باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

مردود

گفتی یک قدم  با تو،بقیش با من

گفتی پس از هر سختی اسونیه

گفتی بخانید مرا تا اجابت کنم شما را

گفتی رحمتم بی نهایت است

گفتی بر من توکل کنید زنده ایی ک هرگز نمیمیرد

گفتی دل نمیشکونم

گفتی هر لحظه هستم در تمام لحظه های اشوب زندگیت

گفتی من پناهم

گفتی...

حتی نذاشتی ب حقم برسم

من  مگ فراتر از حقت خاستم

مگ گفتم حق کسیو پایمال کن تا ب من برسه

من حق خودمو خاستم،مهندسی شیمی دانشگاه تهران حق من بود.ندادی سال ها همه بهش رسیدن ،الا من 

چرا خدا ؟

بیا بگو چرا؟

مگ رتبم در همون حد نبود ،مگ حق من نبود

چرا ؟

بیا بگو چرا

خدا چ بدی کردم ک حاضر شدی حقم نابود شه.

خدا مگ تو عادل نیستی 

تو ک دیدی تازه ب زندگی برگشتم

کجای حرفام اشتباه

مگ رتبم در حد قبولی اولویتام نبود

چرا خدا 

بیا بگو چرا.

مردود ؟

جواب دلمو کی میده

تو ک دیدی من دوباره ارزو کردم دعا کردم

میبینی خدا تو برای همه خدایی کردی الا من

تو حتی حق خودم حقی ک مال خودمم بود و ندادی

خدا مطمنم وقتی تو نخایی نمیشه حتی اگ حقمم باشه

خدا من و تو حالا حالا ها یکی نخاهیم شد

اینو بدون من هرگز برا بودن با تو پیش قدم نخاهم شد

خدا هرگز ب ادم هات بدی نکردم

ک تو این جوری با من کردی.

حقم رو ندادی

حقم بود ،خودتم بهتر از همه می دونی

پ.ن :نتیج نهایی کنکور 96برا من مردود شد...

پ.ن این ظلمی ک درحقم کردی تا ابد ب یاد خاهم داشت

پ.ن هرکی میفهمه من با این رتب مردود شدم از تعجب خفه میشه

پ.ن برای مردود شدن گریه نکردم چون گریه منو اروم نکرد

فقط سکوت کردم

ببینم خدا میخاد چی کار کنه

همه ی حرفات برا من برعکس شد...


میترسم

از تو خدا اره میترسم نشه ،میترسم ک مچمو بگیری ازت میترسم

وجودم یخه ،میبینی اشکام داره میاد پایین درد همیشگی هم داره خودشو نشون میده

خدا من تاوان این راهو دادم خیلی هم دادم

اگ نشه حسرت ی عمره

خستم چ جوری بفهمونم خستم.ازت میترسم

این خاب های لعنتی امروز بارها ب خودم گفتم خاب بود اروم باش

خدا نذار تا ابد یدک بکشم حقیقتی ک حقم نیس


به عشق پدر...

گاهی متعجبم از روابط بعضی از بچ ها با خانواده

ما 5نفر ب شدت باهم رفیقیم و این مورد تعجبه ینی هر کی اب میخوره با 4نفر دیگ مشورت میکن ولی در عاغر تصمیم با خودشه

کارای خونم ب زبع تقسیم پدر من اشپزی میکنه جارو میکشه مث بقیمون

و بعضا بعضی از غذاهی پدر خوشمزه تره

و من روزها و ساعت هایی با پدر خلوت کردیم و گپ زدیم در مورد زندگی ...

و پدر بار ها برای من سخنرانی ادم های مختلفو اورده و باهم گوش کردیم مث دکتر عبدالکریم سروش و...

نمی دونم این بخاطر تحصیلات پدر هس یا نه اما هر چ ک هس روش خوبیست...

امشب ب بابا گفتم پارسال فیزیک 87درصد بود ...

خیلی با حرصرگفتم با حسرت و بابام گف پریسا ادم های موفق از ی جایی بی خیال گذشته میشن ...ولش کن انتخاب خودت بود ک شایدم ود ر ادامه تکمیل کردم ک لعنت بر خودم باد...

من مطمنم پدرم بیش از همه حرص اشتباهی میخوره ک من پارسال مرتکب شدم ک جز ما 5نفر هیچ کس ازش خبر دار نیس من اشتبا کردم...قبول دارم اما بی خیالی سخته 

درسته معادله من حل شده اما من هرگز خودمو نمی بخشم

من انتخاب کردم با درصد 70ریاضی و 87فیزیک بمونم این انتخاب من بود و شاید همون جمله شعاری باید ب انتخابم احترام بذارم...!ب قول بابا تو حاضر نبودی پارسال پذیرش کنی با رتب 3رقمی بری برا همین اون اتفاق افتاد اره اما ی چیزی جالب حالا اونم نشد...سخت ترین روزهارو دارم سپری میکنم خیلی سخت انقد سخت ک ساعت ها و ثانیه ها گذرشون برام حس نمیشه...

من تاوان زیادی دارم خیلی زیاد ...پارسال ک اون کار غیر منطقی رو کردم بابا سکوت کرد سکوت پدر سخت ب خصوص پدر من ک همه جوره پشتم لود سال کنکور همه جوره در این حد ک اگ میدونست غذا باب میل من نیست از جای مورد نظر برام غذا میاورد ن اینک رتب من براش مهم باشه اصلا بابای من در این مورد بالعکس پدر های دیگس بلک من مهم بودم می دونست زندگیمو ب این ماجرا گره زدم...

و من روزجواب کنکور چیزی ک پدر و هیچ کس نمیدونه ساعت ها گریه کردم ک امروز نتونستم با لبخند جواب حداقل اون تعداد جوج ها و ماست موسیر و نوشاب لیمو رو بدم با اینک خودش هزار تا جلسه و کار داشت برا ی من مهیا میکرد...و اون سه ماه اخر ک رفتم همدان و اون رفت و امد ها حداقل کاش جواب این دو تارو میدادم همین بقیش رو نخاستم...

هر چن پدر من تشویقم کرد برام دست زد ولی ب من و خودش نچسبید چون جواب من نبود...بابام ب روم نیاورد و حمایت کرد

بابامممم...

کوه من 

...

اما این رتب هرگز ن جواب من بود بابا ن جواب تو ،بابام هرگز رتب براش مهم نبود من مهم بودم براش بابام از ته دل نخندید چون من نخندیدم...

حالا ک دم دمای جواب خدایا نمیدونم فایده دارع یا نه اما خدا قطعا هرکدوم اولویت هارو بگیره برا پدر من فرقی نمیکنه اما واسه من چدا فرق داره خیلی هم وقتی من شاد نشم بابا هم شاد نمیشه باباهم بازم از ته دل نمیخنده خدایا حالا ک خنده ی من ب شادی بابام ربط داره خدایا کمکم کن بخندم ،خدایا جان من دیگ کشش ندارم ن من ن پدر من ب اندازه کافی شرمنده شون هستم خدا ب احترام پدر...ب احترام تمام  نوبت هایی ک با خبر مریضی من غمگین شد اما گف چیزی نیس خوب میشع...

خدا ب عشق نام پدر...


ذکر واجبات

روز های اخر...

1-امتحان ایین نامه رانندگی 30از 30شدم:))

2-خاهر بزرگه وقتی از یونی برمیگرده خونه من دوباره متولد میشوم

ب گفت همه رابط ی ما اصن مث دو تا خاهر نیس فراتره

گاهی انگار ی روحیم در دو بدن شکست دیگری ینی نابودی ان دیگری

برد دیگری ینی دیوانه شدن ان دیگری:))

تایم انتخاب رشت اوشون از من هل تر بود

مث من الان واسه پایان نامش

اون ابجی اوچیکم ک تکلیفش معلومه اکسیژن خانواده

3-معادله ی زندگیم حل شد اصن باورم نمیشه...

4-امروز تلگرام خاهر را مث همیش بالا و پایین می انداختیم ی سری پیام ها دیدم ک در تایم انتخاب رشت بعضی ها برای خاهر سند کرده بودن

مثلا زهرا گفت بود پریسا حرف حرف خودشه ولی شاید اگ اقای فیزیک باهاش حرف بزنه خوب باشه و...موارد دیگر

5-ان شب در مهمانی ب پسرداییمان ک 97کنکور ریاضی دارد کلی براش حرف زدم خیلی ساده و خودمونی امیدوارم شعورشو داشت باش قدر بدونه..

6-امروز ک رفتیم مهمانی از مسیر مدرسه گذشتیم مث خر دل تنگ شدیم ب یاد سرویس و ...من ب مسیر مدرسون میگفتم جزیره واقن جای پرتی بود...و تمام اون 4سال انقد پول اژانس دادم...وقتایی ک از سرویس جا میموندم ی بار راننده گف تو تیزهوشانی؟اون لحظه انگار له شدم ..با لحن مسخره ک اگ تیز هوش بودی یکم برفکر اقتصاد خانواده بودی البت اون اینو گف نظر شخصی خودمه

7-وقتاییی ک خودم از مدرسه میمودم ب معاونمون میگفتم بزنگ اژانس شده بود منشی من:))

8-یادش بخیر ی بار دبیر شیمی مان مشغول تدریس مبحث خواص مقداری و خواص شدتی بود ک موبایلشو گذاشت تو جیبش ک در واقع گذاشت رو قلبش دیگ:))گفتم اقای شیمی اون موبایلو نذار رو قلبت ب خاطر نویزی ک داره خطر ناکه...خیلی شیک گف چشم و درش اورد و دیگم نذاشت

حس ارشادشو داشتم...

9-دلم براش تنگ شده تایم لست سینش را نگاه می کنم دبیر ماهی بود با تمام اختلافاتی ک داشتیم ولی من مغرور تر از انم پیام بدم ولی مث خر دل تنگ شده ام بار دیگر از کوانتوم برام بگه...

10-دوباره میخاهم دیف خاندن را شرو کنم ک واقن ممد حیاتس و مفرح ذات:))

11-دیروز با پدر چرخ میزدیم و میگف تا من حرف نزنم حرف نمیزنی ...انقد میپرستمش ک برایش این روز ها شاد ترینم

12-خاهر میگوید ب مادر باید تدارک وسایل خابگاه اعم از قابلمه ماهی تاب و تشک و...ببینیم مادر بغضش میگیرد

13-برای اولین بار در طول عمرم اشپزی کردم ماکارونی:))پدر سر از پا نمیشناخت ولی کل شهر خبر دار شدن و میگن باور نکردنیه

ان شب پدر پخت برنج و مرغ را هم بهم یاد داد البت هنوز عملی امتحان نکردم

مادر ب خاهر گفت بود وقتی فهمیدم پریسا اشپزی کرده بغض کردم.

و در خان مادر بزرگ نیز سیب زمینی سرخ کردم:)ولی بعدش کلی کار ب دو تا از دایی هام دادن و مادر بزرگ گف پاشید برید کمک پری اون خستس دیگ:))دایی چاییو ریخت لیوانشم شست خون رو هم جارو کشید دایی من 50سال مینیمم سن دارد :))ولی خانوم'))

14-قبولی های پارسال حاکی از ان است منم اولویت مورد نظر اکسپت میش...

15-خاهر زاده زهرا ب دنیا امد و من روزی بار ها ب عکسش خیره میشوم

کی میشه 5شنب بریم ملایر و از نزدیک رویت کنم

16-س شنب ساعت 9با ارغان رفتیم بیرون صبحون نخورده رفتیم توی ی پارکی نشستیم از همایش دانشگا تهران براش گفتم بعد راه افتادیم سمت سینما میفهمم کاملا غیر عادیه

فیلم سارا و ایدا کاملا سابجکت معمولی و هر دومون خمار خاب

قرار بود بعد فیلم بریم ی چی بخوریم ولی ب شدت خاب منصرف شدیم...

17-حس خوبم وقتی جمعممون جمعه و چایی میخوریم

18-شمام هر روز چن نوبت سایت سازمان سنجش میرید؟اره واقن حرکت ب شدت ان نرماله این موقه اپ کردن سایت

19-ارغان گف منم دوس داشتم مث تو تنها سفر بکنم مث این تهران رفتن هات،در دل خود گفتم مدیون پدرمان هستیم بهم یاد داد ک باید رو ی پاهات وای30...

20-ذکر ی نکتم ضروریه اگ من مثلا صنایع دانشگا تهرانو جلوتر از مکانیک امیر کبیر زدم کاملا دلیلش شخصیه و ن ب تو ن ب هیچکس ربط نداره ته ربطش خانوادمه و تمام ،اینک از دید تو مثلا صنایع ی رشت اسونی ب نسبت مکانیک مهم نیس اگ منم مث تو ب خاطر حرف مردم زندگی میکردم ک الفاتحه ،وقتی چیزی بلد نیستی نطق نکن ،صرفا جهت یادگیری این روزها بازار صنایع در کل دنیا اعم از اروپا داغه داغه چون کسی ک صنایع میخون تقریا با رشت های دیگم اشنایی داره و ی کار صنعتیه ..قطعا من انقد تحقیق کردم ک بدونم چی ب چیه من تمام تایم انتخاب رشت خاب نداشتم همش با دانشجو های مختلف در تهران در ارتباط بودم ب خاطرشم کوبیدم تا تهران با خاهر پس در اموری ک اصن ب تو مربوط نیس دخالت نکن و اینک مثلا خارزمی تهرانو قبل اصفهان زدم لابد دلیل خودشو داشتم یا مثلا برقو اول نزدم خو ب تو چه در کل؟و جالب در تمام این زریاتی ک میگن میگم درست حق با تو...چون طرف احمق تر از اونه بخام وقت بذارم حالیش کنم صنایع ی رشت جهانی یا...

21-من دوباره ارزو کردم و دعا کردم

ب تمام تان نگاه می کنم با حسرتی ک درد قلبم من را پس میزند

ب تمام بار هایی ک ورق خوردید اما ب وقتش  بسته شدید اره اون وقتی ک تن تن باید ورق میخوردید بستم همگی تان را...

از تظاهر ب حال خوب خستم

درد شکست تو نابودم کرد

صبحا ب خاطر بابا شاد و شنگول اما ب محض غروب افتاب ،درد های من طلوع میکنه...

می دونم روزی میاد ک باید ب خاطر تمام استعداد ی ک دود کردم جواب پس بدم ،از همین حالا اعلام می کنم خالیم از پر...

خدا چرا معادله حل نمیشه؟

خدا میترسم اره خدا از رحمتی ک بش حکمت

خدا کاش این بار از من بگذری 

خدا التماس نعره میزنه

من ادم کل شقیم خودتم خوب می دونی اما دارم التماس میکنم...