دیشب نزدیکای یک حرکت کردم ب سمت تهران صبشم هفت صب از ملایر اومدیم...تهرانو تنها امدم...
الانم دانشگاه تهرانم...بوف ادبیات چای ونیمرو میزنم...تا الان با ی دانشجو حرف زدمک ب همه سوالاتمپاسخ داد:|دمش گرم ...دانشجو فیزیک بود ی جوراییم نابغه دانشکدشون ...اسمشو فقط فهمیدم اونم دوستاش ک صداش میکرد ن از همه چی حرف زد از رشته تغغیر رشته جودانشگاه اساتید کمال گرایی:||
ک این اقا هم دقیقا ی کمال گرا مث من...اونم فهمید این کمال گرایی منو...از هشت و نیم شروشد حرف زدن تا نزدیکای ده..من ی جا سوالاتم تموم شد ک ایشون خودشون ادامه میدادن واقن مفید بودو ب درد بخور...
خودشم راهی خارج ایرانه...
ب بابام زنگ زدمگفتم ی دیونه مث خودمپیدا کردم ک البت اون توب کرده:))گف ب امید توب تو نیز:))
بابا خوش حال بود کمن یکم از اون شریف گفتنا افتادم...اما...
ب قول این اقای فیزیکدان گاهی اونی کواسه همه خوبه قرار نیس واسه توهم همین طور باشه...
واقعیت بهش حسودیم شد ن ب خاطر موقعیتش نه دقیقا ب خاطر روحیش ...اونی ک من نداشتم...خیلیم باهم حرف زد دیگ غصه این دو سالو نخورم...
خیلی حرف زدیم بقیش بماند ...برمچایی
عه چه جالب
خوش اومدین
ساختمون برق و کامپیوتر، مکانیک، نفت، متال، عمران نقشه،معدن تو پردیس فنی ۲ تو امیر آبادن.
عمران، میم شیمی، پلیمر هم تو پردیس فنی ۱ تو انقلابن.
البته فک کنم اینا رو می دونستین از قبل :)
الان دقیقا از امیر اباد اومدم...
سلامت باشین...بله میدونستم:)))