باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

جهت ثبت از نوع شرمندگی

بعد چای ظهری ک قرابت ب دس دراز کش بودم ،جلوی پنجره هال دارزکش شدم و پامو انداتم رو مبل ک خستگیو بشورع و ب خاهر میگفتم مطمنم اگ ی چن روزی حرکات کششی انجام بدما رسما ی ۷،۸سانتی رشد میکنه قدم :|ازبس ک منبسطه و جم مفصل و استخون تو هم پیچ خوردن ...

بعد نگام افتاد ب ابرها هرموقه ابرهارو نیگا میکنم باهاشون شکل درس میکنم ،این بار ابرها ،...دیدم تو ی سری ابر پنبه ایی ک تو هم فشردن ی ابر پنبه ای دیگ مث غول داره ابرهارو میخوره و واقنم ناپدید میشدن:|

ب خاهرم گفتم سکوت کرد:|||

تا این اندازه له شدم...ابن موقه سال ملت اسمونو نیگا میکنن میگن به بع و اینا منم غول دیدم:|نبود ذوق واسه عید ب خاطر کنکور نیستا ک خب چی مث بقیه روزاس تو خونه ایی و درس،اون روز بابام میگ پریسا اگ کنکور نداشتی ...بیچاره ها دوسال نمیدونن عید چیه اونم واسه ماهایی ک کلا اهل سفریم و چار روز تعطیلی اصن نمیتونیم خونه باشیم خلاصه از اوناشیم تقی ب توقی میخوره چمدونا جمه ...اره بابام گف اگ کنکور نداشتی میرفتیم سلیمانیه پووففففف؛((اون جا مراسم عیدش ایییی خوشه:((پووففف و طبیعتش بابام عاشقه کوه و طبیعته و از این حرفاس هیعع دختر بد ؛((اینم بگم کاش منم مث بابام میشد این کنکور نبود میشستم فلسفه میخوندم یا سخرانی دکتر سروشو را میگوشیدم...اینم بگم ،چقدحرف میزنم:|اون یکی خونه ها یکی از اتاقا کاملا کتاب خونه بود کتاب های بابا فقط:|ی کتابخونن بزرگ این جا ک اومدیم ی کتابخونه کوچیک داره تو اتاق من کوچیکم نیس ولی فوقش تونسته ۶۰۰۰جلد کتاب جا بده:|واقن میگماصن ی درصد اغراقم نی چون از ارایه اغراقم متنفرم:| چن روز قبل ی کمد دیگ اون یکی اتاق زدیم اما اونم در حدی ک تونست ۵۰۰تا جا بگیره دیگ واقن جا کمد ساختن نداره...الان دقیق ی بار شمردم با خاهرم یا خودم تنها یادم نی :|۲۰۰۰۰دقیق همین رقم کتاب تو کارتن تو حیاطه جا نداریم ،هر شب مامان ب بابا میگ چ کنییییی این کتابارا؟بابا میگ ی تعدادیشو میخام اهدا کنم فلان:|ولی میدونم نمیتونه ازشون دل بکنه ،چرا چون همشو خونده :|از اول راهنمایی شریعتی ب دس شد ...نمیتونه ازشون دل بکنن حاضره با اینک جا نداریم تو حیاط اما جلو‌چش خودش باشه ،چرا چون با اون کتابا جوونیشو سر داد ب قول خودش ی قرون قرون جم میکردمو میخریدمشون،ی بار تو ی کتاب فروشی نوجون بوده ی کتاب برمیداره ک دنبالش بوده بخردش یهو میبینه پولش کمه،چیزی نمیگ ولی دوساعت سرپا مونده بود کتاب رو خونده بود:|یهو کتاب فروشه میگ خو بخرش :)بابام میگ ای عشقمممم :))میگ میخام بخرم:( وللی دقیقا دویس تومن کم داشت ،کتاب فروشه میگ بردار پسرم بابام قبول نمیکنن میگ نه،اما کتابفروش ب زور میده بهش و میگ شوری ک تو با اون کتاب داری دیدن ذوق تو برام کافیع و ب بابام میگ هر کتابی خاستم بیا پیش خودم...،یا یکی از سفرهای دو نفره منو بابام واییی ۸صب ک رسیدم تهران و خیابون انقلاب تا ۳بعد ظهر بابام از این کتاب فروشی ب دیگری بعدچنان غرق میشد انقد کتاب خرید ک پست کردیم البت یکی از دلایل اون سفر رفتن برا خرید کتاب های المپیاد منم بود:|یادمه توی ی کتابفروشی ،فروشنده بهم گف بابام تو کتابا غرق بود یا بهتر تو‌قفسه ها:))گف قدر بدون گفتم‌چیو؟گف بابات خیلی باسواده خوش ب حالت واقن ،گف تو مسعولیتت بیشتر ها:|گفتش بابات ی روشنفکره میتونی ازش یادبگیری و تو هموارتر زیست کنی...گفتم بابامو میشناسید گف نه ،ولی دخترم من کتابفروشم ،ادمهارو میشناسم حتی با ی احوال پرسی از کتابا یاد گرفتم...بابا میگ میخام اهدا کنمو فلان ولی من باور نکنم ،مگ میشه این کتاب هارو از خودت دور کنی؟کتاب هایی ک فکر و شخصیت تورو ساخت و نذاشتن ی سری اعتقادات چرتو باور کنی کتاب های ک باعث شدن این روزا همه برا اینک تو کلاس های تو باشن سر ودس بشکونن کتاب هایی ک باعث شد تو بشی بابای ناب من...اینک اینو این وسط چرا گفتم شاید پرش ذهن بودو باید اخر پست میگفتم اما حالا ک تایپ کردم میخام بگم،ی چیزایب میشن ریشه ادم میشن وجود میشن روح تو...میتونه ی کتاب باشه میتونه ۲۰۰۰۰کتاب باشه نمیتونی فراموشش کنی اگ ب خاطرش ساعتا تو کتاب فروشی وایساده باشی اگ ب خاطرش ...ی با ر گفتم بابا خو تو این همه کتابم بارها خوندی چرا بازم میخونی؟چرا انقد وابسته ایی،اون موقه بچ بودمو نمیدونستم ریشه ادمی هرجا باشه محاله ازش دل کند،موقه ازدواجم ب مامانم میگ:))مامانم همیشه میگ ،میگ گفت من کل دارایی هام ،کتابه:|مامانم میگف نمیدونستم بخندم یا جیغ:))واقنم همینم بود...مامانم میگف روزی ک اسباب بردیم دیدم ی کامیون کتاب پیاده شدنو گفتن سلاممم:))...خو ادامه ماجرا )+پرش ذهن ینی من...


بعد منم ک سکوت کردم چون نیاز ب نطق نبود گف پاس هارو تمددید  کنم :|منم ی جیغ کشیدم گف باشهههههه حواسم نبود ،بعد مامانم میگ یا کیش؟یچپکی مامان مو نگا کردم گف فهمیدم:|بعد کنکور:|

هعیعععع برا پدر من ک عاشق سفره این ک این دوسال عید نمیتونه بره مسافرت مث عذاب الهی میمونه بعد هر شب پیشی ی جایبو میده و منم و همان ری اکشن ها...بعد میگ اییی تابستون:))پارسال ک کنکور دادم جمعه ۱۶تیرش رفتیم مسافرت ۱۰روز بابام انگاری زندانیه تازه ازاد شد ه بود:))وسطای تابستونم با اینک سرکار بودن و اینا والدین محترم اخر هفت ها دوباره ی جایی کوچ میکردیم ،تو خاندان بهمون میگن مارکوپولوهاا:))

اما دلایل دیگمم مگ تو این مملکت عیدم داریم؟؟؟اصن مرده شورشو ببرن ...

هی مهندس محترم اینک تو با عمومی حال نمیکنی هی دوس داری ولت کنن با فیزیک و دیفت ور بری ب من مربوط نی میفهمم ی من عمومی میخام خو اخه  نامرد ۹۵عمومیات و میزدی الان شریف بودی یا شایدم اون ور دنیا:((بمیریییی تو ن نمیری میخامت:))چیکار کنم مگ ی مهندس بیشتر دارم ها...

اینو نوشتم ک یادت بمونه دو ساله زندگیو حروم خونوادت کردی بسته دیگ چارتا عمومیه بخونش

من شرمنده پدر م مادرممم پوفففففف

برویم شیمی:)احممممم بعدش عمومی ای مرض




نظرات 5 + ارسال نظر
آرام:) پنج‌شنبه 10 اسفند 1396 ساعت 22:12

سلومممم
پریسا جونم
چه طوری خانوم مهندس شریفی

منم وقتی به ابر ها نگاه میکنم شکل غول و هیولا می بینم چقدر تو کتاب داری دختر منم دوست داشتم اینقدر کتاب میداشتیم
ان شالله کنکور دادی راحت برو مسافرت بعدم که کلا شریف هستی و محل ما رو نمیذاری خخخخخخ

انرژی داشته باش میخوام همه رو لوله کنییی قشنگ درس بخووننن تو میتونیییی

وووییی کی اینجیست
چطور مطوری؟؟؟وایی کامنتت چقد های انرژی بودا:))
ن بابا اونا کتابای بابامه:))ما و چه ب این حرفاها ایشالااااا ،ایشالا هم لوله کنم تا لوله نشدمایشالاا انقد سفر تو مخمه ،بعد کنکور با دل خوش...
توم مراقب خودت باش کلی ادمو باید اوله کنی
پ.ن ن بابا من برم شریف از اینم باحال تر میشم:))خود شیفت کی بودم؟
پ.ن بیچاره ابرها از دس من وتو

اسپاگوش یکشنبه 13 اسفند 1396 ساعت 01:36

سلام استاد من:)
استاد گفتم این جا بگم چطور اون دماش تغییر نمیکنه؟
و اینک استاد شما چقد باحالید واقن دیشب هیچ کس نمیتونست منو انقد شارژ کنه ممنونم استاد دوباره،در ضمن استاد اخلاق شما یکم خاصه ب نظرم طبق نظریه های روانشناسی شما واقننننن ها باهوشید ینی در مورد شخصیت شما با مادرم حرف میزدم گفتن طبق حرفای تو شخصیت استاد ب شدت پیچدس ودرعین حال ساده،و از ی سری ویژگی هاتون گفتم بهم گفتن اسپاگوش اینا ب خاطر هوش زیاده استاده،دیشب ب مادرم میگفتم که بهتربن خاطره کنکورم اشنایی با استاده...
استاد ممنونم کن هوامو دارید چاقعیتش من همیشه ارزو داشتم دوستی بزرگتر از خودم داشته باشم خداروشکر که شمارو پیدا کردم و اینو از همین کنکور دارم ،باور کنید رفاقت با شما باعی شده کنکورو بیشتر دوس داشت باشم همش میگم استادو از کنکور داری
بازم استاد معذرت انقد براتون سوال میفرستم،واقعاقدرت تفهیم کردنتون خیلی عجیبه:))استاد شکر برای بودنتون در زندگی من ،شما تنها کسی بودید که انقدر حرفاتون روم اثر داره و روشنم میکنه...

سلام بر دختر فوق مودبمون:))
خو اسپاگوش فک کنم دقت نکردی دیگع اون جا اون استخر اب ب عنوان منبع گرماییی عمل میکنه ،دیگ میدونی منبع گرماییم دماش ثابته با رد و بدل انرژی دختر خوب:)
واوووو چه تعاریفی ازم کردیا ،:))ممنونم دوس کوچولو من :))اره کنکور سیاه نیس و نبود این ماییم ک میگیم کنکورمون چه رنگیه:))
اسپاگوش من سخت ترین لحظه برام اینه بخام ری اکشون نشون بذم ب تعاریفی ک ازم کردن:+)فقط میتونم بگم نظر لطف توه مهندس ،امیدوارم انقدری که تو ب من لطف داری بتونم کنارت باشم...خوش حالم که تونستم دوست خوبی برات باشم ،توم مهندس خوبی برا من بودی،خداروشکر ک شارژی همین طور پر قدرت ادامه بده مهندس من شک ندارم که میرسی....از مادرتم برا همن این تعاریف درجع یک:))تشکر کن ،واقن روانشناس درج یکین ،قبلا هام ی چیزایی دیگ ک گفتی مادرت گفت ،کاملادرس بود در مورد من:))این باهوش بودنو فقط خیلی راه دارم؛))

نرگس یکشنبه 13 اسفند 1396 ساعت 01:51

ابلح؛))
میبینم که سر منو سارا هوو اوردی چش ودلمون روشنن سارااا بیا ببین چی شده:))چطوری اسپاگوش:))مهندسمونو نبری واس خودت ها:))ن جدی ولی درکنار مهندس بمون قول میدم بهت از مودت دل سوزتر میشه:))
خو پریسا قبلاها گفتی من اعتدالو بین رفقام برقرار میکنم منم ب این ادعای خودت بسنده میکنم نبینم مارو بفروشییی پریسا من روت حساسما:))ارغانو میخاستم لوله کنم باید ی فکریم برا اسپاگوش بکنم:))
من این سارارو هم نمیتونم تحمل کنم:))حالا بدونه :))!!
پریسا سرگرم بقیه نشی ها من ی چیز دیگم برات خودم میدونم ک هیشکی نرگست عشقت جونت نفست نمیشه :))میدونم فقط ن ک تو خیلی مغرور و توداری خودم حرف دلتو زدم میدونم شبا از دوری من خون گریه میکنی

ری اکشن پریسا با دیدن این کامنت:مرده شورتو ببرن نرگس خبرت مردم د خنده:))چه خود متشکر من ب خودممم نمیگم جون:))

خیر نبینی چکش فرنگی:))مردم دخنده چ خود متشکر من ب خودمم نمیگم جون
اسپاگوش نرگس باهات شوخی میکنه ها این کلا شوخه باهمه ها نگران نباش من اعتدلو بین همتون رعایت میکنم مگ خلافش ثابت شه ینی خودتونمیترسم از روزی که منو هم لوله کنیهووو سارا رو ب جونم ننداز خو بسه واقن مردم د خنده

اسپاگوش یکشنبه 13 اسفند 1396 ساعت 01:58

چ خوب که انلاین بودید :))اهانن راست میگید استاد اصلا دقت نکردم ک منبع گرماس:))مرسی استاد مهربان
نرگس خانوم:))خندم گرفت:))بله توهمین مدت کوتاه از برکت بودنشون کلی بهم رسیده:))
نه نرگس خانوم استاد مال هممونه:))خوش ب حال هممون:))
استاد جان ممنونم دوباره کاملا متوجه شدم:)

بله همینک اومدم تو پنل کامنتت رسید:))
اره حدس زدم ک دقت نکردی:)
نرگسه دیگ چی کارش کنم:))
خودشیفته مینویسد ،خوش ب حال همتون

آرام:) دوشنبه 14 اسفند 1396 ساعت 22:51

ای خوبم :)

دیگه اراممم هستم

خب چه بهتر خخخ مهم اینکه اینقدر کتاب رو میتونی ببینی و حتی گاهی بخونی

آره کمک خواستی خودم هستم اصلا بیا با هم لوله کنیم:عاشق همه رو!

خودشیفته مهندس شریف دیگه
خخخخخخ آره بدبختااا

خداروشکرایشالا همیشه حال دلت خوب باش
اره واقن ولی خوندنه مهم تره...
اره اصن ی قرار بذاریم بریم لوله کنیم :)لوله کنندگانیم:)
ها اری شریف :)ولی خودشیفتگیم نیستا واقعیته
اون رو ز ی دیو بزرگترم ساختم ،تو این زمینه دارم ب خود کفایی میرسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد