باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

نشد ب لیاقت واقعیم برسم

زندگی شد حسرتتت تا ابدچیزی ک هرگز تصورشو نکردم

حالا شدم اینه عبرت...

حالا من دورم...حالا تموم دنیا غربته

زندگی میمونه تو اون صحنه ایی ک جلوشریف با brtرد شدم و نگاهی ک هیچی ترجمش نمیکنه...

واین حسرت خود شریف نیس حسرت تلاش و زحمتی ک دود شد حسرت سوادیه ک ب موقه نبود حسرت پریسایی ک ب وقتش نبود...

پریسا حالا حالا ب زندگی برنخاهد گشت...در ظاهر ارومه اما هیچ کس از شب های وروزهای پریشانش خبر ندارد....


و من در نیس ترین نقش خودم غرقم...

انتخاب رشته در بلاتکلیف ترین حالت خودش قرار داره...ن دل رفتن ن دل ماندن...خسته و‌ناامید همچنان بدون یک درصد امید ...

شریف ب تونباختم ب خودم باختم این سختع...