باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

برادر دارم از نوع لطیفش

غرق خاب بودم الان، خاهرم با گوشی اومد تو اتاق باران....من دقیقا ،فیلم‌خط ویژه رو‌دیدید؟؟اون جا ک‌محسن از خاب پا میشه:)من اون مدلی بودم..گوشی رو بهم داد...همکار مامانم بود البته از اون رفیق صمیمی هاس بیست و اندی سال رفیقن...خلاصه من با صدای گرفته سلام خاله اینا...

نگو اینا قبلا چن روز پیش با مامانم هماهنگ کردن امروز س شنب بیان دنبالم بریم ددر...حالا من با پسر ،خاله جان ،خاهر بر ادریم:||از نوع این شیری میریا ولی میگن قانونیش نشده:||چون فقط من خوردم :||نذاشتم اون حق منو بخوره:||نوزادیم غیرتم رو داشت هام بیشتر بودا...

خلاصه ک ما با عاقای برا در بریم بیرون بعد اینک گردش تموم شد بریم خونه او نا:|منم ب قول خاهرم بسیار بیشخصیاته گفتم نه:||مچکر...تا شما ها باشید جای من قول ندید والا

حالا مامانم خونه نیس بیاد ی دست حسابی این جانب را ب توپ میبندد ک دختر چرا انقد بیشعوری:))

حالا این داداش من؛)))خدااااا:)))خیلی روحیه عجیبی داره ،از این لطیفا ،اصن ی وضعی روحیش مث سفید برفیه:)))))

بچ بودیم بازی میکردیم خرم میکرد:||عاشق خاله بازی بود:|||حالا من متنفرررررررر از این  بازی:||همیشم اون مامان بود :|||

من ی نقش حاشیه میگرفتم دراز کش بیشتر ک فقط بخورم مهم ترین اپشن من برا زندگی

...

حالا داداش اینجانب بسیار بسیووووررر با کلاس:||

از این خوشتیپا ...خو‌من الان همه لباسام  ک چن هفت پیش شسته شد تو اعماق دود همششش چروکک نابود...من از قبل کنکور میخام‌کفش بخرم ک حسش نیس...خلاصه من نابود چ‌توقعی دارید پاشم برم بیرون ؟؟اونم با داداش ب شدت با کلاس ک مارک میپوشه:||واقن که،حالا برا مامانمم بگ میگ تو لباس نداری؟؟اونا چین اون همه لباسس پ نمیخای ؟؟پرتش می کنم:|||

بعدم داداش من روحش لطیفه ،منو با تیپ این مدلی ببینه دق می کنه:)+

قبلا ها تلفنی حرف میزدیم باورکنید کلا من گوش بودم انقد برام خاطره های لطیفشو میگف...

بچم بود گفتم دیگ عاشق خاله بازی...الانم ی کد بانو ...من ک الانم اون نیمرو‌درس کردن هم پاس دادم ب باران...ایشون غذا بلده در حد مرگ...ی بار خونشون برام مرغ درس کرد خدا شاهده تا کله رفته بودم تو‌بشقاب...بعد گف پری جان بی زحمت سیب زمینی رو‌پوست میگیری؟؟(دقیقا نوع مکالمش اینه)من :هان...

ی سیبو بر داشتمی دور نزده بودم ک پوستش کنده شه:|گف بده نمیخاد خرابش می کنی:||

خلاصه خاهرم هی میگ ضرر کردی با هم میرفتید ددر  بعدم ی درصد احتمال بده اگ شامو خود برادر درس میکرد:(((غمگینم کرد...

وایی مامانم زنگ زد ب خاهر ...پوستم کندس...

خلاصه چن سال دیگ برا داداشم خاستگار میاد...:))))

انصافا با این اشپزی ک این بلده حالا خونه داریش ،تمیز میکنه در حد لالیگا:||مهریه باید بر حسب تولدش میلادی در نظر بگیریم...

عاغییی ،راهنمایی برادر با یکی از پسرای همکار بابام ک ما اصن باهم سازگار نداریم هم کلاس بودن...

ی بار این پسره ای خدا :))ب برادر میگ حال خاهر عتیقت چ طوره؟؟بیشعور:))

عاغا اینم غیرتی میشه میزنتش:||کارشون ب دفتر و‌مدیر میرسه...علت دعوا .این بود ک‌فش داده ب خاهرم:))

عاغا خالم با حالت غش غش از خنده ،چون این اولین دعوای برادر بود ...کسی ک ب شدت لطیفه و‌مهربون...

ک‌عاقا دعوا کرده ،سر پری...وقتی ب من گفتن انقد خندیدم صرفا برا کلمه عتیقه، بیشعور...

بعد گفتم خو کشتش ؟؟:||باید میکشتش والاااابقیش سوسول بازیه...

وووووییی از این پسره چقد بدم میومد...هر بار ک بچ‌بودیم میومدن خونمون بابام میگف نزنیش:|||زشته:||


عاغا ما ب دلیل لباس درس وحسابی رد کردم ی پیشنهاد خیلی خوبیو...

این همه ضررر...ای خدا










نظرات 1 + ارسال نظر
هادی چهارشنبه 27 تیر 1397 ساعت 00:02

از تاسیس وبلاگت همیشه میخوندم...
هرچی گذشت بیشتر با شخصیتت حال کردم این روزا کمتر دختری مثل توه ساده بی الایش و انقدر جدی و‌هدفمند،واقعیتش گاهی که مینویسی اساتیدت انقدت هواتو دارن میگم بی ربط نیس،شخصیتت فارغ از استعداد ‌ اینا انقد با ارزشی که منی که دارم فقط میخونم نوشته هاتو کلی برات احترام قاعلم.
این پستتو که خوندم واقعا دلم خاست که ای کاش خواهرم مثل تو بود...افسوس...
و شاید دلم خواست من نیز برادرت بودم‌و‌تو خواهرم...
قدر خودتو خیلی بدون اینده خوبی در انتظارته من کار ندارم‌کدوم دانشگاه و اینا ،من میگم همین شخصیتت برا موفقیتت کافیه،اینکه انقد ر حواستت به اشتباهاتته فارغ از اینکه ضرر کردی یا هرچی،همینکه خودتو رها نکردی خیلیه،مراقب خودت باش..
و ی بار گفتی خودت مهره مار داری:)من اینو از نوشته هات حس می کنم و‌ب شدت شخصیت کاریزما داری:)
خواهرم مثل تو نشد امیدوارم دخترم مثل تو باشه:)
خلاصه درود بر خودت که انقد با شرفی،من جای اساتیدتم باشم بیشتر از اینم‌هواتو خواهم داشت چون لیاقتشو داری...
راستی مهندس،من چن روز دیگر پدر میشوم و اسمشم قراره بذاریم پریسا...واقعیت پریسا رو من پیشنهاد دادم و خب خداروشکر موافقتم شد:)
همسرمم گفت پریسا اسم دوست خیالی دوران کودکیم بوده:)من پریسا را از این جا انتخاب کردم...واقعا دوست دارم پریسام مثل پریسای این جا باشه...
برا عاقبت بخیری دخترم ک چند ی دیگر با این دنیا ملاقات میکنه دعا کن،دعا کن پریسام ،پریسایی مثل توباشه:)

ممنونم از لطفتون:))
تبریک وایییی چقد ذوق کردم برا پریسای کوچیک:)
مبارکه ،ایشالا ک سالم و سلامت باشه برا همیشه:)
وایی چ خوب:)خیلی ذوق کردم ب خدا مبارکععع مجددا:)
دوست خیالی همسرتون ،عاغی:)
ارزو‌می کنم پریسا دختری با شرف و با غیرت برا همه زندگیش باشه و بلد باشه راهشو پیدا کنه و درش نفس بکشه:))
ایشالا خواهرتونم سلامت باشه:+)
بازم از لطفتون ممنونم من واقعیت انقدام‌خوب نیستم این جدا از شکست نفسی و ایناس...
شما خوب خوندید منو...
بازم خوشامد میگم پریسای جدید رو:)
خیلی ذوق کردم پریسا از این جا انتخاب شد:)دروغ چرا:)
بعد ها بهش بگید:))بازم مچکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد