-
من چه شدم ؟هوم؟
سهشنبه 18 اردیبهشت 1397 01:03
امروز ک ب اجبار و کلی خاهش و التماس رفتم خیابون واسه خرید...و البت بعدش گفتن کوتاه بیا،رسما حسابو تخلیه کردم:)خدایی زیاد شد...اونم با این اقتصاد،ظلمه:( مامان وخاهرم زودتر رفتن و ب من زنگیدن محل مورد نظرو گفتن ک برم... خلاصه نزدیک ک شدم ب خاهرم زنگ زدم ک بیام کجا؟گف بیا جلو کفش ملی...منم ک کلا تو عالم دیگ بودم و هپر...
-
امروز بر من...
جمعه 7 اردیبهشت 1397 00:35
امروز انقد بی رمقو حوصله بودم نمیدونم اثر دیروز بود بر امروز یا چی ولی انقد نابود و افت انرژی دادم ک کلا برنامم ریخت بهم...در حدی ک مادر خانومی تذکر داد:|فاجعس ،چون مدل من این طوریه کسی توکارم دخالت نمیکنن چونمیدونن حواسم ب همه چی هس ولی وقتی کار ب اینجا میرسع ینی من ب طور داغونی رد دادم... خلاصه جلو تیوی پهن بودم و...
-
قرص بخور ،مشکوکه؛)
یکشنبه 26 فروردین 1397 16:11
یادم افتاد:| اول دبیرستان سر کلاس اجتماعی ،اومدن صدام کردن برم دفتر یارو (مدیر)کارم داره رفتم با اون مشاور عوضیش دورم جم شده بودن باید برم دکتر روانشناس :|چرا؟ چون علاقه ایی ک ب فیزیک دارم غیر عادیه:| بعد میگفتن از دبیرت پرسیدیم کلی ازت تعریف کرده و گفت پریسا بهترین تو فیزیک برو دکتر باید قرص مصرف شه:| باورش سخته ولی...
-
مهاجرت
یکشنبه 26 فروردین 1397 13:59
مدتیه ک این بحث بین من و بابام ب شدت گرمه ،من هر روز پیشی میدم ک کلا بریم و با ی نه محکم روبرو میشم:)ک کاملا طبیعیه پدرم مادرم این جا متولد شدن بزرگ شدن ازدواج کردن فرزند رفتن سر کار و...محالع ک از این مملکت با تمام نفرتیم ک دارن ازش دل بکنن ب هر حال وطنشونه من اینو میپذیرم برا اونا ن خودم و ته مکالمه ب این ختم میشه...
-
الرژی:|
دوشنبه 20 فروردین 1397 20:59
ی بار در مورد الرژی فوق وحشتناکم گفتم ک از اواخر فروردین تا اوایل مهر باهامه،و رکورد د نزدیک 100تا عطسه ک توسط زهرا شمارش شد و دارم ...الان داره استارت میخوره قبلا ها خیلی کم همراه با خارش بود اما الان وحشتناکه و ب علاوه ارادت پشه و حشره هنوز هیچی نشده زخمیم کردن ،من تو اتاق با خاهرم و زهرا و خاهرش خابیدیم صب من با اه...
-
یادم نره
یکشنبه 19 فروردین 1397 02:25
مینوبسم موقت تا ثبت شه مسلما ب معنای پست جدید نی عادل را در تی وی میبیند از شریف میگوید غش کرده پای تی وی میفتد و نمی تواند ادامه دهد کاش توانی بهم میدادی... چرا شریفو انقد خاص تلفظ میکرد ی اهنگی داش... حصار تنهایی انقد سفت پیچوندم دورم ک اگ بخا مم باز نمیش...متاسفانه گگوشیم قاط زده:)ب این صورت یکهو اسای قدیمی تو چتو...
-
حول حالنا الی احسن الحال ،خدافظت مهندس
یکشنبه 27 اسفند 1396 03:51
ی تعبیر اشتبا داشتم اینکک فک میکردم حساس شدم اما واقعیت این نی و ومن واقع بین شدم و دارم حقایق ادمارو میبینم یا بهتر شاید اونا دارن نقاب شونو برمیدارن و اون چهره پر از ریا و تظاهر رو ب رخ میکشن و چ بد ک تو رو همین ادما حساب کرده بودی...اما باید یکی یکی کنار گذاشت بشنن میدونی خیلی بده ک تورو واس خودت نخان بلک میخان پلت...
-
97نا میمون
چهارشنبه 23 اسفند 1396 15:00
چار شنب سوری هر سال را پاس دادیم ب سال بعد ب یاد تو...من بودم تو نبودی این ینی ته ته ظلم ...اره من در حق خویش من تو عمرم ی ه ترقم روشن نکردم تهش همون منور اونم بابام روشن میکن بعد میده دستم تا دوم راهنماییم بلد نبودم کبریت روشنن کنم میدونم اوج حقارت. تا اینک ی روز از مدرسه اومدم خب من مامانم شاغل بود باید مستقل تر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اسفند 1396 20:08
از این جا رخت و لباس رفتن پوشیده بودم الانم بر تنمه ،اما ی نفر خاس ک بمونم اولش گفتم نه اما دلیلشو ک گف ،دیگ سکوت کردم ... ی چیزایی هس ی چیزایی نی... من هستم تو نیسیتی تو هستی من نیستم... چرا تقاطع نداریم؟
-
step by step
یکشنبه 13 اسفند 1396 19:09
رسیدم ب اون روی پریسا... ترسناک ... امروز ک زنگ زد و جوابشو دادم هنگ کرد چرا انقد جدی و خشک ...اون ک تافت جدا بافت واس من بود وای ب حال بقیه...خاهرم ک متعجب بود ...من در اوج مغرور بودنم ب شدت همراهم اما اون روی پریسا دیگ این طوریا نی... امروز تا الان درگیر ذهنی داشتم ی بار ایدا تو دعوا هامون گف تو انقد مغروری ک بعد...
-
جهت ثبت از نوع شرمندگی
چهارشنبه 9 اسفند 1396 17:38
بعد چای ظهری ک قرابت ب دس دراز کش بودم ،جلوی پنجره هال دارزکش شدم و پامو انداتم رو مبل ک خستگیو بشورع و ب خاهر میگفتم مطمنم اگ ی چن روزی حرکات کششی انجام بدما رسما ی ۷،۸سانتی رشد میکنه قدم :|ازبس ک منبسطه و جم مفصل و استخون تو هم پیچ خوردن ... بعد نگام افتاد ب ابرها هرموقه ابرهارو نیگا میکنم باهاشون شکل درس میکنم ،این...
-
صرفا جهت ثبت
جمعه 4 اسفند 1396 16:32
چرا دیدار های من وتو این شکلیه؟؟چرا ما قرار نمیگیریم ینی من ینی تو... میدونی ک نمیشه ادامه داد؟میدونی چ گذشت بر من اصن خبر داری؟اصن انقدی ک من میخام تورا تو چی؟میدونی گاهی میگم کاش هیچ وقت ارزوم نمیشدی ...اما پشیمون میشم ،میگ ۸ام اونم بیاد میگم نه ازش خوشم نمیاد میگ هم اتاقیش ارزوتو رو دارع نفس میکش...عادی میگم مهم...
-
اسپاگوش بخاند
شنبه 21 بهمن 1396 01:31
اسپاگوش :))واقعیتش خب اگ پست قبلوخوندی بنده قرار بود دیگ ننویسم... با دیدن کامنتت خودمو زدم ب بیخیالی ولی واقعیتش عذاب وجدان داشتم...تا اینک کامنت دومت ب دستم رسید ونتونستم انقد بی رحمانه بگذرم اولا لطفا مارو از الگوگرفتن برها:))من الگوی خوبی نیستم این ن تواضع ن هیچی واقعیت ادم های بزرگ رو الگو قرار بده ن منو:)) خب...
-
پدر اکتیو بودنم ،مکافات است...
یکشنبه 8 بهمن 1396 23:30
سر ناهار خاهرم گف ،من برات مبحثی ک اکشال داریو میگم ولی مطمنم تو مقاومتت بالاس و کسی جز دبیر دیف حریفت نمیش،از اون طرفم من دارم برمیگردم خابگاه منم گفتم نوموخاااممم برم،دوس ندارممم خاهرم گف امسال سال لج نی،با کی لج کردی لج کردی چی بش ؟؟ج ندادم تا رسید ب چندی پیش ک دبیر دیف ب بابام زنگ زد گرم صحبت منم رو مبل جلوس کردم...
-
سر خرو بد جایی کج کردی
شنبه 7 بهمن 1396 01:00
من همون عقب افتاده بودم تا ی قدمی موفقیت رف بعد ی نگاه ب جلو کرد و ی نگاه ب عقب سر ته کردو برگشت ب سرجاش...وجوری وانمود کرد این ب صلاح هس ،بخوره تو سرت،حالا برو با ۲۲سهمیه شاد باش حظ میکنم ک تو ی بار از این جا زخمی شدی میدونی گاهی فک میکنم خود خودخودت شدی دشمن قسم خورده زندگیم...
-
کم نیار دل من،گریه نکن ...
جمعه 29 دی 1396 03:46
دلم خوش بود فردا عصر با ارغان میریم بیرون ،حداقل با مجهول حرف زدنمون یکم تخلیه میشم اما چندی پیش اس داد گف ،کار پیش اومده باید برن شهرستان،کلی شرمنده اینا را انداخت ،منم گفتم زر زر ،اکشال نداره ،جمعه بعد ،ما کلا این حرفارو باهم نداریم،ولی دقیقا انگار شکست بزرگی خوردم،چون با اینک فردا مهمون وی ای پی خاهر بزرگ رو...
-
عقل ارزوست+مرضیه منم شکستم برا ی تو...
چهارشنبه 22 آذر 1396 03:22
نصف شبی ک از درد پرت شدیم تو جا ،گفتیم ی سر ب نت بزنیم که غلطی مضاعف بود عنوان یهویی مغزمان را سرچ کردیم ،زندگی بعد از کنکور... پرت شدیم ب کلی وب قدیمی...ک شکر خداوند متعال اکثرشون ریاضی بودن ،ک ابراز احساساتمان بدحد بی نهایت رسیده بود از نفیس خاندم ک صنایع شهر خودش قبول شده بود ،از حسین عاقا ک نابینا بودن اما از من...
-
به وقت ۱۷اذر ...
شنبه 18 آذر 1396 02:07
گاهی از حس خوب بعضی اتفاقات ،ترجیح ادمی چیزی جز سکوت نیس از حال امروز دوس دارم سکوتم را بنویسم می ارزید اگر با همان لباس داغونی شلوار جین زانوانداخته وشال زمستونی پور پور شده، ک از ملایر تا شهر خودم ب تن داشتم با عجله قرار مان را ب ۵ونیم انداختیم وهوا هم ب شدت سرد می ارزید تن تن ب بابا میگفتم دیر نشه و همه میگفتن...
-
تصورات باورانه
یکشنبه 5 آذر 1396 01:27
برام جالب بدونم شمایی ک پست منو میخونی، حرفامو چ تصوری از من دارید...خاموشا روشن شن ک امارتونو دارم... هرکی دوس داره بگ ،هرکیم نه نگه...دیوونه خونس والااا
-
مایبو وموج سودا2
دوشنبه 22 آبان 1396 11:24
Iامار تافات هی دارن بیشتر و بیشتر میش ب سه رقمی رسیده ...خدا صبر... دیشب نیمه هشیار خابیدم بقیع تخت خابیدن حالا دقت می کنم زیر لوستر خابیدم... کماکان با زهرع اینا در ارتباطیم منم الان باهاش حرف زدم خداروشکر سالمن،دیشب توکوچه بودن کلا... دارن میرن خونه مادربزرگش اون جا حیاطش پهن وبزرگه یکم با زهره خندیدم خیلی هم...
-
ماییو و موج سودا...
دوشنبه 22 آبان 1396 00:29
امروز دپ واقعی بودم...خسته شدم ... همش مهمون همش ما خونمون رسما کاروان سراس... الانم ب خاطر بازنشستگیو و خونه جدید مهمانا دوبرابر شدن... امروزم ی دونه دیگ امپول زدم...سر ظهر با مامانم رفتیم کلینیک نزدیک خونمون ...توراه ناهارم خریدیم...چقد خانومه خوش رفتار و مهربون بود...جذبش شدم اصن... داشتیم میرفتیم و ب دقت ماشینایی...
-
درهم+قلب من
یکشنبه 21 آبان 1396 01:50
امشب من بیش از همه تو مهمونی ک دادیم حرص خوردم... من بیشتر از همه حرص خوردم و عصبی شدم براش ...تا حدی ک سرم داره میترک..وقتی عصبی بشم فکم درد میکن...الان فکم داره نابود میش... تا حدی ک دایی محبوبم اوند تو اشپزخونه گف حرص نخور... اما ته ته ته ته ته وقتی قضاوت میش ادم خودخاه و بی احساس قضاوت میشی... بهش نگفتم ک چقد حرص...
-
فرمانده ،قول میدم این بار با معنای رهایی
دوشنبه 8 آبان 1396 02:40
R این روز ها حس خوبی ندارم ،ینی خیلی وقته ندارم یادمه،همین جا نوشتم ک من هرگز برا بودن با تو پیش قدم نخاهم شد...و ب سراغت نمیام... بعد اون حرف ،ی چن روز باهات کاری نداشتم،ولی ب طور نامحسوس ب سمتت برگشتم،تا الان ،ک میخام اعتراف کنم بدون تو رو بلدش نیستم خدا میدونی چیه،خودتم بهتر میدونی اگ اون موقع شکستم ،خورد شدم ب...
-
اسباب کشی
پنجشنبه 4 آبان 1396 04:14
از بدی اسباب کشی پیدا کردن ی سری از چیز هایی هس ک نباید پیدا میشد مث جزوه های المپیاد چرک نویسام یادگاری ها حرف هایی ک خودم نوشتم و... این روز ها واقن شلوغه ب بدبختی جاییو مرتب میکنی ک برا خاب البت در حدی ک عمودی جا شیم الان من وسط کلی کارتنو اشغال خابیدم حس میکنم کلی جانور و پشه و حشره هم دورمهستن ،ک کاری از دستم...
-
نمیخام به کارکترم فکر کنم،اصرار نکنید:((
شنبه 29 مهر 1396 00:44
موقع خرید مهر،خاهر اوچیک بهم زنگ زد من مجردی رفت بودم سفر گف امروز رفتیم خرید لوازم التحریر ،منم گفتم خریدم کردی برام چیه خویونی نمیرم مدرسه ام ندارم بیفتم ی گوشه عقده ایی شم والاااا،،خو داشتم میگفتم گف اره خرید کردم موقع انتخاب دفتر بابا چش خورده ب ی دفتر ک عکس جیگر روش بده ،با غش غش خنده گفت اینو بیار برا...
-
هستیم را به اتش کشیدی...
جمعه 28 مهر 1396 01:36
امروز از ی نفر ی حرفی شنیدم ک دهنم تا حلق ک هیچ تا لوزالمعده ام معلوم بود اومد جلوم وایساد زومکرد تو چشام وگف:توچرا اینجوری؟؟ من تو درونم :ینی انقد پیر شدم او:تو چرا چشات ن قهوه ایی ن مشکی؟اخه قهوه ایی سوخت مایل ب مشکیم شد رنگ؟؟؟حالا قیافشم مث این ادم هایی بود ک دارم حالشوبهم میزنم:)) من :فقط نگاش کردم و هنگ مطلق...
-
این پست را باحال باید بخاند:))
چهارشنبه 26 مهر 1396 13:28
-
این پست را باحال باید بخاند:))
چهارشنبه 26 مهر 1396 11:09
-
این پست را باحال باید بخاند:))
چهارشنبه 26 مهر 1396 02:06
-
یک ماهه شد
دوشنبه 24 مهر 1396 03:02
شد یک ماه ۳۰روز از ۲۴شهریور ۹۶ میگذره ۳۰روز میگذره ولی ... مردود شدنم یک ماهه شد...هنوزم براش گریه نکردم اون شب من از ته دل خندیدم انقد خندیدم ک همه کف کردن من اون شب خندیدم بعدشم خندیدم ی شب سعی کردم گریه کنم ولی نشد خیلی تلاش کردم گریم بگیره شرایطو بغرنج تر میکردم ولی گریه نکردم... یادم بمونه وقتی درد شکستم سنگین...