باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

مایبو وموج سودا2

Iامار تافات هی دارن بیشتر و بیشتر ‌میش ب سه رقمی رسیده ...خدا صبر...

دیشب نیمه هشیار خابیدم بقیع تخت خابیدن حالا دقت می کنم زیر لوستر خابیدم...

کماکان با زهرع اینا در ارتباطیم منم الان باهاش حرف زدم خداروشکر سالمن،دیشب تو‌کوچه بودن کلا... دارن میرن خونه مادربزرگش اون جا حیاطش پهن وبزرگه یکم با زهره خندیدم خیلی هم خندیدم سعی کردم ک بخنده...ولی رسما ترسیدن حقم دارن  در  عرض چند صدم ثانیه برق رفت...و ساعت۸صب دوباره زلزله شدید رخ داده...زهرع گف ما رسما ۷،۲ریشترو حس کردیم...

ب زهره گفتم شاید نش ارتباط تلفنی برقرار کنیم برا همین با اسو اینا بهمون خبر بدیم ا ز خودتون...

هوووف،پوووف...واقن دردناکه خیلی...

مردم بیچاره شهرهای مرزی ..چیزیای زیادی هس برا گفتن...ولی چ فایده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد