باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

امروز یکم بهتر بودم تا بعد س ماه تلمو نصب کردم

و پیام ها بماند اما اون‌ویسی ک از مریم دوستم شنیدم نابودم کرد

ب جرعت می تونم بگم برا اولین بار تو عمرم دعای یکیوغیر خانوادم رو باور کردم ...وقتی میگف تو‌چ شب هایی ب یادم بوده بغض خفم کرد ...خاستم ج ندم دیدم خخیلی بیشعوریع ازش تشکر کردم و گفتم باختم...عزیز دلم چقد صداش ناز بود...نشد بهش بگم‌ بازم نتونستم بگم مریم تو چقد خوبی...مریم رفقای قدیمم بود ...الان خانوم دکتره هر چن یونی ک قبول شد یک دهم لیاقتش نیس ولی حداقل رشته مورد علاقش ک از پنجم ابتدایی دلش براش له له میزد پنجم ابتدایی مریم تو روپوش سفید منم با کلاه مهندسی عالمی داشتیم وقتی فهمیدم پزشکی اورد چقد ذوق کردم...

تو ویس مریم چیزی  ک اذیتم میکرد و تو ذوقم میزد این بود من نتونستم ب خدا اعتماد کنم م من از این ورش افتادم ک مسعولیت همه چیو میخام با خودم باشه و خدا هیچ...چیزی ک شاید ب همه بگم اما خودم توش لنگ میزنم نمینه من بلد نیستم ب خدا اعتماد کنم هیچ وقت نکردم حتی چن شب پیش نخاستم بگم تو هستی حس می کنم...از وقتی ویس مریمو شنیدم این داره دیوونم میکنه چیزی ک برعکس من مریم درش استاده اعتماد ب خدا...

دوباره تلمو دی اکتیو کردم نتونستم تحمل کنم سختمه حالم بده واقن این همه ضعف روحیم کنکورمو ارزومو گرف ...خدا واقن ...هیچ ندارم بگم هیچچچچچ...

نظرات 1 + ارسال نظر
دخترت دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 06:07

باور تموم این روزای سخت تموم میشه

:|توم بیداری؟
هیع دخترم خخ سخت داره میگذره ،جوری ک هیچ کلمه ایی نیس برای بیانش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد