باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

به موقه نبودی...

کلی حرف هست

اما نمی دونم از کجا بنویسم و ننویسم...

اما فقط میدونم اگه اون شب اون تماسی ک با همه گرفتی ک به من برسی اگ دو ماه زودتر بود ،شاید من الان اینجا ،تو این برزخ نبودم

نمی دونم شایدم تاثیری نداش

ولی فکرش همیشه با منه...


همه ی سال ها منتظر اون حرفا بودم بع موقه نبود ...

چرا بلد نیستیم به موقه باشیم ؟؟به وقتش نقشمونو ایفا کنیم؟؟

چرا دیر میرسیم؟چرا بلد نیستیم ؟؟کاش بلد بودیم ...

کاش میفهمیدیم حضورمون حتی در حد ی جمله میتونه تو زندگی بعضی ادمای اطرافمون که بلد نیستن داد بزن کمک یا داد بزنن احساساتشونو یا شاید داد بزنن ک تو فقط تو میتونی این ذهن  و این افکاری ک انگاری جنس از اهنه تو میتونی یکم روش اثر بذاری...نمی دونم شاید حرف بابا باشه من غرق بودم من غرق ی اشتباهاتی ک هیچ قدرتی نمی تونس بیدارت کنه...


من سعی کردم کنار ادمای اطرافم باشم‌..نمی دونم شاید تاوان دادم...

نمی دونم...


نظرات 2 + ارسال نظر
احسان یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 00:47

سلام
خوبید؟
من یه مدت حواسم نبود
انتخاب واحد رو چیکار کردید؟
چی زدید آخرش؟

سلام...
والا زدم پوکوندم :||اصن ی طور شد ک نمیدونم چه جوری بگم فقط ...۲۳ام فرصت تموم شد ولی لینک رو بردانش منم وقتی فهمیدم تا صبش ک رفتیم تو بیس وچهارم دقیقا چهار صب دم دمای پنج مدام ادیت کردم:||ینی اصن ناتوانم در بیانش
فقط مواد تهران با فیزیک تهرانو زدم ینی فقط دانشگاه تهران مواد علم وصنعتو امیرکبیر ک صد درصدمیاوردم نزدم:|الانم یوقتایی فحش میدم میگم چرا نزدم فیزیک اونجا رو هم نزدم ...خیلی از مهندسی ها هم نزدم مثلا عمران هم نزدم...
از شهر های دیگ اصفهان و تبریزم زدم...
خلاصه ی طوری شد ک شبیه هیچ طوری نیس:|
راستی مهندسی شیمی دانشکده فومن تهرانم زدم ک بدون شک میگیره البت ی سری ازتبریز ها جلو اونه ک اگ اونارو نگیره رو‌اون وایمیسته...
ولی درباره فومن حرفا ضد و نقیض زیاد داش...
دیگ فقط شیمیشو زدم...شیمی تهرانم علوم پایع ک اونم مسلما میگرف نزدم...نخاستم صرفادانشگاه تهران هرچیوبزنم...نمی دونم درسته یا نه...

احسان یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 13:05

اوه اوه خب یه خرده پوکوندین!
ولی فک کنم دیگه فیزیک تهرانو میارین البته رتبتون رو نمیدونم.
حالا ایشالا‌همون چیزی که میخوایید درمیایید.

اره دیگ پوکوندم ...دیگ توکل برخدا...امیدوارم اتفاق بیفته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد