخوداگاه تو لحظه ادم گیج میش
منم امیدوارم هممون موفق شیم
و از ته دل بخندیم وگریه کنیم