باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

نمیخام به کارکترم فکر کنم،اصرار نکنید:((

موقع خرید مهر،خاهر اوچیک بهم زنگ زد من مجردی رفت بودم سفرگف امروز رفتیم خرید لوازم التحریر ،منم گفتم خریدم کردی برامچیه خو‌یونی نمیرم مدرسه ام ندارم بیفتم ی گوشه عقده ایی شم والاااا،،خو داشتم میگفتم گف اره خرید کردم موقع انتخاب دفتر بابا چش خورده ب ی دفتر ک عکس جیگر روش بده ،با غش غش خنده گفت اینو بیار برا پریسا،اینم گفت چرا این خو؟پدرم فرموده جیگرو پریسا عین همن

بعدا دلیل را بعد از بازگشت از سفر از پدر جویا شدم

و فرمود :جیگرم‌هر  چی براش توضیح میدی میگ میفهمممممم در اخرم حرف خودشه توم عین اونینی تو عمرم انقد قانع نشدم

اون روز دخی دایی با خاهر اوچیک باب اسفنجی میدیدن ،یهو‌جفتشون با هر وکر میگن پریسا اومد ،منم منتظر بودم ی ادم متشخص و‌با کمالات بهم بگن ک میشد همون اندی

ولی یکهو نگا کردم دیدم‌جز اختاپوس کس دیگ ایی رو نشون نمیده،گفتم اندی رف؟گفتن نه...

گفتم پ من شبیه کی ام ک گفتین؟گفتن:اختاپوس

گفتم زهرماررررر،دخی دایی گف: جفت همید ،هر دوتاتون فقط ضد حال میزنیدبعد قانع شدن درباره جیگر اینم دومیش بود

اما این ماجرا ادامه دارد

اون شب این فیلمه هس میده نوار زرد شبک ۲،خو داشتیم نگا میکردیم ،بعد مامانم گف اححح این جناب سرگرده (کاوه کیهان)بعد چیزی نگف

بعد گف پریسا می دونی این اخلاق خشک و ضد حالو لجباز و مغروریش ب کی رفت؟؟منم تو ذهنم از حافظ تا علیرضا اذرو داشتم متصور میشدم ،ک یهو‌ گفتم هااا ،شبیع فلانیه ،گف برو بابا

این هوشه تو‌داری؟؟بعد گفتم خو‌کی مادر جان ؟گف پریسا،گفتم ها پریسا ی خاله فلان ایناگف بی ادب،دختر ب اون خوبی ،اجتماعی ،مردم دار،گفتم اره بابا اون دختر خوبیه

گفتم پ کدوم‌پرییسا؟

چن ثانیه زوم کرد ،خودم‌دوزاریم افتاد

گفتم‌ ماماننن،گف یا مانگفتم واقن من انقد مزخرفم ؟سکوت کردبرا اینک ضای نشم

گفتم اتفاقا خیلیم خوبه ،جفتمون با هوش،جذاب،خوش تیپ،تو دل برو،همه عاشقمون میشن

مامانم گف برو ی دست گل بخر بعد بده پیک بفرسته برات

مادر م هستم ،طبق شواهدو مدارک

حالا دیشب خونه داییم ،دوباره همین دخی دایی ،حالا خوب ۱۰سال ازش بزرگترم،ولی هیع احترام نمنوده مادررر

داشتیم دوباره کاوه رو نگا میکردیم،ی جاش عصبی شد زد تو شیش ک داشت با اون ناصره حرف میزد

با ی حالت پوکر فیس،میگ پری؟حالا بی ادبم سرشو گذاشت رو پای من ،میگ: ها ها هی هی هو هو هیییییههه از این صدا ها

میگم‌چت باران؟میگ توم عصبی میشی یهو نیم خیز میشی ،حالتتم مث این میش

ما خاستیم شرو‌کنیم ب درس خوندن ،ی سرما خوردگی گرفتم داغون اصن ،الانم گفتم بیام اینجا ک سرگرم شم دردمو یادم بره‌ولی نرفت

عاغااا تبریک،پسر داییم ب دنیا اومد میش داداش همین باران

چار روز دیگ این منو ب سخره میگیره بی ادب

طاقت نیاوردم رفتم بیمارستان دیدمش خوشمله

ولی قبلش ک عکسشو دیدم زدم تو سرم گفتم زشته

ولی زنده ک‌دیدم خوشگل بود،پسرمون بیچاره مث دختر عمش بد عکسه

این هرچی ژن خوب داره ازمن دارع

عاغا من کف کردم

از همین جا ی تشکر ویژه دارم از جناب امیر اقایی ک‌خیلی خوب شخصیت بنده رو بازی کردن سپاس برادر ،اجرت با خدا

ینی من این ۳تا شخصیت مذکور کنار هم میذارم ،ک ب شخصیت خویش پی ببرم نمی دونم چرا ترجیح میدم فک نکنمو بخابم...



هستیم را به اتش کشیدی...

امروز از ی نفر ی حرفی شنیدم ک دهنم تا حلق ک هیچ تا لوزالمعده ام معلوم بود

اومد جلوم وایساد زوم‌کرد تو  چشام و‌گف:تو‌چرا این‌جوری؟؟

من تو درونم :ینی انقد پیر شدم

او:تو چرا چشات ن قهوه ایی ن مشکی؟اخه قهوه ایی سوخت مایل ب مشکیم شد رنگ؟؟؟حالا قیافشم مث این ادم هایی بود ک دارم حالشوبهم میزنم:))

من :فقط نگاش کردم و هنگ مطلق

او:اتفاقاتی ک برات افتاده معنی این میده تو اینده درخشانی داره ،کماکان با ی حالت ک الانه استفراغ کنه

من :بازم هنگ

او:گف پریسا تو با این سماجتت جای ی نفر دیگرو گرفتی

من:چییی؟چشام از حدقه اومده بود بیرون دیگ

او:اره ،الان شاید موندن تو باعث شه سال دیگ ک کسی تمام دنیاش شریفه بهش نرسه

تو با مقاومتت با ایندت رو اینده بقیه اثر میذاری

امسال کوتا میومدی و میرفتی

من :چشام قرمز قرمز شده بود ،بهش گفتم من ؟جای یکی دیگ رو گرفتم ؟؟؟پ کی بره از جای من ک بهم نرسید دفاع کنه

گف اون فرق داره ،اون بحث سهمیه اینا فرق داره!!!

من سکوت ...

گف: ناراحت شدی؟

من حرف حقو زدم

دوس داشتم برگردم‌ج شو بدم ولی من سال هاس ج کسیو دیگ نمیدم...

...............................................................................

ولی ما ادم ها زندگیمون روهم اثر داره

اره شاید اگ من امسال رتبم بهتر شد ی نفر کمتر از من میش اون وق من میرم و اون نمی تونه ،ک شاید اگ من نبودم اون رتبش بهتر میشد

اره حرفش از این منظر کاملا درسته

ولی من نخاستم این‌جو ر شه

من هرگز نخاستم جای یکی دیگ رو بگیرم

ولی من فک می کنم ما هر کدوم جای خودمونیم کسی تنگش نکرد هر‌چن بعد این عقیده ب یاد ۲۴شهریور۹۶دمدمای ۹شب میفتم...

در وغ چرا ،بعد حرفش روانمو بهم زد...

...............................................................

ارغان (شما بخانید ارغوان)

از اوناییه ک کاملا قلقمو بلده ...این هم خوب هم بد...

امروز در  حین پیتزا خوردن تمام ب این فکر کردم‌ی روزی با فری(شما بخانید فاطمه)

پیتزا میخورم....

..............................................................

ارغان میگ :مطمن باش ی روزی میفهمی چرا نشد؟

ارغان خو خیلی مطالعه عرفانی داره،برا همین بحث کردن هم باهاش کیف داره هم سخت چون ی چیزی داره بهت بگ ک خفت کنه در جا:))

گف ظلم شد در حقت چون در اینده با همین قسمت زندگیت قراره کلی کار انجام بدی ک‌اگ‌نمیشد ،تو هرگز ی چیزاییو نمیفهمیدی.بعد تو چشام زوم‌کردو گف:

تو خودت مقصر اول و اخری

اگ انقد نمیترسیدی اگ شک نمیکردی تو همون سال اول شریف بودی الانم یکی از روشنفکرای شریف بودی...


گف دیگ نکن با زندگیت ،فک نکن!

گف پریسا حالا ک ب این جا رسیدی ی چیزایی فهمیدی پس نگران این دو سال نباش ،مطمن باش اینده بهت ج میده

.........ً......‌........ً..............................

و من در تمام مدت برا اولین بار حرفاشو تایید کردم(چون ما کم پیش میاد توافق کنیم باهم)))


و بهش گفتم میدونی سخت ترین قسمت زندگی چیه؟

اون جایی ک خودت دشمن قسم خورده خودت بشی و همه چیو خراب کنی....

ارغان راس گف من با فکر کردن ب بینهایتا و شک کردنا گند زدم‌...ظلمی ک‌من درحق خودم‌کردم سخت تر و سوزتر از سنجش بود..ی مدت اقای دیفرانسیل ازم التماس میکرد فک نکن...

چون ی بار انقد فک کرده بودم کاملا با منطق و دلیل و برهان ی معادله کاملا درستو رو نقض کردم....ب اقای دیفرانسیل گفتم ،گف حق با توه...!!و هنگم کرده بود ...دیگ ادامه نداد و فقط گف پریسا باور کن با این جور فکر کردنت برخورد شدید می کنم ازم قول گرف فک نکنم...ولی همش ی روز تونستم...برا همین هر بار بهش زنگ میزدم‌میگفتم سوال دارم ،میگف واویلااااا:)))چون قطعا ی فرمول یا ی معادله کاملا درستو با استناد ب فلان قضیه و‌فلان اصل نقض کر ده بودم...و میگف پس حضوری بپرس:)))

این علمیش بود ،غیر علمیش ک رسما کمرمو شکوند،ارغان غیر علمیشو‌منظور بود،من از اونایبم ک کلا تو ذهنم پره از سوال، سوال از خلقت تا اخرت!!!ی وقتاییم گیر و میدم ب خدا ک این سخت ترین فکر کردناس...

ارغان راس میگف ،همه حرفاش درس بود...هیچ‌دفاعی نکردم و فقط تایید کردم

این خوبه ک بهتر از خودم خبر داشت چ ظلمی در حق خودم کردم و هر چن باعث شد بیشتر احساس گناه کنم...ولی ارزششو داشت...





این پست را باحال باید بخاند:))

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این پست را باحال باید بخاند:))

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این پست را باحال باید بخاند:))

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.