-
بخشیدم تا ابد:))))
سهشنبه 22 فروردین 1396 11:50
من و خدا ی وقتایی قهر میکنیم...من سرش داد میزنم و میگمتو خدای خوبی نبودی بعد اوشونممیگ ن کتو خخخ ادم بودی ،هیچی اون میگ من میگم قهر ک کردیم من میرم بخابم...صب ک بیدار میشم ی راست میرم منت کشی ،خدا هم بازم میگ اومدی که ؟بعد میگم: ببخشید ناراحتی برم ؟(ی جوری حرف میزنم کضایه نشم)بعد میگ برو بابااااا خودتو لوس نکن بیا...
-
در گیرم...
دوشنبه 21 فروردین 1396 23:50
صب بعد از اینک پست گذاشتم بعد ی یساعتی کامنت اقا حبیبو ک دیدم با خودم وارد ی چالش شدم...شاید چالشم ربطی ب حرفای اقای مهندس نداشت اما استارت مو زد... و ی جورایی ی قسمت از چالشمم تو جواب کامنت برا اقای مهندس نوشتم... رفتم سرچ کردم حتی عناوین مشاورع انلاینم سرچ کردم ...و کلی سایت مختلفو گشتم...و رسیدم ب این جمله اشتباه...
-
دیونه تر از من نیس
دوشنبه 21 فروردین 1396 06:22
الان ب وقت گوشی من ساعت ۵و ۵۷دیق صب...من مث جغد بیدارم هی ووول میخورم اما کو خاب... انگار ن انگار فردام کلی درس دارم... چشام سنگینه مغزم داره میترک اما خابی در کار نیس...ینی من فردا ب برنام نرسم ی حالی از خودم بگیرم... جمعه با اقای دیفرانسیل رفتیم کوه ب همراه پدر...هیچی دیگمنوقتی کسایی ک ب شدت دوسشون دارمو میبینم تو...
-
حباب ...
شنبه 19 فروردین 1396 01:08
غم ی چیزیونمی تونم درک کنم چرا سهم ما از بعضی از ادما فقط این میشه یا سر کلاسشون باشی و یا شایدته ته ش باهاش بری کوه؟ و یا از قاب تلویزیون فقط ببینیش وتمام... در صورتی کبا این ادمها بیشترین نقطه اشتراکو داری ودوس داری ساعتا بشینی باهاش گپ بزنی از تفاهم های فکری و یا حتی تفاوت ها.... چرا ادمهایی ک ب شدت فاصله...
-
فقط فکر کنی رسیدی این می تونه اخر خط شه برات
سهشنبه 1 فروردین 1396 23:56
بدبختی من از اون جایی شروشد ک فککردم رسیدمو تمام بدبختی من از اون جایی شرو شد ک از پس سوالای سختم براومدم(شاید ظاهری خوب باشه)بدبختی من از اون جایی شرو شد ک هر لحظه در رویا زندگی کردم... و بدبختی من از فرصت ها شرو شد...از جبران کردن هایی ک هیچوقت نشد شرو شد... چیزی ک دوس نداشتم بهش رسیدم تبدیل شدم ب ی ادمی کفقط...
-
اولین ساعات ۹۶
سهشنبه 1 فروردین 1396 02:37
خب سلام علیکم :))دقت کردید سلام نمیدم دیشب ک تمرگیدیم و علیخانیو دیدیم ...البت خودم ی تنه... صب دیگ نرسیدم ببینم ناهارو رفتیم خونه دایی اوچیک و سریع زدم شبک سه چقد خوب ک مهران مدیری اومد(در واقع می دونست من اون تایم برناممه رو میبینم برا همینم دیر اومده بود جدی ها:))) و لحظه های سال تحویل اغا چاغان نکنم، فقط برا خودم...
-
علیخانی:))
دوشنبه 30 اسفند 1395 00:54
میدانم در این ساعات علیخانی روی انتن زنده شبکه سه، هی ب خودم میگم ن امسال نمیرم ببینمش...ولی نمیشه مگ میشه کسی ک سال هاس با اون لحظه های اخر سالو سپری کردی امسال کاتش کنی، نکنه میخای انتقام ۹۵روبگیری...تی ویو روشن می کنم همین الان صداش تو گوشمه و میخندم ...اما مث اینک اخرای برنامه امشبه نمیدانم شاید... امروز هزار بار...
-
خاطره بازی:))
یکشنبه 29 اسفند 1395 13:55
اون ارتفاع هم دربند:)) روبروی باغ بهشت ک ناهارو زدیم با ایدا خاتون خانوم:)) اونم غروب دوس داشتنیه اتوبان مدرسه ،پل طبیعت یهو دلم تنگ شد... یادش بخیر اونجی پله های موزه ی سینماس... خو سرمه ای منم اون یکی ایداس راستی ۹۵هم تمام شد...
-
در انتظار ...
چهارشنبه 25 اسفند 1395 03:38
ساعت 2و 42 دیق ب وقت شهر من ... و من کماکان منتظر ببخش ... امشب در هیاهوی شلوغی ها بی تابی را قایم کردم... فیلم های 8سال گذشته را دیدم و من دخترکی شاد در میان دنیای کودکی و جوان بودم...اما حالا وقتی جلو ایینه می ایستم در چین پیشانی م فرو میرم و من چقد زود شکسته شدم و فقط سعی می کنم ب قدم نگا کنم و صورتی ک پر از...
-
خدایا تو ب جام نگرانش باش
سهشنبه 24 اسفند 1395 15:45
حال من مث یدادمی ک تو خود برزخ افتاده خدا چرا عاشق چیزی شدم ک توان ندارم برا بجنگم خدا این بدترین واری بود ک در حقم کردی کاش عاشقش نمیشدم کاش هدفم نبود کاش ب خاطرش سلامتیو معامله نمی کردم کاش غیرت داشتم... امروز متوجه شدم امشب 4سوریه از اون ورم دنیا رو سرم هوار شد ک هفته دیگ عیده در واقع من فک میکردم هفته دیگ 4سوریه و...
-
چه جوری نصف شبی ذوق میکنی؟
دوشنبه 23 اسفند 1395 02:03
وقتی میای قسمت کامنتا ب خاطر اینک بری تو وب استاد نیلگون بعد همین طوری پستشو تاب بدی تا مطمن بشی ک جدیده بعد اخرش بر30ب این جمله ک این پست ب خاطر تو نوشته شده بعد بازم بری بالاتر ک عنوان پست اینه :فقط برای باور عزیز:))... و بعد میمونی اول پست رو بخونم یا بیام سریع هیجانمو تایپ کنم؟ و چقد خوب نه؟
-
امشب در سر شوری دارم ،امشب درد نوری دارم
شنبه 21 اسفند 1395 01:35
امروز سر جلس3یادم افتاد و ب خودم اومد ای ینی واقن 20اسفند؟ هنه در تکاپوی عید و من خنثی تر از همیشه هستم...میگن وقتی دلت تنگ میشه وقتش ک با خدا حرف بزنی خدا جونم ببخش ک انقدر میام حرف بزنم عاغه من خیلی وقته ک دلم تنگ و چ خدایی بهتر از تو... میگن اگ مریض شدی بدون جلوی ی اتفاق بدی گرفته شده...و من میفهمم این ینی چی اما...
-
اخرین پست نوشته شد...
سهشنبه 17 اسفند 1395 19:34
قرار بود اخرینش پست قبل باشه اما نشد... ی چیزایی هس ک نذاشت بشه...حرف تو دلم زیاده اما حال تایپش نیس...تنها تا این حد ک می تونم بگم سلامتیم ارزوست... مریضی من در مقابل درد هایی ک بعضی از ادم ها دارن یدک میکشن هیچه واقن ...اما هر کسی جنبه ایی داره حدی داره ،الان نمی نالم دو سالو یک ماهو و دو روز گذشته نالیدن بی معنی...
-
رسیدیم به خونمون=اخرین پست سال 95
شنبه 7 اسفند 1395 16:41
امروز 5 صب رسیدم دلم برا کتابا تننگ شده بود عزیزان مامان:)) درسته خخخ از روزهام درس نخوندم اما حداقل جلو چشم بودن اما این چن روز اصن پیش مامانشون نبودن خوشگل هام:)) خو دیگ یادمان افتاد کنکور داریم و کلی کار دارم فرداشب دبیر جان دیفرانسیل میان خونمون:))))))))))))))))ب بابام زنگ زده بود گفته بودن دلمون براتون تنگ شده...
-
شمارش معکوس
جمعه 6 اسفند 1395 00:29
۵اسفند ،روز مهندس مبارک برا خاهرم امروز ی شال گرفتم خوشمل،ولی خودم برش میدارم:))چون ب مانتویی ک خریدم میاد :))البت گف نمیدم ولی من میبرم:)) اولین تبریک دکتر مهسا پیام داد ..امروزم مامانم زنگ زد:)) جمعه را دوست دارم مرا یاد تو می اندازد اولین دیدار ما جمعه بود نزدیک عید ،در هیاهوی عید در دل من هم هیاهویی برپا بود اما...
-
دربند،موزه سینما
سهشنبه 3 اسفند 1395 01:28
دارم از شدت خاب کور میشم ولی دوس دارم ثبت شه..صب ک ۱۰ بصورت یهوویی از خاب پریدم ینی خدا رحم کرد، خاهر ک ۷رف ب سمت یونی...بعد بنده ۱۰اینا ب ایدا پیام دادم ک گف تو راهه بعد چن دیقع گف صادقیس دیگ منم خودمو حاضر کردم با دوست خاهرم خدافظی کردم زدم بیرون از ولی عصر ب سمت تجریش ی۴۵دیق با مترو زمان برد...بعد تو مسیرم ی چن...
-
و شاید زودخیلی زود...:))
دوشنبه 2 اسفند 1395 03:33
الا ن من زیرپتو هستم! و پتو کشیدم رو سرم انگار ن انگار امروز کلی تو راه بودم البت خابیدم وقتی خابیدم حوالی همدان بودم بعد ک پا شدم متوجه شدم ۴راه سلفچگان را رد کردیم و نزدیکای پرندیم چشامو ک بستم هوا روشن بود وقتی باز کردم دیگ شب شده بود واقعیتش حال نکردم ک خابیدم دوس داشتم جاده رونظاره گر باشم... اولش تکیه دادم ب...
-
از شیر مرغ تا جون ادمیزاد (اگ ضرب المثلش درس گفته باشم)
پنجشنبه 28 بهمن 1395 04:04
هر کی حال داره بخونه حالم نداری نخون ...پستم طولانیه و تمام یادمه 20اسفند اما من الان داغونم کلا ها عاغه من از دست این سری رفتارام میخام بزنم جاده خاکی ... 1-در هنگام دعوا سکوت می کنم یا حرف دلمو نمیزنم بعد ک دعوا تموم شد همش با خودم درگیری پیدا می کنم ک چرا نگفتی یا چرا توم جوابشو ندادی بعد هی ب خودم غر میزنم تا...
-
من دیوانم و دیوانگی دیوانه ترم کرده
پنجشنبه 21 بهمن 1395 02:09
خفه شدم انقدر پست گذاشتم ... مونولوگ: هی چن ماه دیگ کنکور یلاق هیچ غلطی نکردی ادم میشی یا... ........................................... عاغا من هفته دیگ ازمون دارم اونم پر حجم سنجش دیگ احتمالا ورژن بعدهاش این بشه هر ازمون همه ی کتاب...ولی برنامش برا پشت کنکوری ها خوب است ب نظرم... حالا بعد ازمون یکی دو روز بعدش با...