-
شک به یقین حاصل شود،دنیا گلستان میشود
یکشنبه 23 مهر 1396 21:09
وای ب حالمون اگ هدفمونو گم کنیم از ۲۴شهریور ۹۶دیگ اون پریسا با شور و ذوق همیشه نبودم پریسایی ک همیش قبل خاب رویاهاشو مرور میکرد بعد اون شب مام ب هدفم ،مسیرم شک میکردم میگفتم نکنه من مال این مسیر نیستم و دارم ب زور خودمو جا میدم ،نکن اصن اصالت بودن من در این مسیر نباشه در دنیای ریاضی و فیزیک و مهندسی نباشه ،مدام شک...
-
کنکور ۹۷
سهشنبه 4 مهر 1396 19:13
بغضی باهامه ک خیلی سعی کردم این بغض لعنتیو دیگ یدک نکشم و بشکنمش اما نمیشه یادته چن هفته قبل همین جا پست گذاشتم گفتم ،میترسم ،میترسم ا زحکمتت ،میترسم روز هایو زندگی کنم ک حقم نباشه...نمی دونستم انقد زود این ترس برای من تبدیل ب واقعیت میشد... حالا روزها و این ثانیه ها حق م نیس دارم تلاش میکنم قوی بشم ولی درد داره انقد...
-
مردود
یکشنبه 26 شهریور 1396 14:35
گفتی یک قدم با تو،بقیش با من گفتی پس از هر سختی اسونیه گفتی بخانید مرا تا اجابت کنم شما را گفتی رحمتم بی نهایت است گفتی بر من توکل کنید زنده ایی ک هرگز نمیمیرد گفتی دل نمیشکونم گفتی هر لحظه هستم در تمام لحظه های اشوب زندگیت گفتی من پناهم گفتی... حتی نذاشتی ب حقم برسم من مگ فراتر از حقت خاستم مگ گفتم حق کسیو پایمال کن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 شهریور 1396 02:02
میترسم از تو خدا اره میترسم نشه ،میترسم ک مچمو بگیری ازت میترسم وجودم یخه ،میبینی اشکام داره میاد پایین درد همیشگی هم داره خودشو نشون میده خدا من تاوان این راهو دادم خیلی هم دادم اگ نشه حسرت ی عمره خستم چ جوری بفهمونم خستم.ازت میترسم این خاب های لعنتی امروز بارها ب خودم گفتم خاب بود اروم باش خدا نذار تا ابد یدک بکشم...
-
به عشق پدر...
جمعه 17 شهریور 1396 01:27
گاهی متعجبم از روابط بعضی از بچ ها با خانواده ما 5نفر ب شدت باهم رفیقیم و این مورد تعجبه ینی هر کی اب میخوره با 4نفر دیگ مشورت میکن ولی در عاغر تصمیم با خودشه کارای خونم ب زبع تقسیم پدر من اشپزی میکنه جارو میکشه مث بقیمون و بعضا بعضی از غذاهی پدر خوشمزه تره و من روزها و ساعت هایی با پدر خلوت کردیم و گپ زدیم در مورد...
-
ذکر واجبات
شنبه 11 شهریور 1396 02:31
روز های اخر... 1-امتحان ایین نامه رانندگی 30از 30شدم:)) 2-خاهر بزرگه وقتی از یونی برمیگرده خونه من دوباره متولد میشوم ب گفت همه رابط ی ما اصن مث دو تا خاهر نیس فراتره گاهی انگار ی روحیم در دو بدن شکست دیگری ینی نابودی ان دیگری برد دیگری ینی دیوانه شدن ان دیگری:)) تایم انتخاب رشت اوشون از من هل تر بود مث من الان واسه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریور 1396 01:33
ب تمام تان نگاه می کنم با حسرتی ک درد قلبم من را پس میزند ب تمام بار هایی ک ورق خوردید اما ب وقتش بسته شدید اره اون وقتی ک تن تن باید ورق میخوردید بستم همگی تان را... از تظاهر ب حال خوب خستم درد شکست تو نابودم کرد صبحا ب خاطر بابا شاد و شنگول اما ب محض غروب افتاب ،درد های من طلوع میکنه... می دونم روزی میاد ک باید ب...
-
بازگشت ب وطن
چهارشنبه 1 شهریور 1396 22:54
خیالتم تخت خدا همین حوالیه تو میای منت کشی یا من بیام؟؟:)) من ک در هر صورت ور دلتم شمایید با ما حال نمیکنید خدا جان خدا اینو بدون در هر صورت عاشقتم هیچ کس مث تو نمی تونه ارومم کنه خدا بعد مدت ها میایم ب درگاهت نماز با دلی پریشان و شکست خدای قشنگ چ بر من گذشت خدا چرا در هر صورت من عاشقتم ،خدا گریم گرفت؟؟اره چی گذشت...
-
پارادوکس زمان
شنبه 21 مرداد 1396 04:08
ی روزی مفصل در مورد 15مرداد 96و اتفاق هاش خاهم نوشت... این روز ها اشک ولم نمیکنه اشک ن بخاطر نتیجه ،ب خاطر استعدادی ک دود شد من میفهمم کنکور ته خط نیس ولی من نتونستم یک درصد پریسارو داشت باشم من بارها گفتم و این جام میگم من قبول دارم امسال تلاش نکردم و قطعا حقمم بود بدتر از اینم بشه..من مسعله ام رتب نیس ،مسعله ام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مرداد 1396 01:13
مدت هاس ک میخام بنویسم اما ن حالش هس و ن انگیزه... این روزا همه چی سخت داره سپری میش انقد سخت ک نمی دونم این حجم سختیو چ شکلی باید توضیح داد... وقتی ب چیزی محکوم میشی ک واقن حقت نبود حق تو زندگیت نبود...کاش میشد ب عقب برگشت کاش خخخ از قصه ها واقعی بود... هرشب دارم خاب های وحشتناک میبینم یا یکیو میزنم یا دارم دعوا...
-
ب وقت 5عصر
چهارشنبه 4 مرداد 1396 14:33
دیشب سانس 9ونیم خودم تنها رفتم دیدم از کنکور یاد گرفتم سینما تنهایی خخخ بیشتر میچسب ی ساعت قبل بلیطو اینترنتی خریدم سالن شماره یکم بود ک بالغ بر 500صندلی شاید باورش برام سخت بود در کل 20تا صندلی مونده بود برا رزرو ،و صندلیمو انتخاب کردم ک بهترین جای ممکنم بود ب نظرم... سینما شلوغ اصن ی وضعی کیپ تا کیپ ادم... بریم سراغ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 تیر 1396 07:31
الان پتانسیل اینو دارم خودمو کامل جر بدم...و خفه کنم خخخ شیک هم می تونم انجامش بدم می دونی تا میام باهات ب توافق برسم ،ی اتفاقی پیش میاد ک تمام منطقمو ،معادلاتمو می ریزی بهم تمامشو دقت کردی بخای ب کسی ی چی بدی زمین و زمان و بهم میریزی ک طرف بر3 بخای کسی هم نر3،چنان میزنی تو سرش چنان عقلشو از پا در میاری ک توانه هیچی و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 تیر 1396 03:40
ما ک از هر چی ترسیدیم سرمان امد بیا تمرین کنیم کمی از خوش بختی بترسیم... **حسین پناهی مرا از اول بخوان خدا ن از وسط قصه از اول پریسا ورقم بزن ... شاید پریسا برگشت...پریسا چقد دلم برات تنگ شده دختر برگرد این روزا بیش از هر کسی محتاج توم...خود تو ... پریسا گیرم خدا بخشید با تو چ کنم با خود تو... پریسا ارام بغلم بکن و...
-
پریسای اشتباهی
شنبه 10 تیر 1396 12:40
با دیدن پست بوف کور حس کردم منم... یادته ؟ پریسا رو میگم گذشته پریسارو ...همین اول کاری نمی نویسم ک منت بذارم میشه بی منظور برداشت کنی خدا یادته <10 سالش بود تازه فهمید ارزو ینی چی ب معنای واقعی ارزو رسیده بود هدف رسیده بود از اون لحظه دیگ پریسا ی 10 ساله نموند شد مث ادم بزرگا شد ادمی ک شبنه روز ب ایندش فک میکرد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 تیر 1396 17:58
,وقتی 3 ساعت تمام خودتو بالابیاری وقتی ک جلوی اینه دستشویی زجه میزنی و می بینی چقد این صحنه قدیمیه... پریسا تو ضعیف ترین ادمی هستی ک من دیدم
-
من معلمت...
سهشنبه 6 تیر 1396 21:44
امشب بازم پشت تلفن من مردمم...من این روزا بارها دارم مرگو تجربه می کنم ،مرگ چیزی نیست جز از دست دادن تمام... امشب حس کردم اگ راه داشت یکی میخابوندی در گوشم...کاش سیلی رو بخورم قبل پشیمانی... بهم گف من ب عنوان معلمت نمیذارم تسلیم شی... بهم میگ باید ی جلسه همو ببینیم قبلا ها همچین جمله ایی ارزوم بود ،اما الان نه...سعی...
-
من معلمت...
دوشنبه 5 تیر 1396 20:38
غم انگیز ترین لحظه عمر من اون جایی بود ،ک امروز پشت تلفن ،گفتید ،بابات حرص میخوره بهش فشار میاد وقتی تورو این جوری میبینه ،مادرت ...و من معلمت... جمعه باید دست پر باشم اما تا الان خالی خالیم...
-
برای اقا حبیب
چهارشنبه 31 خرداد 1396 01:10
اقا حبیب "ی چن ماهی اصن ب وب سر نمیزنید واقن ی روز هایی با شوق کامنت شما میام سر میزنم ک نیستید... می دونم قطعا گرفتارید و کار دارید ..اما من خیلی از بودن شما انگیزه و انرژی میگیرم...پس منتظرم دیگ:)) می دونم قطعا براتون وقت گیره ...و توقع بی خودی ...ولی باور رو فراموش نکنید... ارزوی سلامتی و دل خوش دارم امیدوارم...
-
ی سری از ادم ها...
سهشنبه 23 خرداد 1396 00:27
تو زندگی هر ادمی باید یک نفر وجود داشته باشه ،ک بودنش معنای هستی بدهد... دبیر جان دیف الان ک باهاش حرف زدم ،احساس کردم ینی در واقل یادم افتاد ک پارسال چقد بد شرمندش شدم ،چقد دستای خالی اذیتم می کرد...تو کجای دنیا راس ساعت 5و45 دیقه صب ی نفر در مقام دبیر دیفرانسیل روز کنکور شاگردش میره خونشون فقط چون ی چیزایی در مورد...
-
بغض ...
جمعه 19 خرداد 1396 03:47
چ دنیای بی رحمی شده...چ جوری شد ک ب این جای قصه رسیدیم ...ک از کشتن ادم ها فیلم بگیریم و داد بزنیم الله اکبر ...چ طوری شد ک کشتن ادم های بی گناه با ی تیر گلوله کمتر از ی ثانیه تبدیل شد ب ب بهترین اتفاق ...چ طوری میشود زنی برود ک حقش را بگیرد اما خودش وحقش از دنیا خاهند رف...تصویر فرزندش را دیدم و ازارم می دهد ...همه...
-
دختران منصوریان...
جمعه 12 خرداد 1396 23:57
وقتی گف دختران سرزمین هر چیزیو احتمال میزدم جز دخترانی مث منصوریان... اولش طبیعی جلو رف حتی شهر بانو هم اومد من نشناختم(اصن نمیشناختمشون)اما کم کم اشکا پایین اومد از خودم بد م میومد و متاسف تر برا این همه ضعیف بودنم اینک من مقاوم نیستم صبور نیستم بخشنده نیستم ...دختران منصوریان...حرفی نیس بخای در موردشون بزنی فقط میشه...
-
هاشمی طبا و حاشیه ها...
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 03:20
ب دلیل بودن در همدان و نبود شناسنامه و کارت ملی رای ندادم:)) هر چند اگرم بود نمی دادم بنااب دلایل شخصی خویش ،جسته گریخته مناظره رو نگا کردم یادمه مناظره اخر ،از عصابنیت شدید تی ویو رو خاموش کردم،عصبی از این همه اختلاس،از این همه منفور بودن این همه نامردی ،و هیچ ب هیچ،8سال محمود گند زد ب مملکت و رف و بعد گاز انبری...
-
ب نام پدر
شنبه 23 اردیبهشت 1396 00:39
کلی ادم از موفقیتم خوش حال خاهد شد باور خدای باور مادرم پدرم دو تا خاهرام مادر بزرگم دایی هام اقوام همکار های مامانم دبیر جان دیف دبیر جان ریاضی سوم راهنمایی دبیر جان پنجم ابتدایی ...دوستای بابام دوستای خاهرم،ارغان(تو شناسنامش ارغوانه):)) بازم خودم بازم خودم بازم خودم بازم خودم ولی این بار ب نام پدر... اگ نرسم تمام...
-
مهران خان و ترشحات ذهنی
جمعه 22 اردیبهشت 1396 02:05
جا خودم با دبیر فیزیک مونمیزنه زهرا میگ دیونه شدیرف ،هیچ شباهتی بینشون نیس،منم گفتم شات اپ اتفاقا جز اینک دبیر جان کامل موهاش سفید نیس ینی ی چن تاری مشکی هم هست فقط همین... دیشب خاب دیدم مهران مدیری تو خاب داره ارومم میکنه ک گریه نکنم :)))) ی بار سر کلاس ناراحت بودم بعد خخخ جدی دبیرم گف روانی شدی رف :))ی جوری ک تا...
-
تعطیل شد
سهشنبه 29 فروردین 1396 23:30
تعطیله... تا اطلاع ثانوی خستم
-
غروب گ ردی با حال بد:))
یکشنبه 27 فروردین 1396 22:01
من ی عدد کنکوری:)) وقتی ب ماه های اخر نز دیک میشیم... زهرا میگ خیر سرت ادعای شریف داری ،چرا؟؟حالا خوبه خودشم ی تخته از من کمتر داره... این قابل پخششو گذاشتم،ی ژست های دیگ هم:)) ملت با تعجب نگا میکرد ن ما رو دیگ روشون وا شد...
-
بلدالملک
یکشنبه 27 فروردین 1396 17:01
یادم میاد اون موقع خیلی مهران مدیری طرفدارش نبودم ...قهوه تلخو میدیدم... اما کاراشو دنبال میکنم وکردم..از شخصیت های محبوب من پدر سوخته بود...گاهی فقط پشت صحنه های بلدالملکو میدیدم خندیدم و از اون جا فهمیدم بهش میگن عارف لرستانی...دیروز زهرا ور دلم نشسته بود بعد یهو گف ای این مرد،من بیخبر گفتم کی؟و بعد شد اغاز حال بد...
-
اتوبان،اول پل...سبزخاهی شد:))
شنبه 26 فروردین 1396 08:12
صدای ما در همدان میشنوید:)) دیروز بعد ازمون اومدم وسایلارو جمکردم دیگ ۲رفتم ترمینال...توی ی چمدان فقط ینی کمگفتم! نزدیک ۳۰،۴۰کیلو کتاب ،ی کوله پشتی خرت وپرت ،و ی نایلون موادخوراکی..تازه ی ۶۰کیلو کتابمموند خانواده اومدن بیارن...بابام هی میگف کم ببر،تا اینک حجم کتابای مانده رو دید دیگسکوت کرد...اولین سفر...
-
باور زندس
جمعه 25 فروردین 1396 00:17
تاحلا شده خودتونو با کیفیت فول اچ دی ب یاد بیارید؟من دوبار شده...ی بارش ک گند زد ب زندگیم و نابود شدم ی بارشم همین چن دیقه پیش ک خاستم ی نیم ساعتی بخابم ک تا صب بیدار بمونم...نخابیدم و خودمو ب یاد اوردم ...و شرمنده شدم...من چ خوب بودم..دختری پر انرژی،عاشق،حاذق ،اماده برای هر سختی...اما اون چن ماه یاد اوری باعث شد کم...
-
عدالت...
سهشنبه 22 فروردین 1396 23:40
می دونم ب من ربطی نداره،اما دارن خدا خخخ هم داره،نگو بروسر درست باشه اونو دارم میخونم... اما ی مدتین هر موقع احساس خوشبختی میکنم ی چیزی مث پتکمیخوره توسرم...مثلا وقتی ب شدت گشنمه و صدامو میبرمتوگلومداد میزنم ماااااااامان تا ی نیم ساعته ...دیگمیتونم تحمل کنم ..کمتر از ی نیم غذا اما ه میشه یا تو یخچال ی چی پیدا...