باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

مدت هاس ک میخام بنویسم

اما ن حالش هس و ن انگیزه...

این روزا همه چی سخت داره سپری میش

انقد سخت ک نمی دونم این حجم سختیو چ شکلی باید توضیح داد...

وقتی ب چیزی محکوم میشی ک واقن حقت نبود حق تو زندگیت نبود...کاش میشد ب عقب برگشت کاش خخخ از قصه ها واقعی بود...

هرشب دارم خاب های وحشتناک میبینم یا یکیو میزنم یا دارم دعوا میکنم یا خاب کنکور و نتایجشو میبینم...تو واقعیتشم هرکی ی کلمه باهام حرف میزنه گارد میگیرم دعوا راه میندازم،مغزم کشش دیگ نداره...من خستم خیلی خسته از خودم از فکرام از زندگی از همه چی...از زند گیم عقب افتادم بازم قراره عقب بیفتم... و بدبختی این حوصله هیچ کسو ندارم...

امروز ی چن دیق عربی خوندم ،اکثر تستا درس بود :))دیگ این نکت خنده داره...همش بغض همش نفرت از خودم دیگ توان ادامه داشتنشو نداشتم...

من اشتبا کردم قبول دارم و باید تاوانشو داد...

این روزا دیگ دعا نمی کنم ب هیچ چیزی هم امید ندارم امید در دل من مرده ...انتظار معجزه هم ندارم ،انتظار ندارم هفت دیگ ج اومد من شریف بیارم دیگ معجزه ها هم کاری نمی تونن بکنن...

این روز ها حسرت گذشت ها ،نفرت از خودم،عقب موندنم از زندگی دار منو زندگیمو میکشه...

این روز ها مث مرده ها نگاره گر ثانیه ها شدم...مث تمام مدت کنکور 96...

من درس همون موقعی ک باید تلاشش میکردم مردم...

برگشت ب زندگی برام سخت شده...

و قتی این روز ها دارم دردیو تحمل می کنم ک ب خاطر هدعم سرم اومد اون درد هس و هدف نی ...وقتی انقد دردش زیاده ک حتی اعتراض نمی کنم ک بریم دکتر و چیزی هم نخاهم گف لج نکردم فقط حوصل بحثای تکراریو ندارم شاید حرف همون اقا درس از اب در اومد...

دعا نمی کنم ک خوب شم دعا نمی کنم سلامتیم بر گرده دعا نمی کنم همه ی این روزا فراموش شن...دیگ دعا نمی کنم چون هر وقت دعا کردم نشد...دعا نمی کنم سلامتییم بر گرده دیگ دعا نمی کنم...حالم خوب نیس برا حالمم دعا نمی کنم...

من برا ی خدا تموم شدم....بد موقع ولم کرد ...

درس وقتی ک محتاج بودم، کاش ی بار میومدی پایین و منو زندگی می کردی ...زمانی خاستی ادمم کنی ک وقتش نبود...از دردش دارم میمرم ،یادت ک چرا ب سرم اومد ؟یادته مگ نه؟

ب درد اومده میدونی چرا؟چون اونم میفهمه هیچی سر جاش نیس،اونم درد میکش چون میدونه وصالی در کار نیس...

حالا شفا غیر ممکنه میدونم...

نوبت من شد همه چی غیر مکنن شد...فقط کاش نمیدادی کاش این ارزو محالو بهم نمیدادی...ک ن بهش میرسم و ن میتونم فراموشش کنم و بپذیرم ک نمیشه. ..

میترسم دیر شه ...دیر شه وقتی معنای سکوتتو بفهم ک اون موقع پریسایی دیگ نباشه...

این درد ادامه پیدا کنه شاید مرگم از رگ گردن بهم نزدیک باشه...اما من دیگ مرگ یا زندگی برام فرقی نداره...

این دنیا ارزونی خودتو ادمات...





نظرات 1 + ارسال نظر
بهار چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت 15:11

سلام پریسا حالم خیلی بده
میشه تلگرام باهم صحبت کنیم؟ لطفاااا
من باید چیزی
رو بهتون بگم
که نگم ممکنه کارکم بکشه به سال سوم پشت موندن

بهار شمارتو برام بفرس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد