باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

بی عنوان...

همیشه فکر میکردم یه وب نویس کارش دقیقا ب کجا میر3ک دیگ نمیتونه تایپ کنه یا حداقلش اون نقطه وا3من کجاس؟؟

طی این دوسال نوشتن اینجا هرچند من نوشتنو از اول دبیرستان تو بلاگ های مختلف تجربه کردم و تو همه بلاگا ی اکانت سوخته و بی صدا دارم...اما طی دو سال نوشتن اینجا خخ وقتا نوشتم اخرشه و خدافظ اون وقتا خودم مطمن بودم برمیگردم موقتیه دیر یا زود ...اما حالا میفهمم برگشتنی نیستم

اینجا پره عشق و نفرتع پر حسای خوب و بد پر خنده ها و گریه هام دوسال از مهم ترین سال های زندگیم ک تو تاریخ زندگیم بنابه دلایل خودم هایلایت میخورنن...من اینجا کلی ادم های خوب برام نوشتن ک با نوشتنشون بهم کلی حال خوبو بخشیدن مث اقا حبیب ک تا ابد تو خاطرم  میمونن و محاله پاک شن ولی نفهمیدم چرا یهو رفتن شاید قرار م همین بود نمی دونم با حرفاشون با تعریف هایی ک از گذشتشون ک هدف من بود میکردن من خخخ روزا پای گوشیم با خوندن کامنت هاشون پرواز میکردم اقا حبیب با انربی ک از کامنت هاشون میگرفتم این حالو بهم هدیه میداد اینده چقد جذابه اقا حبیب برام نوشتن خودتو ببخش باور دخترم هنوزم یادمه اینک بخشیدم یا نه بماند ولی هنوزم اون جمله تو ذهنم موندگاره...مث اقای مهندس(احسان)ک با کمک هاشون تو این چن ماه اخیر ک اصن هیچ لغتی در توصیفش نیس ک بدون منت برام نوشتن از تجاربشون و هر سوالیو داشتم جواب دادن صادقانه ،توصیه هایی ک هنوزم ب کار میبرم مث وقتی میگن فلان استاد میاندازه و من لبخند میزنمو میگذرم...;))

و مسلما تا ابدِابدیت محاله یادم بره اقای مهندسو و خوبی هاشونو شاید تو اون روزا بهم نشون دادن ادم خوب و مشتیم هنوزم هس...تینک خیلی جاهام رک نقصمو میگفتن هم از اون جمله ها بود ک تو ذهنم هایلایت خورد و واقن خیلی جاها ب جا و درست بود وقتی میگیم کمک و توصیه صادقانه ینی دقیقا همین مدل اقای مهندس...

شتیک...ک چقد با کامنت هاشون ب فکر ب ته فکر غرق میشدم و حرفایی ک رد و بدل میشد همیشه حواسم بود چ لغتیو ب کار ببرم مثلا شتیک بهم یاد داد شاهکار کلمه خوبی نیس چون  از ی جبر گرایی میاد  بهم یاد داد قدرت کلماتو نادیده نگیرم...شتیک بهم یاد ک میشه خیلییی بزرگ و عمیق تر از انچه ک فک میکنم ،فکر کنم بهم یاد داد با حرفاش اندیشه چقد مقدسع...

عجیبک دخترم...ک چن روز پیش از مجازی مطلق ب مجازی نسبی پیوستیم و باهاش حرف زدم بعد مدتا بی خبری...عجیبک معرفتو بهم یاد داد و اون روز پشت تلفن بهم یاد داد میشه قوی موند...

و همه ی شماهایی ک در حد ی کامنت در حد ی رهگذر منو خوندید در خاطرم خاهید ماند...



واقعیت انقد فاصلس با پریسایی ک سال 95اوایل بهمن اینجارو ساخت با پریسای الان ک دیگ نمیشه ادامع داد‌...من اروم تر شدم درون گرا تر بی صدا تر و  ....شاید انقدی ک دیگ نوشتنم مسکنم نیس اونم وا3منی ک نوشتن دوای درد بود...شاید باید کوبید شایدم باید ادامه داد با همین پریسا ته نقطه کجاس نمی دونم شاید نقطه ب سر رسیده نمیدونم...

دلم تنگ میشه واسه اینجا واسه نوشتن حتی واسه پریسای 95اما دیگ هرچیزی تاریخی داره با پریسای95نمیش رف جلو انقد تغییر کرده ک گاهی وقتا نه خیلی وقتا نمیشناسمش...


این پست کامنتاش بازه رمزیم نمیشنن بازه واسه ابد وبو نمیبندمدلم نمیاد حقم داره دوسال من از خودم نوشتم چطور میشه دوسال زندگیمو ببندم ،ن نمیشه...برنامه ها داشتم واسه نوشتن اما خب نمیشه دیگ نمیشه...

این پستم گذاشتم ک اگ هر کدوم ازشماها ک ازتون نوشتم و ننوشتم خاستید دوباره برام بنویسید از این محبت و لطفتون بی نصیب نمونم...تا زندم ب قسمت نظرات وبلاگ سر میزنم ب امید نشونه ایی از هر کدومتون ک برام خیلی عزیزید‌.‌‌‌..اگ دیگ کامنتتون تایید نشد و جوابی ازم نگرفتید ب هرحال مرگ حقه...همیشه دوس داشتم خاننده هام بفهمنن مردم:)اینم راه فهمیدنش تا زندم  میخونمتون حرفاتونو و جواب میگیرید اگرم ک حرفاتون بی پاسخ موند ،فاتحه یادتون نرع لطفا چارتا صلواتم بفرستید خدا تو رودربایسی شماها بگذره :))


حلال کنید ،یا حق


نظرات 9 + ارسال نظر
بهار سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 01:06

از من ننوشتی خب طبیعی هم هست

;)))خو اگ درباره همه مینوشتم تموم نمیشد:))
ننوشتنم ب معنی بی معرفتیم نیس ،عزیزانی رو ک ذکر کردم تاثیراتشون یکم متفاوت تر بود
وگرنه خود تو جای خود:))داری

بهار سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 01:07

راستی آقاحبیب رو که نگووووو... دلم خونه که دیگه نیومدن

واقنننن...دل خودم خونه از دستشون واقن خونه :((
ولی امیدوارم هرجا هستند سالم و سلامت باشند

بهار سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 01:22

دیدی بعضی وقتا پر از حرفی ولی اصلا نمیتونی چیزی بگی.. حتی یک کلمشو به کسی بگی:(( و میخوای خفه شی از بغض....

امممم میفهممم...

اسپاگوش سه‌شنبه 22 آبان 1397 ساعت 22:59

تا حالا شده به این فکر کنی که پناه کسی باشی و ندونی؟؟
بذار بهت بگم تو پناه من بودی و هستی مهندس
هر انچه که دارم از توو دارم روزی که ازت کمک خواستم ته ته نامیدی بودم برگردوندی منو ،کسی زورش بهم نچربید ولی تو چربید تو ،تونستی چون پریسایی...
چون خدا برات خیلی فکرا داره...
امروز اگر میخندم اگر اگر اگر به خاطر حمایت تو ،چن روز پیش ازم پرسیدن رمز رسیدنت چی بود گفتم داشتن رفیقی به اسم پریسا می دونی که نه تعارفه نه چاغان کردم عین همینو گفتم...
پریسا تو به من هدف رو هدیه دادی من هیچ وقت مثل تو ب هدف نگله نکرده بودم تو بهم یاد دادی پریسا خیلی دوست دارم جات خالیه شریف لیاقت تورو نداش ،جات خالیه پرررییی من جات خالیه...هرروز جلو ابن سینا میبینمت هر روز ...جات خالیه حسرت نبودنت کنارم اما فکر حضورت برام کافیه پریسا
گریم گرف پریسا شاید ب خاطر ایمه ک یاد تمام محبت هات افتادم دارم ب حکمت خدا فک میکنم اگ من اون شب وبلاگ تو پیدا نمی کردم چی ب سر زندگیم میومد...زندگیمو نجات دادی میدونی جلوتر از خونوادم برای حال خوبت دعا می کنم؟؟
امروز اگ حالم خوبه از تو دارم...از خود تو...
پریسا جات خالیه ،دیفرانسیل اکسترمم هارو تو بعم یاد دادی اگ یادم نمیدادی دو سوال کنکور رو حل نمیکردم اون قسمت الکتریسته رو تو با اون ویس هات بهم یاد دادی اگ تو نبودی پریسا منم نبودم...پریسا مدیونتم امیدوارم خدا یه روزی جواب همه ی خوبی هاتو بده
من واقفم به اینک شریف جای ادمی مث توه ن من...اما مطمنم پریسا تو بهترشو ب دس میاری دلت بزرگه رفیق ،بذار اعتراف کنم حسودی میکنم به همه ی اون هایی ک این روزا کنارتن و من نیستم پریسا همه ی رویام زندگی کردن با تو تو شریف بود...
پریسا مطمنم بهترشو ب دس میاری من تا ابد مخلصتم ب قول خودت خیلی مخلصیم امروز بحث دیفرانسیل شد خاستم بگم استاد من حرف نداش:)
لعنتی حرف نداشتی با تایپ با ویس منو حالی میکردی لعنتیییی
دوووستتتتتت دارم خیلی زیاد شاگرد ابدیت اسپا گوشت

اسپا:)))
امیدوارم شریفی شدنت اغاز تمام اتفاق های خوبت باشه
ما خیلی مخلصیم تو ن مدیونی ن هیچ تو هر انچه ک داری از خودت داری؛)مراقب خودت باش خیلی :)

محی جمعه 2 آذر 1397 ساعت 03:42 http://wild-waves.blog.ir

سلام باور
کل پستایی که تو این دو سه ماهه نوشتی و نخونده بودمو خوندم
پست اخرت خیلی حالِ خرابمو خراب تر کرد !

اگر دوست داشتی بیا وبم و شماره گوشیت یا ایدی تلگرامی چیزی بهم بده
نمیخوام تو همین وب تموم بشی ! میخوام ادامه دار باشه این دوستی اگر لایقش هستم !
خودم شماره مو نمیذارم چون نمیدونم کامنتا همینطوری تایید میشن یا باید خودت تاییدشون کنی !
به هرحال بدون منتظرتم
حتی اگرنخواستی به دلیلی شماره ای بدی ، لااقل جواب کامنتمو بده
+اگر لحن صحبت کمی سرد بود ، ببخش چون حالم گرفته ست :)
++موفق باشی پریسای عزیزم :)

محی:)))))))بخند رفیق

آرام:) پنج‌شنبه 8 آذر 1397 ساعت 14:35

باوررررر :)
سلاممم دختر گل :)
خووووبی؟
ببخشید سرت نزدماا و گاهی میومدم ، میخوندم ولی خب نشد پیام بذارم
امیدوارم هر جا هستی موفق باشی

به به به به:)
سلام ارام خانوم:)
مرسی ک اومدی ،ممنونم امیدوارم خودتم حال دلت خوب باشه:)

آرام:) چهارشنبه 21 آذر 1397 ساعت 21:43

باور هستی؟

جان؟؟

مجگ جمعه 23 آذر 1397 ساعت 23:44

بنویس دوباره بابا.رونق ببخش.حیفه نمینویسی.یه روز دلت لک میزنه که خاطرات گذشته هاتو داشته باشی ببینی چطور گذروندی رسیدی به کجا

اینو هر روز ب خودم نهیب میزنم ک ی روزی حسرت ننوشتنشو میخوری ،ولی چ کنم ک نتوان نوشت

ترانه دوشنبه 3 دی 1397 ساعت 19:49 http://bamiseda.ir

مطلب خوبی بود

مر30

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد