باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

قرص بخور ،مشکوکه؛)

یادم افتاد:|

اول دبیرستان سر کلاس اجتماعی ،اومدن  صدام کردن برم دفتر یارو (مدیر)کارم داره

رفتم با اون مشاور عوضیش دورم جم شده بودن باید برم دکتر روانشناس :|چرا؟

چون علاقه ایی ک ب فیزیک دارم غیر عادیه:|

بعد میگفتن از دبیرت پرسیدیم کلی ازت تعریف کرده و گفت پریسا بهترین تو فیزیک برو دکتر باید قرص مصرف شه:|

باورش سخته ولی عین حقیقته

تو نکبت باعث شدی خخیلی از روز های خوبم دود شع بره خانوم مدیر...نامرد یا سر امتحان ترم جغرافی چ کردی ...بعد چن روز بردی دفتر ماچم کردی گفتی تو رو با یکی دیگ اشتبا گرفتم:|

نمی دونم تیزهوشان بود یا مدرسه خل ها :|

اومدم سر کلاس بعد دبیر مطالعات چقد بام شوخی کرد ،اقا معلم سعی کرد من بخندم ولی من بغض ...سنم کم بود و واقنم فک میکردم لابد مشکلیه:)چ خری بودم ،البت بهم بر خورده بود هر جای دنیا دانش اموز شبی ب من و میبرن دفتر ک افرین ب این علاقه و این حرفا ن اینک بگن برو دکتر ،ای خئدا واقن...ج

بابام  مامانمو کنترل میکرد نیاد مدرسه:)همون طورم شد اون چن سال دبیرستان بابام پاش ب دفتر نمیرسید ینی اگ کارنامه چیزیم بود تو سالن وایمیساد معاونا میاوردن:)

اقا مطالعات صرف اینک من بخندم میگف بعد چن سال پریسا ،یکی بغل خودشه یکیم بغل اون یکیم تو کالسکس :)بی ادب:)

عاغه در جریان اهداف من بود اون روز سعی کرد ب هر طریقی من بخندم یا عصبی شم ولی بی فایده بود...دبیر سال اول فیزیکمون یکی دیگ بود واییی یادش بخیر...

رفتم بهش گفتم شما چی در مورد من گفتی؟اونم گف ب خدا هیچی:))بعد گف ولشون کن حیف تو بخای گریه کنی:)ولی واقن خیلی توهین بود:|

هیچ وق نفهمیدم چرا انقد ب من کلیک میکرد خانوم مدیر و اینک چرا حساس بود ب این علاقه ک من ب فیزیک دارم ؟

سال دوم ب بعدم ک اقای فیزیک جان اومد ماجرا ها تازه شرو شد؛)ای روانی..روز کنکورم زنگ زد ببینه من چ کردم ،جلو دهن منو گرفت بودن ک فش هایی ک میگفتم بهش نرسه پشت تلفن نکبتتتت...نمیبخشم

خیلی از روز هامو بی دلیل حروم کردی ...

دوس داشت ی مرضی ی مشکلی رو ب من بچسبونه ،ولی من گل بودم تا چشش در اد...

و هرچقدر مدیر از من بدش میومد دبیران میدوستن منو:)خیلی زشت ک بگم ب این مورد حسادت میکرد :|ولی همین طور بود...اشک حضار لطفا:)



نظرات 7 + ارسال نظر
نرگس جونت دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 00:17

ی لحظه اومدم تو وب بکو زدم فک کردم اشتباهه:)
پری خدا خیرت بد ه از اون قالب متنفر بودم
این خیلی خوشرنگه:)
راسای تو از کی وب مینویسی و در چ بلاگ هایی؟

نون و پنیر گردو قالب نوم مبارک:)
از تابستونی ک میخاستم برم دوم دبیرستان از پیران وب نویسیم:)
من تو همه بلاگ ها اکانتی داشتم البت یادم نیس الان مشخصاتمو:)ینی تو هر بلاگی میرفتم ی اکانت میساختم ببینم با کدوم پنل راحت ترم:)
اولین بلاگم هم تو رز بلاگ بودش ،ک محصول مشترک با یکی از دوستام بود این قالبم ی زمانی قالب اون جام بود:)عی چ زود گذشت...بعدش اوابلاگ...همیشم قالب هامونو از اوازک ور میداشتیم الان ک رفتم قالب انتخاب بکنم همش اشنا بود؛) اون وب محصول مشترک چن ماه ی بار دچار تحولات قالبی میشد اون موقه جوون بودم ،ولی بعدش تو اوا و اینجا دیگ حال این بچ بازی هارو نداشتم،امشبم نفهمیدم چطور شد...و اینک
ک هیچ جا خلوتی اوا نمیشه و پنلیم رز نشد...
تو بیانم ی اکانت دارم دو سال پیش ک البت منهدمش کردم خخخ از اون جا خوشم نیومد از جای شلوغ خوشم نمیاد...
وب زدی ی مشاوره فری در خدمتم:)
پ.ن باورت میشه وب اولمو ک محصول مشترک بود با اسم و فامیل واقعیمون مینوشتیم:)اونم روزانه نویسی بود ولی برام مهم نبود اصن :) خاطرات مدرسه و المپیادو و سایر موارد
تا این حد شاخ:|اون جام ب مدیرم فش میدادم:|
ی وب دیگم تو رز بلاگ داشتم برا انجمن فیزیکمون بود الان ********* تو گوگل سرچ ***یادم افتاد:)
********** مال فیزیکو البت ،اون یکیو بستیم محصول مشترک با ****** نمیاد دیگ:)
پوووففف میبینم لوم دادم تو وب فیزیک مال چ شهریم هستم :)
اون وب فیزیک ب خاطر جنگ و دعوا با مدیرم منهدم شد و اپ نشد ب طوری که یادم نمیاد مشخصات وبو ک برم تو پنل:|داش خوب جلو میرف ولی متاسفانه مدیر نکبت ....البت ادامه ندادن المپیاد...
ای بابا خاطراتم ک زنده شدن بمیری تقصیر توهنرگس چ خزم نوشتم ،ن که از طرف مدرسه هم کنترل میشدی جا گفتم شما عزیزانچ مودب

نرگس جونت دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 00:52

ای نمیری پریسا :)))
مردم د خنده رفتم دیدم بابا شخصیت:)))
راستی مطالبت خوب بود از کجا میدزدیدی نکبت؟؟
خخخ ادبیاتت خز بود
:))))
زیر نظر مرکز اموزشی واایییی ،عاغه تو عمرت زیر سلطه رفتی؟؟؟
ای بیشعورررر مردم کاشکی اون وب محصول مشترک منهدم نبود اونم میرفتم خدا بکشتت...این مدیرتم انگار ههووشی خو تو هر کاری میکردی ب نفع مدرسه اونم بود که...
بابا فرزانگان:)))

مطالبو نگو تو کلی سایت و انجمن عضو بودم،تو ی سایتیم با ی دانشجو فیزیک دکتری تو تهران اشنا شدماز طریق میل ،ک بهم خخخ کمک میکرد...ولی متاسفانه یهو ناپدید شد منم ایدیشو گم کردم:(
انقد سرچ کردم تا ی روز یادمه ویس انیشتینو یافتم:)ولی دیگ مجالی نشد ک بذارمش ...واییی چ ابهتی داش صداش:|
اره ب خدا فک میکرد هووشم:))
خل بود نمیفهمید بابا...ی روز گیر داده بود تو چرا اقای فیزیکو دوس داری منو نه:|قیافه من تو اون لحظه تاریخی بود...
زیر نظر مرکز اموزشی یووو ها ها :)))
نگا کردی تو پروفایل ،ادرس میلم هس ینی رسما چیزی واس سوال نذاشتم:))من زمانی چ معلوم بودم:)))
مدیر انقد له ام کرد نذاشت کلی براش نقشه داشتم میخاستم انجمنش کنم کلا تبدیلش کنم ب سایت یووو کلی نقشه خل و چل نذاشت...

نرگس جونت دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 01:16

پری ی ادیتی کن ج کامنت اولو میدانی کدام قسمت ان جا ک گفتی ان را بسرچم میاره،ی لحظه ب دلم بد امد عزیزان:))

باش عزیزان:)زیر نظر :)))

اسپاگوش دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 12:11

استاد سلام
این پستو که میخوندم خندم گرفته بود ،عجب مدیری داشتید ..
قرص بخور خیلی خنده دار بود...
استاد حال دلتون چطوره؟
استاد مراقب خودتون باشید

چه خوبه بیای تو پنل کامنت با معرفت هارو ببینی:)
وا یی اسپاگوش اینا فقط یک دهم از ماجرا ها بو د ک باهم داشتیم...
حال دلمون سیاه سفیده مودب جان..
توم مراقب همه چی باش،می دونی همه چی

کت کله دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 16:11

چرا مدیرا اینجورین؟
والا مدیر مدرسه ما که سوءظن داشت نسبت ب همه

بمبرم برات که تو هم گیر یه مدیر روانی افتاده بودی

واقن چرا؟؟؟
اون سو ظن و نگو دیگ:|
تو مدر3هر اتفاقی می افتاد معتقد بود زیر سر منه...
:|
ولی واقعیت ب شدت بدش میومد دبیرا منو دوس دارن:|انگار هوو بودیم

سارا سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 02:42

زاویه اصلی این نفرت این بوده این یارو :)مدیر ،تو رو دوس داشته ،بعد از اینکه بقیم تو رو دوست دارن حسادت میکرده و در واقع لج این دوست داشتنشو با نفرت سر تو خالی کرده ،خو بدش میومد مثلا همه میگفتن پریسا خوبه و فلان...شاید دوست داشت پریسا فقط اونو ببینه ،یادمه یه بار گفتی تو امفی تعاتر مدرستون خفتت کرده ،که تو چرا فکر میکنی اون دلسوزه ولی من نه،؟ببین این دوست داشته تو ببینیش چرا نمیدونم ،خب ب هر حال اینکه یه دانش اموزی که زرنگه و بچ ها هم ازش حساب میبرن و کلا تو مدرسه کسی واسه خودش این مدیرتون ب دوست داشتن همچین ادمی شاید احتیاج داشته که از طریق حکومت تو تو مدرسه بتونه به خواسته هاش برسع...
پ.ن انقد بدم میاد با اون نرگس ایکبیری:)رمزی میحرفید عزیزانو زهر مار

پرپر شدم وا3تحلیلت وروجک
خو نمی دونم شاید:)اره یادمه دوم دبیرستان ی سری کار جاسو30رو بم تحمیل کرد ک من انجامش ندادم ی جورایی ازم خاس انتن باشم حتی یادمه سر صف دقیق یادم نی منو مشاور خودش معرفی کرد:|یا عنوان دیگ ولی چیزی تو این مایه ها فک کنم جانشین:|
ولی من جواب هیچ کدوم کارایی ک ازم خاس نمیدادم اینک امار بدم بهش محال بود....و جالبه کوچیکترین کاریم ک میخاس بکنه نظر منو میگرف:|خیلی وقتام دقیقا خلاف نظر من عمل میکرد ...من در این باره ها هرگز حتی با دوستان تو مدرسه نمیحرفیدم چون من و یارو ب اندازه کافی سوژه بودیم...و حتی دوم دبیرستان جوری تو ذهن دبیرا القا و تزریق کرده بود ک پریسا مشاور و فلان منه ک رسما ی بار اقای فیزیک تو اون دوران نفرت بهم گف تو سوگلی یارویی:|خیلی بم برخورد...چون من اون روزا دقیقا داشتم از دست یارو زجر میکشیدم ...ولی اون نامرد از اون طرفم تلاش میکرد منو جلو دبیرا ضایه کنه...واقن نمی تونم درک کنم این همه رفتار عجیب و غریب سر چی بود؟
ولی نمی شه گف اصل ماجرا اینا بود ،خودمم دقیق نمیدونم.. میدونی شاید ب ظاهر سابجکت مهمی نباشه ،اما ب هرحال من نمی تونم شرح کل وقایع و بگم ک این خانوم چ بلاهایی ک سر من در نیاورد و حتی سرنوشتمو...واقن میگم عجیبه که چ زجری داد منو ک جز خودم و خونوادم کسی خبر نداره ازش...ینی اگ بگم انقد غیر قابل باوره ک ترجیحم نگفتنه...
ولی گذشت ولی منو زخمی کرد میدونی جدا از اون گرفتاری هایی ک برام ساخت ...باعث شد کلی روز خوبو از دس بدم ...و کلی شانس موفقیت جدا از فیزیک و داستاناش باورت میشع عموما موق امتحانات ترم میومد سراغم و کار ها و رفتاراش جوری بود ک من رسما تا چند امتحان اپدیت نمیشدم...اینا یک دهم رفتار زشتش نیس در قبال من...
اگ بگم زورش اومد من مثلا حسابان نهایی 20شدم چی میگی؟وقتی فهمید 20حسابان تو استان ک چن نفر بودیم یکیش من بودم ،با ی نفرتی نگام کرد ک هنوزم اون نگاهو یدک میکشم...یا وقتی گف بهم ...بماند...
پ.ن ایکبیری:))))بی ادب...رمزی نبود ادرس ی وب سوخته و قدیمی بود عزیزان:)ک ان نرگس چکش فرنگی مارو سوژه کرد و سوژه خنده هاش

آرام:) چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 21:43

سلامممم باوری
جیگر بودیااا واقعا بعضیااا روانی هستن
عجبی نظرات رو بازگذاشتی
درس بخون دخترم خخ
تو بهترینیی

ارام:)خوبی؟اوضا چطوره؟
جیگرممممم،جیگرممممم ،جیگرمممم:)بعضیا واقن مادر زاد روانین یا اکتسابی نمیدونم ،ولی در کل روانین
گفتم ی حالی بهتون بدم:)
چشم میخونیم
شما ک خودت ناب تری:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد