الان دقیقا دم در تالار وایسادم همه مدعوین مشغول بدرقه و رقص وخل بازی اخرن من ی گوشه خلوت وایسادم ک پشم نی فقط ماشینا دارن از اتوبان رد میشن :||| الان صدای این بمبای انفجار عروسی وترقه م میاد ک دوستان دارن در میکنن ینی مرسی ذوق والا خوب دادم زدن تو ذوقمو دارم پست میذارم میگم ک کلا من خرم ب شدت...هرگز م از اشتباهاتمدرس نمیگیرم ربطی ب کنکو نداره اینمورد...همیشه از محبت زیاد و بی خود حالم بهم میخوره
لعنت ب کل هیکلت پریسا
پ.ن:)))ملت کفش پاشنه بلند پوشیدنهنوز هم قد من نیستن تازه تف و لعنت نثارم ک ب شدتمقوز دارم:((قوربونت برم حیف شریف ک تورو ازدس داد:)))ن حیف تو:)
زهرا میگالان هم قدتم دلمنیومد دلشو بشکونم بگمکوری اختلافونمیبینی:+)
ولی خب کلا خاعک برای این حجم محبت بی خود الکی جوگیری دقیقا الکی جو گیری خل بازیت زیاده
یهوجو بگیرتت شرشر محبت چمعنی میده خوب این طور ضای شی؟؟
پ.ن من هنوز پروسه انتخاب رشته رواستارت نزدم:||اصن گیجم :||واقعیت امیدی ندارم تا گیج ...
هی خدا...
مجدد لعنت بهت ...ی بار دیگ این طور کنی فقط
پروسه ی انتخاب رشته برای من یکی از سخت ترین برهه های زندگیم بود. انقدر تاحالا زجر نکشیده بودم جهنم شده بود زندگیم.
چنده مگه قدت مادر؟! منم قد بلندما!
منم از محبت اضافی و تعارفات حالم بهم میخوره همش فرمالیته ست.
ولی پریسا بری دانشگاه این زندگیت خیلی تغییر میکنی و وارد یه برهه پر از تغییرات ناگهانی میشی. انقدر این تغییر سریع رخ میده که حال میکنی با دیدن روند پیشرفتت. زندگی بعد از یه مدتی بهشت میشه. بهشت! بذار این تابستون برزخیت بگذره حرفمو میفهمی
حیف شریف که تو رو از دست داد. همچنین منو!
واقن کشندس مادررر ،خیلییی اصن برزخه مخصوصا با طعم تلخ ناامیدی و مشتقاتش
ها من بین۱۷۳و ۱۷۵ام گر قوز نبود ۱۷۷میشد:((الانم اب رفتم ب نظرم ۱۷۳عه:((((قدمو میخامممم،رشد نمیکنم ب نظرت؟؟هیعع غم یکی دوتا نی:(((
ها گفتی تعارفات چرندددددد مزخرفففف
فک نکنم نمی دونممم من کلا ی مدلم تو این بیس سالم تغییر نکردمکلا تغییر پذیریم سخته ی فرایند پیچیدس،بهشت...
ها والا ما ک حیف نشدیم اون حیف شد بهترینا رو از دس داد ،همینجا بهش میگم شریف برگردد دیر نشده ما میبخشیم بیا منت کشی دیگ...هیع امان ای امان