باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

step by step

رسیدم ب اون روی پریسا...

ترسناک ...

امروز ک زنگ زد و جوابشو دادم هنگ کرد چرا انقد جدی و خشک ...اون ک تافت جدا بافت واس من بود وای ب حال بقیه...خاهرم ک متعجب بود ...من در اوج مغرور بودنم ب شدت همراهم اما اون روی پریسا دیگ این طوریا نی...

امروز تا الان درگیر ذهنی داشتم ی بار ایدا تو دعوا هامون گف تو انقد مغروری ک بعد دعوا ی درصد ذهنت دیگ درگیر نی و میری پی زندگیت ولی من مدلم این طور نی...راس میگف من مدلمم این طور بود ،واقعیتش تو دعوا خیلی وقتا مسکوتم و دیگ عذاب وجدان ندارم چرا این حرفو زدم فقط بعدش یادم میفته چقد تخریب شدم...

ولی حالا این طوری نیستم هی خود خوری میکنم...ولی دیگ بسته ،میخام برا هرکی ب اندازه ایی ک هس باشم  ن کم ن بیش...امروز میتونستم بهش بگم خودم برات میپرسم ولی انجامش ندادم...امیدوارم  تا تهش این مدلی بمونم ،دنیای نکبت امروز این حجم خوبیو بر نمیداره ب نظرم مامانمو خاهرم همیشه بهم تذکر میدادن و من میگفتم نه نخیرم من خوبی میکنم و...یا دبیر جان دیف همیشه میگف انقد مایه نذار در حد معقولش میگف همه لیاقت ندارن من خر گوش نکردم...خلاصه ک گذشت و ما میگذریم...من ۹۹درصد همیشه گذر کردم ن گذشت بین این دوتا فاصله هاس..‌.

دیگ نمیخام واس همه خر حمالی کنم ،قدر وقتمو و زندگیمو میدونم هرکی ی قدم برداش منم ی قدم...من بدبختیم اینه ادم ب شدت رودروایسیم اما این روزگار رودروایسی بر نمیداره...یاد گذشت میفتم اون همه خوبی ک من واسه اون همه ادم ک نکردم ویکی از یکی چش سفید تر ،یکیشونو رسما خودم هل دادم تو مسیرش پووفف...بحث منت نیس بحث این نی ک پرتوقعم اما واقن چش سفیدیو نتوانم تحمل کنم...باید بپذیرم تقصیر خودمه همشش...محبت اندازه داره ن مث من...امروز انقد درگیری فکری داشتم اصن نتونستم درس بخونم،لعنتیا حالا همشون پی زندگیشونن...باید واقن تجدید نظر کلی رو این مدل رفتارها و محبت های بی حساب بکنم...و گرنه تا الان سواری دادم از این ب بعدم این طوری میش حتی بدترم مخصوصا هرچی بزرگتر ک بشم نکبت هام بزرگتر...کمی بدجنسیم لازمه ن دیگ بشم فرشت بی بال ...یا درستش با هرکی ب اندازه لیاقتش همه لیاقت خوبیو ندارن بعضیا بیشتر لایق اینن پرتشون کنیو بری...اره پریسا همین قد بدجنس تو اون همه خوبی کردی چی بهت رسید هیچ اخرشم شدی کارکتر منفی داستان...خودخاه باش مهندس...

ما گذر کردیم و‌گذر کرد...

پ.ن شاید خیلیا بگن بدی بهت نمیاد ولی نمیخام بدی کنم فقط میخام معمولی بمونم ن فرشت بی بال...

من مث مامانمم ینی مدل مهربونی کردنم کپ خودشه ،مثلا تو این ۳۰سال خدمتش چ کارها ک نکرد هرسال برا ۶۰۰نفر مادری کرد ،هرچن دل و بزرگی اون کجا من کجا قابل قیاس نی...اینک زندگی چن هزار بچه رو تغییر داد اینک الان مادر من سرپرستی چن نفرو ب عهده داره،ب قول اقوام و اشنایان خونه شما خون نی بلک مرکز خدمات رایگانه... دبیر دیفم همیشه میگف عجب مادری داری ها اون همه خدمت اون همه کمک اینک بگم خودشو وقف یکی از محروم ترین مناطق کرد بی صدا واقعیته اینک هرسال بهش میگفتن بیا برو فلان جای خوبو قبول نکرد اینک مامانم ،همیشه گفتیم مامان ما ک نبود فقط ..،دوس نداره کسی بدونه و بفهمه ،منم بیش از این نمیگم...مامانم دلشو داره ،دلش بزرگ ک اگ کسیم قدرشو ندونه بازم ادامه بده ولی من انقد بزرگ نیستم...

خلاصه ک هرکی مدلش ی جوره...اینو نگفتم ک بخام قمپز در کنم یا جار بزنم چون مدلم این طور نی و ادم های این شکلیو نتوان اصن تحمل کرد...مادر من همه کارهاش مسکوت بوده مثلا من الان میفهمم ی کارهایی ک ۱۵سال قبل مثلا کرده...اونم تصادفی...فقط خاستم بگم یکی دلشو دارع درهرصورتی جا نمیزنه ولی یکیم نه از ی جایی توهینو نمیپذیره،حتی اگ مادر و‌دختر باشن


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد