باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

اعترافااتم در سن ۲۰سالگی...


 تراژدیه تلخیه یا شیرین نمی دونم...

اما اعترافات ...سخته ؟اره...

من لالایی خوب بلدم ولی خودم باهاش نمی خابم...

شاید بشه ب همین بسنده کرد و انتشار پستو بزنم...

اما ادامش میدم...

من هرگز بلد نبودم اون طور باشم برا خودم ک باید باشم...

ولی برا بقیه رو شاید بلد باشم شاید نه حتما...

اعترافات چقد سخته خخخ تابلو دارم طفره میرم؟یا تفره میرم؟

پریسا ؟ها؟ازت خستم...

این ک بدتر شد :|

ولی جدی ازت خستم...رسیدم ب اون‌نقطه ایی ک همیشه باهاش میترسوندمت...

ول کن با پریسا هم کاری ندارم با خودم کار دارم...

فقط ازم صلب کردی چیزایی رو ک میشد مال من باشه ب راحتی...

شریف؟؟اون ک یکیش بود...

۹۵نتونستی دو ماه کنترل کنی خودتو گند زدی ب همه چی لعنتی قرار دو رقمی بود...۹۶ی جور دیگ و ۹۷خوب اومدی روز اخر گند زدی ب همه چی...چرا ؟؟نمیفهمتت ...خستم این روزا ک ازفکر کردن فراریم ولی خستگی های تو ...

نابودم کردی ن بحثش شریف نیس ...شریف ک تموم شد اما نمی تونم بفهمتت پریسا چ‌جور س سال ی غلطیو تکرار کردی؟؟

پریسا ازت میترسم انقدی ک دلم نمیخاد باشی می دونی بذار راستشو بگم بهت اعتماد ندارم...

پریسا بلد نیستی ب موقع باشی همیشه دیر میرسی پریسا این روزای منه؟؟این رویای ما بود؟؟،تو‌کشتیش همه چیو...

پریسا حسرت این روزا همه زندگیمو گرفته...

پریسا چرا نذاشتی اون طوری بشه ک شبا با فکرش میخابیدم پریسا من بارها خابشو دیدم ...پریسا تو ی قدمی موفقیت منو نابود میکنی...پریسا این سواد و استعداد رو گذاشتی من اون دنیا باهاش کسینوس گناهان و خیرات بندگان رو حساب کنم یا ازش انتگرال بگیرم ب مشتق اصلی و علت اصلی عاملان گناه برسم؟

یا گذاشتی ب کمکم فرشتگان روم لیمیت بگیریم از گناهان ک سوز اتیشوکمتر کنن؟؟لابد...

پ من کی بگم اخیش این مزد سواد و استعدادم بود چرا هی باید بگم مزد خریتم بود...

پریسا نابودم کردی رفیق...

میدونی زورم میاد ...کاش ی بی سواد بودی کاش تلاش نکرده بودی کاش دوران دبیرستان ک رقیبات خیابونو گز میکردن تو‌،تو‌خونه مثلثات مسعله های مبتکرانو حل نمیکردی...کاش بارها ب خاطرش تا لب اتاق عمل نمیرفتی و بیای کاش هرگز فشار ۷رو تجربه نکرده بودی کاش هرگز شنیدن دوسال دیگ فقط...کاش تو هرگز ارزو نمیکردی ...

کاش عروسی هارو میرفتی،باش حواسم نبود کلا از عروسی بدت میاد ربطی نداره...

ولی از گردش و سفر بدم نمیومد...خیلی هم دوس دارم ،خیلی هم دوووسسس دارم...

پریسا کمال گراییت بدبختت کرد ...

...

پریسا اینده خیلی مبهمه خیلی گنگه خیلی...

پریسا فک میکردی تو ۲۰سالگی این مدلی باشی؟

ن فک نمیکردم...میدونم...

پریسا چرا نذاشتی اونی بشه ک قرارمون بود؟پریسا تو یا من؟خدا؟؟

عدالت؟؟،ن نمیدونم ...

این‌جا دادگاع بین من و‌تو‌...ب خدا کاری ندارم اون خداس توم پریسا..خدا ک‌جلوتو نگرفت بود ...اره اونم کار خودشو ی جاهایی فقط کرد بی انک منو ببینه ولی من کاری ب تصمیمات خدا ندارم‌صلاحش این بود...ولی با تو‌کار دارممن نمی تونم ب خدا بگم حق نداشتی منو بدبخت کنی ولی ب تو می تونم بگم...اخه لامصب عامل بدبختیم تویی ن خدا...چی کار ب اون دارم....

اعتراف می کنم من تو ۲۰سالگی ب شدت ادم ضعیفیم ادای قوی در میارم اعتراف می کنم تهی از اعتماد ب نفس اعتراف می کنم قاتل ارزوهامم اعتراف می کنم من ی اشتباهو س بار مرتکب شدم اعتراف می کنم تو حساس ترین موقعیت ها وا میدم اعتراف می کنم هرگز توکلو بلد نبودم اعتراف می کنم امید فقط ی شعارع اعتراف می کنم لجبازم مرغم بدون پاس اعتراف می کنم درون گرا بودنم رسما داره افسردم میکنه اعتراف می کنم سوبا سا رو با اینک میدونستم همیشه برندس ولی تو بازی فینال ک دوهیچ عقب بود براش گریه کردم چهارم ابتدایی بودم اعتراف می کنم همون موقم بعد کلاس زبانو سریع دوستمو  قال میذاشتم تاکسی میگرفتم ک زود ب سوبا برسم...اعترافم می کنم اولین عشق زندگیمم عمو پورنگ بود و تا چندی پیش دنبالش می کنم تا اینک ی عکسی ازش دیدم با یکی از بالای ها ناخود اگاه بالاش اوردم ولی هنوزم عمو مهربونمه و اعتراف میکنم دوم دبیرستان دراز دارز رفتم استقبالش ک اومد شهرمون و باهاش همه اهنگ هارو خوندم و کلی تذکر خوردم و عین خیالمم نبود تازه کلی بچه رو له کردم نمیذاشتن ببینمش منم دراز دراز رفتم جلو وایسادم...

و عمو ک با وانت دور  استادیومو زد انقد جیغ زدم ک دیدمش چیزی نمونده بود پرت بشم پایین... الان برام تداعی شد...نازی داره میریزه چایی واسه مهموناش کی اومده خونشون سعیدهو سمیرا امیرحسینو عباس ...اینم خوند ...هنوزم تو‌گوشیم اهنگ در قندون هس و‌گوش میدم...و‌یکی از افتخاراتم این بود اسم خاهر زادش پریساس...

اعتراف می کنم با اینک دیگ قرار نی بهش برسم هنوزم مث همیشه تو رویاهام غرق میشم و زندگی می کنم با اینک‌میدونم حقیقت دیگ ندارن...

ولی خب حداقل تو‌رویا مال من ک‌هس؟

اعترافم می کنم برنامه ۲۰۱۸فقط عادل اونم ن خودش با لاخره ی ارادتی ب بالایی ها داره رسما میبینمش ک بیشتر غرق رویا هام بشم و انگاری یادم میره ک نمیشه

اعترافم میکنم از دیدگاه اینجانب چندش تر از رشید پور ندیدم حضرت عالی گفتناشو یادش رفته نکبت...و اعترغف می کنم ب نظر من خاعک تو سر اونیه ک گزارشکر فینال رو عادل انتخاب نکرد اخه فوتبال گزارششه فقط ک اونم عادل گل برامون بزنن بعد بگ چقد خوبیم ما..

و مجدد اعتراف می کنم مذهب مزخرف ترین موضوع دنیاس...

ب تمام امام زاده هاشون...

ی کافر بلاد کفر رو ک اشغال کف خیابون نمیرزع از حاج اقای ک با

پای پیاده رفت کربلا ولی تو خیابون تف میکنه ترجیح میدم...

و هنوزم میگم کاش ایرانی نبودم...و‌هنوزم متاسفم برا ملتی ک منتظر ظهورن برا حال خوب...و هنوزم متاسفم ک با کاش دارم تابستون ۲۰امین رو سر میکنم‌‌‌‌و‌متاسف تر ک هرچی امدی جلو فقط گند زدی...

و‌ هنوزم خورشید طلوع میکنه از شرق و غروب میکنه از غرب همه‌چی سرجاشه بی انک بفهمد ادم ها سوختن...در اتیشی ک‌ حق شون نبود ادم ها مردن و پروانه هایی ک‌عمرشان از کودکان جهان من بیشتر هس...هنوزم نامردا پی عشق و حال و دزدین اما بی گناهان دارن میسوزن تو اتیش...هنوزم چرا ها در ذهن من است اینم ی اعترافه...ک خدا جان ...

روسا برا درمان ب خارج از کشور میروند اما فقرا باید دستمال ب حرم امام رضا ببند ب امید شفا اگر رضاس ک تورو هم شفا میدهد چرا فقط مردم را شفا دهو و تو را تکنو و علم؟؟؟

اره قرار بود اعتراف کنم ن اعتراف بگیرم...

خدا جان شرمنده از کل اسلامت فقط خودت را باور دارم بقیه را نچ نمیتوانم....

ولی فغانی رو دوس دارم...

و هنوزم اعتراف مهم من تو‌۲۰سالگی اینه ک تو خودت ارزوهامو کشتی.‌.والسلام ...

اینم بگم ب شدت از خاله شادونه و اقا جون سلیمونم بدم میومد ...


محمد رضا گلزارو سایر سلیبریتی ها هم جای خود

ترانه علیدوستی دقیقا کجای بازیگریش متفاوته؟؟؟از اینم خوشم نمیاد اصن متنفرم ازش یاد پستای دم انتخاباتش با الانش و قبل تر...کلا از ادم های جناح سیاسی هر ور مهم نیس بدم میاد...

اعتراف می کنم کلا ک ارزوهامو کشتم ...همین این خیلی مهمه کم ننگر...

...این س تا نقطه از اول دبیرستانم شد جزو مهم ترین جمله ها و‌داستان ها

بقیه نیز اعتراف کردن بالشتم و ک نجات داده بودم پرتش کردن...

انقد ب این بنا و کارکارا گیر میدم:|از ترس اینجانب قرار شد زودتر تمومش کنن...

اعتراف دیگم دوم دبیرستان صرف اینک لج دبیر جان فیزیکو درارم گفتم من بودم در صورتی ک من نبودم...

بعدش من دقیقا خود من سوم دبیرستان ب خاطر دبیر جان و‌حمایتای اینجانب از ایشان چیزی نمانده بود با مدیرمان کتک کاری کنیم..

اعتراف میکنم قرار بود ب خانوم‌مهربون‌مدرسه مون تو‌دبیرستان ک مسعول چایی و اینا دبیران بود زبان یاد بدم‌ولی ندادم...ولی خخخ وقتا میرفتم پیشش دوتایی خلوت میکردیم و از زندگی سختش میگف و من فقط گوش شنوا بودم ...و خخخ وقتام میرفتم لیوانارو میشستم و میگفتم شما بشین استراحت بعددوستام ک دنبالم میگشتن میگفتم شماها کور بودید من تو‌حیاط پشتی بودم:|

ورود دانش اموزان ب ابدارخانه اکیدا ممنوع بود جز من...

خخ وقتام تو راهرو کف  زمین مینشسم میگف بیا این کلید ابدارخونه برو اونجا بشین درس بخون کف زمین بده برات چایی هم برات ریختم:)شما بودید کل لیوان هارو براش نمیشستید ؟؟میشستید مسلما...اون روز تو‌ماشین بودم از دور دیدمش چقد براش ذوق کردم ...

اعترافم میکنم البت اعترافم نیس با اینک از مدیرمون متنفر بودم ولی لیوانش رو تمیز میشستم...و‌کف رو کامل پاک میکردم...

ی وقتاییم برام شیرینی هایی ک میرف دفتر و بعدش حوالش میدادن ابدارخونه ی دونه برام نگ میداشت وقتاییم ک برا بوفه الویه درس میکرد من میرفتم برا خودم تو ظرف بزرگ ک پر ملات تر بود تو همون ابدارخونه جدا میکردم بعد برام ساندویچیش میکرد...اگ جا من بودیو بعد اینک خانوم مهربان رف بیرون در ابدارخونه رو نمیبستید ک اون جارو مرتب کنیو وظرفا روبشورید

اعتراف می کنم خونه خودمون ظرفی نمیشستم‌ولی برا خانم مهربون این کارو میکردم...

ما بدون هیچ دلیل و بهانه ایی همو دوس داشتیم‌...یهو برام شرو میکرد از زندگی ش تعریف کردن سختی ها و‌حسرت ها...منم بعد اینک از ابدارخونه میرفتم بیرون همه چیو دفن میکردم ولی روزها ماه ها من‌ دچار حرفاش بودم...باهاش عکس دارم این خیلی خوبه تو روز تولدم...تو خود‌مدرسه...

اعترافم‌میکنم دلم برا تک تک اون روز ها تنگ شده اعتراف می کنم من‌تو‌۲۰سالگی تشنه اینم ی بار دیگ برگردم ب اون روزها‌...

همون روزهایی ک وقت خودش دوس داشتم زودی سپری بشه اخه فک‌میکردم قرار بعدیمان .‌‌..نمیدانستم من این گونه ب دیدار ۲۰سالگی میروم

اعتراف میکنم در ۲۰سالگی از تهی سرشارم...این سخت ترین ش بود ک از اولش میخاستم بگم‌اما جرعتشو نداشتم











نظرات 11 + ارسال نظر
ناهید جمعه 22 تیر 1397 ساعت 03:53

چه جور آدمی آرم دانشگاه رو می ذاره عکس پروفایلش؟
محض قضاوت نکنم ولی خب...
اشخاصی که خودشون رو با این چیزها تعریف میکنن درک نمی کنم

:|||||||


قضاوت رو‌نگ دارید خاهر:))
اون ارم ی ارزو بود ن ی داشته ...من دانشجو اون جا نیستم ک بخام ملاکم باشه
ک اگر هم بودم هرگز ملاک من برا تعریف از خود نبود‌‌‌‌‌‌...منم مث شما اون اشخاصو درک نمیکنم...ولی اشخاصی ک ارزوها شون همه جا هس کنارشونو درک میکنم حتی اگ رسیدنی هم نباشه

یه پسر جمعه 22 تیر 1397 ساعت 04:41 http://jangale-asfalt.blogsky.com/

من چهارسال رفتم دانشگاه و دوسال هم خدمت...
بخدا برای جفتشم مثل سگ پشیمونم..یعنی فقط زمانم هدر رفت.. حالا باز دانشگاه خوب بود حداقل ما که درس نمیخوندیم عشقو حالمون به راه بود ولی خدمت آقا.. نتیجه دو سال از عمزمون شد یه کارت که حتی باهاش سونی هم کرایه نمیدن بهت :|
خلاصه اینارو گفتم که بهت بگم از عمرت فقط برای عشق و حال استفاده کن.. نکنی بعدا پشیمون میشی..

خو اهداف ادما باهم فرق داره وب طبع هم تعریف ادما هم ازلذت و عشق و حال هم...برا من اوج لذتم بودن تو مسیری ک دوسش دارم...
ولی خب گذر عمر ،خوشا برا ان هایی ک بلدن تعادلو...

دیوونه جمعه 22 تیر 1397 ساعت 08:48

سلام
زیاد بود نخواندم
بعدا میام می خونم

باشد:)

دیوونه جمعه 22 تیر 1397 ساعت 21:24

حوصله صفر
خلاصشو بگو لدفن

میخاید بی خیال بشید کمپلت؟؟:))
هیچی اعتراف کردم ...خلاصش:)

دیوونه جمعه 22 تیر 1397 ساعت 23:37

می دونی کی یعنی خسته ای ؟
وقتی حوصله نداری بگی خسته ای ...
چون حتی حوصله نداری کسی بگه چرا ...
الان من اونطوری ام !

:(درک می کنم منم دقیقا تو این پوذیشنم
منم به همه میگم عالی...از اون مدلایی ک نباید باور کرد

شتیکِ جمعه 22 تیر 1397 ساعت 23:48 http://stike.blogsky.com

بعد از خوندنِ کامنتتون و نوشتنِ "پاسخ"، به اینجا اومدم.
فکر میکنم اولین پستِ بلندتون بود که کامل خوندم.
عالی بود.



بهتون تبریک می‌گم.

بی‌مقیاس آرزو دارم حالتون خوب باشه.

کلا منم خودم پست بلند نمیخونم ،خیلی کم‌پیش بیاد...
مرسی ک خوندید...
چرا بهم تبریک گفتید؟من ک فلن فقط گند زدم

شتیکِ شنبه 23 تیر 1397 ساعت 15:28 http://stike.blogsky.com

درخواهید یافت!

:))ب امیدش:))

دخترت شنبه 23 تیر 1397 ساعت 17:14

پریسا من خیلی دوستت دارم.
نمیدونم چرا ولی از همون روز اولی که شروع کردم به خوندن پستات حس خیلی خوبی نسبت بهت پیدا کردم.
خیلی خوب میتونم بفهممت از نوشته هات. راستی منم عشق اولم عموپورنگ بود واقعا دوستش داشتم. ۴ سالم که بود عاشقش شدم. تو برنامش یه بار گفت خانوم دختری که شلوار سبز و بلوز راه راه پوشیدی یکم برو عقب تر بشین!! و من واقعا از اون به بعد فکر میکردم منو میبینه!
پست قبلیت نمیدونم چرا نمیشد کامنت بذارم.
از خاله شادونه و عمو سلیمون هم بدم میومد.
واقعا چرا فردوسی پورو انتخاب نکردن؟؟
دقیقا حست رو از امید شعارگونه درک میکنم. ولی باور کن حرفمو که قطعا هرچیزیو که از دست میدی بجاش یه چیز دیگه رو به دست میاری. باور داشته باش عدالت خدا تو همین دنیا برقراره. قول میدم استعدادت حروم نمیشه. میری آمریکا یه ریاضی دان خفن مث مریم میرزاخانی میشی.
لازم نیست حتما شریف درس بخونی. اگه نشد خودت رو اذیت نکن.
منم اول دبیرستانم خیلی داستان داشتم. دوم یه نقطه ی عطف بود برام.
تو خیلی خوبی:)

دخترم کامنت رو‌چن بار خوندم حس خوبی داش:))
ممنونم ...
ولی دخترم خخخ سخته باورم کن سخته ک بدونی میتونس مال تو باشه ولی تو با خریت های مکرر از خودت صلب کردی ب خدا سخته خیلی اینک هیچ وقت نتونی با لیاقتت زندگی کن ی و مهم تر خودت مسببش باشی خودت از خودت صلبش کنی این سخته خیلی...
عمو پورنگ:))وای دخترم فک میکردم فقط عمو‌منو میبینه ارمان هامو نابود کردی
من دوم دبیرستانم وقتی از نزدیک دیدمش ی لحظه ب یکی از دوستام گفتم عمو منو شناخت:|||توهمو داری جان مادر
اوه اوه خاله شادونه اح اح اقا جونم ک بدتر ولی عمه گلابو‌دوس داشتم ولی یهو غیب شد عمو حامدم دوس با قلقلی من تا دو‌ماه پیش فک میکردم واقن قلقلی لاله:||چن ما پیش بودفک کنم دیدم دارن با هاش مصاحبه میکنن اصن مردم از تعجب
تو ک محشری دختر خوشملمراستی اون جایی ک الان هستی سلاممو بهش برسون...هیع

هانا یکشنبه 24 تیر 1397 ساعت 12:16

منم همیشه غصه خریت هامو میخورم :/ با خودم فک میکنم من میتونستم نتیجه بهتری بگیرم اما بازیگوشی میکردم و مطمئنم صدبارم ب عقب برم بازیگوشی میکنم

میفهمم چی میگی هانا ،ولی تو حداقل می دونی اگ برگردی چ اتفاقی میفته ولی من نمی دونم اگ برگردم قراره چ‌مدلی بازی کنم...این خخخیلی دردناکه خیلی...

دخترت دوشنبه 25 تیر 1397 ساعت 12:53

سلامتو رسوندم قبل اینکه بگی:)

بزرگیمو برسونوی وقتی می داند نمیتواند داشته باشدش عقده بازی در می اورد

دخترت سه‌شنبه 26 تیر 1397 ساعت 17:57

چرا پاک میکنی پستاتو

نمی دونم یهو حال نکردم :|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد