باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

تخلیه بشم

مسلما طولانیه:|صرفابرا خالی شدن خودم نوشتم...برا همین اگ حال ندارید نخونید:)


ی چیزی باید بفهمم،تا کنکور حق ندارم ب ی چیزایی فک کنم...

مثلا  سوال هایی ک مدام از خدا میپرسم:|

واینده علایقم ،عقایدمم حتی

باید باید بپذیرم تو این مدت باقی مونده من ی ربات باید باشم و تمام...

امشب ک بابا مشغول کارهاش بود ،و داشتش سخنرانی دکتر سروشو گوش میداد ک مربوط ب سال۵۸در دانشگاه شریف بود...ی لحظه دلم خیلی چیزارو خاست ک بهش گفتم هیس الان نه...

گاهی فک می کنم بابا کیف میکنه تو ی عالمی غرقه ک ب شدت دوس داشتنیه عالم روان...خیلی سخت ک من همزمان دیوانه ریاضیات و فیزیک و هم این عالم عجیب و پیچیده روانم... ن سخت نیس ،من سختش کردم ...

اینک بابا برای من وقت میذاره و سخنرانی ادمای مختلفی و بهم میده تا گوش بدم اینک کادو تولد من همیشه از طرف بابا نامه بوده ک ازم خواسته از خودم بپرسم من کیستم...

یا اینک کادو سال اول دبیرستان تولدم زندگی نامه نیک ژویسک بود و بعد ها هم اون فایل سخنرانیشو برام پیدا کرد ک گریه کردم از شدت شوق‌‌...

این یعنی من مسعولمم ،اینک حتی اندکی هم بلد باشم درباره این اندک دانستن مسعولم ،ب قول بابا وقتی فهمیدی و دانستی باید جواب گو باشی و من ی جور دیگ میگم ،اینک یا ی عمر مثل گوسفند مشغول چریدن باش از روی عادت و‌نپرس چیزیو یا اینک اگر میخاهی بدانی تا تهش برو اما قدم بردار در راه تغییر و نزدیک شدن ب خودت ب اصل خودت...نه اینک حمال اطلاعات باشی وبس...

اینک مدام بابا ب من میگ زندگی ینی انتخاب ینی چار روز دیگ هرچی ک بشه من نمی تونم ی چیزایی رو انکار کنم...چون من بارها تو گوشم زمزمه شد انتخاب ،انتخاب...

اما ی چیز دیگم هس تو ذهنم ک کلافم میکنه بنویسم ک رها شم...

من اینستا ندارم و نخاهم دااش حال بهم زن ترین فضای ممکن ،حال بهم زنه چون ۸۰درصد کاربراش شعور و فرهنگ استفادشو بلد نیستن جاییم ک‌شعور نباشه سعی می کنم نباشم...

اما ی بار ک با اکانت زهرا جولا ن میدادم و‌شد دفه اخرم و عقم گرف ...ب شدت متاسف شدم حتی گریمم گرف...اینک چ بر سر سرمایه مملکت در اومده؟بله نوجوون و جووون هایی ک الان باید پی ساختن اینده باشن پی چین اصن چیزی وجو داره ی مشت لایکو حرف مزخرف...کی میشه برجامو فرجامو نفت و فیلترینگ و سوریه و لبنان و فلسطین و غزه رو رها کنیم و نگاهیی ب سرمایه اصلی مملکت بندازیم ک دیگر دارن تبدیل میشود ب افت مملکت...

مسلمه این دختران و پسران متهم ردیف اول نیستن و کلی مقصر پنهان و اشکار وجود داره و اما اینو میدونیم اما بدبختی اینه اونایی ک باید بودن نمی دونن و‌کور و کر  شدن...سیاستو نمیفهمم نمیخامم بفهمم چون مزخرف ترین و کثیف ترین موضوع دنیاس سیاست ینی عمر  پروانه از کودکان جهان من بیشتره سیاست ینی کودکان نابود شده ک معلوم نیس جرمشان چیست و سازمان مللی ک فقط میگوید محکوم می کنیم و غلطی هم نمی کند کودکانی ک ب خاطر نژاد و ملیتی ک اصن دست خودشون نیس باید بمیرن ...این سابجکت کثیف ارزش دانستن ندارد...

اما داریم نابود میشیم و از اینک کاری نمی تونم بکنم دلم میگیره و دلم میگیره اونایی ک میتونن کاری بکنن در خابن لعنتی...

دو سال پیش دیر وقت بود هوس ذرت کردم با بابا رفتیم ک ذرت کوفت کنم در واقه...بعد گرفتن ذرت ب بابا گفتم من تو ماشین نمیفهمم چی میخورم بریم تو این پارک بشینم و بخورم ک ای کاش...

رفتیم روی ی نیمکت نشستیم هوا سرد و‌دل چسب بو د اما اون حال خوب فقط چن ثانیه دوام اورد...ب درخت روبروم زل زده بودم ک داشتم از دیدنش حظ میکردم و ذرت ب ذرت و قارچ ب قارچ انرژی خوب ب بدن تحویل میدادم ی لحظه نگام رف پشت درخت...ک چن تا دخترو پسر مشغول کشیدن زهرماری بودن‌‌‌..میخکوب شدم بابام گف ذرتتو بخور...اما ذرت دیگ طعم زهرمار میداد گفتم بریم...انگار بابا هم منتظر این دیالوگ من بود...جفتمون له شدیم ،گفتم کاش نمیدیم،پدر هم گف مثلا اگ تو ،تو خونه بودی دیگ مشکل حل میشد؟اما من اون لحظع ترجیحم این بود ک تو خیالاتت ارمانشهر می ماندم...بابا گف فقط س میلیون معتاد زن...

کی بازم پاسخ گوهه؟اونا مسلما متهم ردیف اول نیستن ،متهمان ردیف اول خابن...

یا زمستون ۹۶چن تا پسر دیدم ک حاضرم قسم بخورم ماکزیمم ترین حالت ممکنش ۱۴ساله بودن مشغول کشیدن سیگا ر ،برا بابا ک تعریف کردم گفتم دوس داشتم برم بزنم تو دهنشون تا میخورن بزنم و بگم جوجه ها الان شما باید کارتون فوتبالیستا ببینید عاغه ...

پدر متاسف شد برا این طرز فکرم ولی من انقد عصبی بودم ک ...

بابا گف دیده نمیشن و نمیشن و‌نمیشن سیگار ی راهه برا دیده شدن برا بزرگ شدن معنای بزرگی رو‌نمیفهمن...

وقتی اخبار بای حالت اعتماد ب سقفی میگ سن اعتیاد ب پشت میز رسید دوس دارم ....لابد اینم باید واگذار بشه ب بخش خصوصی...مسلما اون جوجه ها مقصر  نیستن اما بازم مقصران خابن...

خدایا ب خاطر سنگینی خاب ی سری از بنده هات بعضیا دارن تو لجن و کثافت و دست وپا میزنن...

پدریک تو خرید گوشت و مرغ مونده چ طوری ب پسر نوجونش حالی کنه ک براش مهمه...

یا بعضی از دختران این سرزمین ک دارای تمدن ۲۰۰۰سالس مثلا...

ک هزار ویک بلا سر خودشون درمیارن ک فقط دیده شن بازم متهم ردیف اول نیستن و متهمان در اسارت ازادین...

دخترانی ک ب هر قیمتی تن ب ازدواج میدن ک ب جا اینک از چاه در بیان میرن ته ته ته چاه ک امیدی نمیمونه...

اون شبم با بابا گفتیم ک اختیار مطلق نیس و نسبیه..‌

شرایط ادما مساوی نیس ،مثلا خود من ...

خودمو میگم ک مشکل پیش نیاد...

مثلا من طبق شرایط م، پریروز راحت ب بابام میگم من تا ته این علمو میرم و ی موارد دیگ ک بماند و بابا هم گفتم نمیگم ک از هیجانش کم نشه بعدش سفرام و فلانو بهمان...گفتم ازدواجم نچ...چون راه من اینه فلانه بیساره...و‌مسلمه ک منم مشکلات خودمو دارم و درد های خودمو...

بابا گف زندگی توه و ما ازت حمایت می کنیم البت د ر حد معقول و تو رسما چن ماه دیگ باید روی پای خودت بیشتر و بیشتر وایسی،حقیقتا بهم اعتماد ب نفس داد ک چقد خوبه بهم اطمینان دارن و مخصوصا بابا حواسش هس...

حالا یکی دیگم هس ک شرایطش دها برابر منه مالی اجتماعی فرهنگی...

مولتی میلیارد مثلا باباش.‌‌..ک سفر ها و موقعیت هایی رو تجربه کنه ک من ندارمش منی ک پدرو مادرم کارمندن...و درحد قشر متوسط جامعه ایم...

و مسلما اونایی ک شرایطشون جذر  موقعیت منه اونم با فرجه بالا:(

اون شب ب بابا میگفتم فرصت رشد واسه همه یکسان نیس...ی حرفایی زدیم و لی تموم نشد قرار شد من بعد کنکور ی مطالعاتی کنم و بعد ادامه بدیم ...چون خب سواد و اطلاعات من یک دهم بابا هم نیس و بحث رسما بی فایدع میشد...

من از اینا دلم میگیره...

و رهایم نمیکنن...دختر شش ساله شاگرد مامان ب خاطر تخم مرغ رنگی باید بمیره توسط پدرش..‌شاگرد مامان ک درسش خوب بود توووپپپپپ مخ فیزیک ،ب خاطر فقر مالی باید رها کنه و کار کنه...

دختری ک باید ازدواج کنه چون میخان ی نون خور کم شه...

از ی ورم میگم ادما از ی سنی باید خودشون و تربیت کنن ،اما این شرط لازمه و کافی نیس برا انسانیت...

هرچند من دخترانی در نزدیکیم میشناسم ک با هزاران مشکلی ک در زندگی دارن اما ابرومندانه و با شرف زندگی میکنن دخترانی ک لایق الگو شدن...و‌پسرانیو رو‌هم میشناسم ک با کلی فقر و بدبختی و مریضی دست و‌پنجه نرم کردن و شدن قهرمان زندگی خودشون...

موضوع چیه نمی دونم...اره همون تربیت درونی ک برا بعضیا کفاف میده و بعضیا کافیشون نیس...درون و روح و‌مقاومت ادما برابر نیس یکی کافیه شرایط و ازش بگیری نابو د میشه و یکیم تا پای جان مقاومت میکنع ،من میگم بهشت و جهنم ما ها نباید یکسان باشه،مثلا من اگ بتونم و بلد باشم تربیت کنم خودمو درست ب ی خیر و برکتی برسم از لحاظ روحی و روانی ب ی درجه از  انسانیت برسم با اون دخترانی ک ی دهم شرایط مرا نداشتن اما با شرف زندگی کردن مزدمون یکیه ؟مسلمانه ...یا اونی ک شرایط خوب را برا انسان شدن داشت و لجن شد با اونی ک شرایط نداشت و‌اتفاقا شرایط لجن شدنو داشت ،ایا جزا و‌جهنمشون یکسانه؟بازم نه...

خدا ب نظر بنده مشکل اینه شرایط ها یکسان نیس،چرا باید ی عده بشن مایه عبرت؟چرا نون سفره ی عده دست ی عده دیگس؟

چرا متهمان در ازادین ببخشیدا خدا جانم ،ب قول ی بزرگی الان وقتشه بگردیم کی داره دنیارو نابود میکنه ن کی خلقش کرد...



من گیج شدم...


ندا امد ک دختر حان برو کنکور تو بده‌...

مامان الان اومد تو اتاق تو بازم بیداری؟دعوامون شد:)))ای بابا وسط بحث :)

برم بخابم تا مامان قشنگگگ شرایطو اختیار معنا نکرده برام....

نوشتن این پست دم دمای ۴صب تموم شد...دیوانه ادمم ها...

تو چرا انقد فک میکنی؟
پریسا واقن واقن واقن این چهل روز خودتو بزن ب خریت لک کن جهان اتوپیا شده ،همونی ک تو میخای...

بابا ی وقتاییم باید خرشد ...








نظرات 8 + ارسال نظر
شتیکِ یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 ساعت 00:27 http://stike.blogsky.com/

:)
گفته میشه پیکاسو در دل انجام یک کار(نقاشی) اگر هزار ایده‌ی بهتر هم به فکرش می‌رسید، تا پایان کاری که شروع کرده بود، با هیچکدومشون ورنمی‌رفت.
یه چیز دیگه هم راجع به ایشون: مادر پیکاسو میگه که او وارد هر زمینه‌ای از فعالیت می‌شد حتما به قله‌ها می‌رسید چون او فردی بود که هر روز دستِ‌کم چهارده ساعت اتود کار می‌کرد.

منظور از اولی، همون چیزی هست که خود شما هم خواستیدش و انجام‌اش هم می‌دید.
و از دومی، منظور اینکه: تلاش، ممکن می‌کنه.

در مجموع: پاسخ تمام این پرسش‌ها، با مدیریت وقت و انرژی، در آینده به دست خواهد اومد.
و شما به عنوان انسانی شرافتمند، تعهد به انجام روش درست رو لازمه داشته باشید. که دارید.و همین. بنابراین بی‌اینکه خودتون رو شماطت کنید،که چرا الان همه رو نمی‌دونید یا چه و چه‌های دیگه، به ردیفِ کارهاتون بپردازید. نتیحه، خدمت شما به جهان خواهد بود.

:)))
چقد خوب بوددد....خیلی زیاد...
بله حق با شماس،ولی ی وقتایی هجوم میارن این افکار ،ولی باید بلد باشم مدیریت بکنم...و اون تعهدی ک میگید،خیلی مهمه ،ک متاسفانه ی وقتایی یادم میره ،ک خیلی بده:(
ولی باید درستش بکنم:)
بازم تشکر از شتیک :)
کامنتتون خیلی بود ،مر۳۰واقن

شتیکِ یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 ساعت 00:28 http://stike.blogsky.com/

کار خوبی کردید نوشتید.

ممنونم از شما ،ک برام نوشتید ...:)))

نجمه یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 ساعت 07:42

سلام پریسا:)
کامنت هتی پست قبلو ک خوندم ،چقد خوب بود ،هم حرفای تو و هم شتیک...دیدگاهاتون درباره انسان و دسته بندی:)به شدت جالب بود.
این پستتم ک خوندم خیلی دوست داشتم ،واقعیت ی وقتایی افکار این مدلی سراغ منم میاد ،ولی اون حرفی که شتیک زد خیلی بود درباره پیکاسو...و ازشون مجدد تشکر می کنم :)
منم کنکور دارم پریسا:(توم ۱۱خرداد ازمون داری؟
راستی پریسا منم ریاضیم:)

سلام نجمه :)
اوه اوه کامنت های پست قبل:)که من از دست خودم کلافه بودم ،ولی با کلافه بودنم ،منم دوست داشتم چون دوباره حرفای خوبیو یاد گرفتم از شتیک...
ای بابا پ توم مبتلایی :)اره واقن ،از اون حرفشون درباره پیکاسو اسکرین گرفتم،می دونی اینارو شاید درک کرده باشیم ولی باید بهش برسیم و عملی کنیم امیدوارم بتونیم موفق بشیم
او او کنکوریداریم دوباره:)
او او رشته عشق:)
اری نجمه ۱۱خرداد:)سنجش دارم توپپ بخونیا:)
مهندس:)

نجمه یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 ساعت 08:02

وایی خیلی نگران برای۱۱خرداد :(
پریسا یه سوال داشتم ماشالا شما درس خون و زرنگی؛)
میگما فیزیک فصل ۷،۸راحته یا نخونمش؟
و مورد بعد اینکه از شیمی الکترو‌ رو مونده اون چی؟
من کنکور دوممه :((((ای خدااا
دقیقا همین سه تا فصلو پاذسال نرسیدم بخونم
په ۱۱خرداد منتظر م یه پست بذاری بگی خیلی خوب بودم مهندس:)
من فقط یکی از دانشگاه های تهرانو بیارم راضیم بخ دا :)نه توروخدا راضی نباش:))
تو این ۴۰روز میشه پریسا؛((( تا الانم خوندم ولی کمه خداا

اره اره اره:)ببین ۷،۸من خودم هنوز نخوندم:))ولی خیلی راحته نجمه اصن باقلوا شفتالو البالو:)نکنی ها،حتما بخون...
الکترو که از اونا عشق تر بشین بخون چون دقیقا سه تا فصلی رو نخوندی ک هم راحته و هم عشق:)
و هم میشه جواب داد:)
توم پشتی:))من کجام زرنگه باو؛(زرنگ بودم الان شریف بودم(یکم تخریب کنم پریسارو جیگرمخنک شه :))

نجمه ب عنوان ی پیشکسوت کنکور ،اگه تو این ۴۰روز تهرانی شدی ک هیچ اگرم نه ۱۰۰سال دیگه بهت وقت بدنا نمیشه و نمیشه بهت قول شرف میدم نجمه ،این ۴۰روزو بخونی خوب درست ،و با حال خوب،بعدکنکور میای و میگی ددددد دههههههه ای ام مهندس تهرانی
منم منتظرم ۱۱ام بیای و بگی ترکوندم

parisa یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 ساعت 14:48 http://parisa77.blog.ir

سلام پریساااا...
وای پریسا دقیقا خیلی اسممون قشنگه ^___^
من تا حالا بجز تو دوستی به اسم پریسا نداشتم، دقیقا عین تو خیلی حال میکنم وقتی برات مینویسم، هی بگم پریسا :D
خوبی پریسا؟اوضاع درسی اوکی شده؟!

منم میشه گف تو اولین پریسای:)یه پریسا تو دبیرستان بود ک اصن ابمون تو جوب نمیرف ابرو پریسا هارو برده بود
واقن اسممون قشنگه پریسا:)
داریم سعی میکنیم اوضا خوب شه پریسا:)
توچه خبر پریسا؛)اوضا خوبه پریسا؛)
حالا انقد میگم پریسا تا گند اسممون دربیاد
حالا من ماجرا ها داشت ک شدم پریسا
اصل حالت؟درسا؟

شتیکِ یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 ساعت 23:48 http://stike.blogsky.com/

خواهش می‌کنم، کاری نبوده؛ شاید وظیفه!
( ایضا، "نجمه")

الحق ک خیلی خوب بود...کلا من از ادم های مدل شما ک اهل مطالعن و هرچیزیو با دلیل میگن خوشم میاد ،ادمای شبیه ب شما نایاب شدن متاسفانه...
ایشالا ک مدل شتیک ها هر روز بیشتر و بیشتر شه:)

شتیکِ دوشنبه 31 اردیبهشت 1397 ساعت 00:18 http://stike.blogsky.com/

بازهم لطف دارید. سپاسگزارم.

حرفای شما ن ب من بلک ب دوستان منم کمک کرده:)

شتیکِ دوشنبه 31 اردیبهشت 1397 ساعت 00:34 http://stike.blogsky.com/

خوشحالم :)
برای من هم همینطور بوده این حضور

:)))
از برکات فضای مجازی بالاخره بی نصیب نموندم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد