-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 مرداد 1397 19:04
تهرانو خودم تنها میرم ...تواین هفته قبل چار شنب ب خار زبان ی جلسع غیبت کنم دیگ حذفم ،کانونم با این قانوناش،تهرانمهماهنگنکردم اونجا برم البت خودم میرم شب حرکت می کنم شب بعد میام ... واقعیت حوصله ندارم بی رمقم ،توزندگیم انقد نا امیدیو زندگی نکردم خیلی خستم روح و روانم ترجیحا هم دوس دارم برم جایی هیشکی نباشه تنها...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 مرداد 1397 23:50
الان دقیقا دم در تالار وایسادم همه مدعوین مشغول بدرقه و رقص وخل بازی اخرن من ی گوشه خلوت وایسادم ک پشم نی فقط ماشینا دارن از اتوبان رد میشن :||| الان صدای این بمبای انفجار عروسی وترقه م میاد ک دوستان دارن در میکنن ینی مرسی ذوق والا خوب دادم زدن تو ذوقمو دارم پست میذارم میگم ک کلا من خرم ب شدت...هرگز م از...
-
پریشون
جمعه 12 مرداد 1397 02:50
این روزا اروم ی گوش نشستم و نظاره گر ثانیه هایی هستم ک سپریش کردم وثانیه هایی ک سپری میشن ی جور م دارم بازی می کنم ک برام مهم نیس...گریه ایی دبش دلم میخاد از اینا بشورتم ببرتم...روحم روانم انقد خستس ک جدی پروسه انتخاب رشته رو استارت نزدم کپ کردم تو شوکم نمیدونم چی کار باید کرد و نکرد...دبیر جان دیف میگن تو دوسال موندی...
-
help meجون مادرتون
پنجشنبه 11 مرداد 1397 15:48
عاغا من میدانم چن تا خاننده خاموش دارم ک شریف و تهران درس میخونید عاجزانه خاهش دارم روشن شید سوال دارم بقیه دوستانم اطلاعاتی دارید دریغش نکنید ازم برام مهمه خیلی از چیزی ک فک میکنید ۱-ماجرای تغییر رشته در دانشگاه تهران چطوره مثلا من شیمی کاربردی بخونم با چ شرایطی امکان تغییر ب مهندسی شیمی هس ببینید مثال زدم اصن شدنیه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 مرداد 1397 00:54
یکی بود کی نبود زیر سقف کبود دختر کی بود ... عاشق هدفش جون میداد براش با هدفش روزا ماه ها وسال ها زندگی کرد برای هدفش تا مرگ رفت برای هدفش بار ها و بار ها بهش گفتن اگ ...ب خاطر هدفش سلامتیشو از دس داد ب خاطر هدفش با تمام دنیا خدافظی کرد برای هدفش هر روز صورت جونش پر از چین و چوروک شد تمام تفریح زندگیش شد حل کردن سوال...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 مرداد 1397 02:54
دیروز دبیر جان زنگ زد اون موقه تو خونه خودمون بودم مشغول تمیز کاری بعد ازش عذر خاهی کردم بابت گندی ک گوشیم زد :|بعد گف این چه حرفیه سعادتی بود صدا تو بشنوم:)خلاصه امار خونه روگرف و هزینه و اینا ک ی لحظه کمرم شکست این همه هزینع:| بعد پرسیدن ،جواب کنکور:|گفتم دوهفت دیگ ،گفتم خدا کنه نیاد حوصله اونو دیگ ندارم با خنده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مرداد 1397 01:14
امن مشغول کار کردن اشپزخونس خبری از کابینت نیس چون همشون سوخت:||سقفم ک میبیند درس شده ،قبلش خودش کاذب بود ک دیگ کناف زدیم ،وگرنه ک اتیش چنان سقفو ترکوند ک ب مصالح و تاسیسات رسیده بودیم:|
-
جاناتان...
دوشنبه 1 مرداد 1397 02:05
اولش مشخصه ،همون اولش ک نگارنده کتابو تقدیم میکنه ب جاناتان درون هر کدام از ماها... اگ ازم بپرسن خودتو ب یکی تشبیه کن ؟میگم جاناتان ... انقدر باهاش همذات پنداری کردم خدا داند...اون جا ک زجر کشید ک اشتباه تعبیر شد... جاناتان... کل خوندنش دو ساعت روهم نشد ...انقد ر برای من جذاب بود ک مسلسلی امشب تیر خلاصشو زدم...چون...
-
مادام و بقیش درهم بید:)
جمعه 29 تیر 1397 21:03
امروز از ناهار اومدیم خونه دایی مامانم... از این ادم های مدرنیتن خیلی مدرنننن...مخصوصا خانومش وایی من ب شخصه عاشقشم دست پختش بماند میمیرم براشش،سوپ شیرششش من فداش شم... ک البت نبودش:((قبلا ها سفارش میدادم درست میکرد ،این بار انقد اوضا درهم ک نشد.... امروز سر ناهار انقد خوردم داشتم خفه میشدم واقن...بعد میگ پری خیلی کم...
-
دنیای دخترانه وبعدش به اخر همیشگی...
چهارشنبه 27 تیر 1397 03:25
تن تن پست میذارم،می دونم همین ک هس:) چن روز پیش عکس پروف یکی از دوستان را دیدم ...و بقیه ... دیدم من چقد با اینا فرق دارم و اینا با من ...اینا وارد دنیای دخترانه شدم و من همان پریسای شر وکودک با اهداف بزرگش موندم... من ۲۰سالمه ولی اصن شبیه دخترای ۲۰ساله دوروبرم نیستم... همین دوستام ک ی روزی باهم تومدرسه سرو گردن...
-
برادر دارم از نوع لطیفش
سهشنبه 26 تیر 1397 19:27
غرق خاب بودم الان، خاهرم با گوشی اومد تو اتاق باران....من دقیقا ،فیلمخط ویژه رودیدید؟؟اون جا کمحسن از خاب پا میشه:)من اون مدلی بودم..گوشی رو بهم داد...همکار مامانم بود البته از اون رفیق صمیمی هاس بیست و اندی سال رفیقن...خلاصه من با صدای گرفته سلام خاله اینا... نگو اینا قبلا چن روز پیش با مامانم هماهنگ کردن امروز س...
-
دل +پاپ کورن=اینک ما خوب نیستیم ورد دادیم
یکشنبه 24 تیر 1397 02:57
در گوشش مهدی سلطانی میگ:اگر دوران ب نا اهلان بمانه نشینم تا که این دوران بگرده... قبل کنکور این رو ،رو کاغذ نوشت و زد ب دیوار اتاقش ک ۱۲تیر ۹۷سوخت... وحالا دارد فکر میکند ب قیمت عمرم تمام میشود اگر...و هیچ کاری نتوانم بکنم و هیچ کاری از دستم ساخته نیس... یا ی جا دیگ میگ :اگ دستم رسد خونت بریزم ببینم تا چ رنگیه ای دلی...
-
اعترافااتم در سن ۲۰سالگی...
جمعه 22 تیر 1397 03:31
تراژدیه تلخیه یا شیرین نمی دونم... اما اعترافات ...سخته ؟اره... من لالایی خوب بلدم ولی خودم باهاش نمی خابم... شاید بشه ب همین بسنده کرد و انتشار پستو بزنم... اما ادامش میدم... من هرگز بلد نبودم اون طور باشم برا خودم ک باید باشم... ولی برا بقیه رو شاید بلد باشم شاید نه حتما... اعترافات چقد سخته خخخ تابلو دارم طفره...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 تیر 1397 01:41
امروز رفتیم برا پاکسازی خونه کاونوسایلی ک موندن بشوریم ظروف اینا ۲۵نفر اومدن کمکمون دم همشون ب شدت گرم...البت باز مونده چرا انقد ظرف داری مادر؟فامیلا وهمکارای پدرومادرمودوستای خاهرامم از شهرستان تازه ب همهنگفتیم امروز بیان گذاشتیم بقیه رو برا روز های دیگولی امروزم ب دبیر جان میگفتممنی ک ی لیوانم نمیشورم...
-
از ازل میسازیم با هم :)
شنبه 16 تیر 1397 01:34
ب قول بابا این حادثه باعث شد باور کنیم ادم هاییو رو ک عاشقانه دوسمون دارن سنگ تموم گذاشتن همه دایی هام:) و همکار مادر و پدرم اصن همه هرکی مارو میشناسه دوستای خاهرم از شهرستان ها اومدن کمک ...اصن ترکوندن و نذاشتن تنها باشیم یک ثانیه...دایی دارم در حد لالیگا:)بکس کسونشون نمیدم:)) انقد بهمون پیشنهاد خونه دادن ک بماند ......
-
به تاریخ مرگ....
چهارشنبه 13 تیر 1397 20:10
دراز کش بودم جلو تی وی برقا تازع اومده بود با ارام مشغول حرف بودم تو تل هم میخندیم هم بغض وسطاشم ب مملکت گیر میدادیم همزمان با ارام ی دوست دیگمم ک از طریق وب قدیمم باهم اشنا شدیم اونم پیام میداد با اونم میحرفیدم از اوضا خراب مملکت تا شریف و عادل فردوسی پور و اپلای و همه چی ... همه چی عادی بود زندگی اروم داشت جلو میرف...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 تیر 1397 16:16
امروز یکم بهتر بودم تا بعد س ماه تلمو نصب کردم و پیام ها بماند اما اونویسی ک از مریم دوستم شنیدم نابودم کرد ب جرعت می تونم بگم برا اولین بار تو عمرم دعای یکیوغیر خانوادم رو باور کردم ...وقتی میگف توچ شب هایی ب یادم بوده بغض خفم کرد ...خاستم ج ندم دیدم خخیلی بیشعوریع ازش تشکر کردم و گفتم باختم...عزیز دلم چقد صداش ناز...
-
مرضوعنوان
شنبه 9 تیر 1397 13:55
باید اعتراف کنم من مریضم:| از اونایی ک خخخ خوششون میاد زجر بدن خودشونو ی ادم ب شدت افراطی واقع گرا که هیچ جوره پایینم نمیاد مثلا شب کنکور هرکی هرچی میگف من میگفتم نه در صورتی ک اگ یکم از این واقه گرایی فاصله میگرفتم شاید ن ب اونایی ک خیلی سرخوشن ن ب من این واقن بده بارها و بارها دودش هم کورم کرده اصن ی واقع گرای حال...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 تیر 1397 04:47
بد شد حالم خوب نی ن ناهار خوردم ن شام از چهارشنب... دیشب اقای فیزیک...من ارزوم این بود ک اقای فیزیک این کارو بکنه ولی نه این طوری...گف کاش این هفت میومدی و من... اون جا ک گفتم شاگردای جدید و خندید گف تو خودت خوب میدونی جای خودتو داری دیشب بابام میگف این دو تا دبیر واسه هیچ شاگردی این طوری نبودن مخصوصا اقای دیف...و من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 تیر 1397 14:31
شرمندگی من تمومی نداره،از لطف دوستانیک کامنت دادم ب شدت ممنونم ... من باختم... و شریف ب گورستان ارزوهایم رف..شریف خدافظ رویای من ،خدافظ برج ابن سینا خدافظ تالار کهربا خدافظ اردوی سلام شریفی خدافظ دکتر ملاعک خدافظ دکتر شهشانی خدافظ خدافظ حدافظ... دوستون دارم معذرت میخام شرمنده همتون قلب من اروم بگیر دیگ ،دیگ شریفی نیس...
-
برادران طراح کنکور،بابای منید:)
سهشنبه 29 خرداد 1397 20:08
طراح درس ریاضی ،کنکور ریاضی ،از طراح ریاضی تجربی یاد بگیر باشه درس تخصصی ماس باید سخت باشه داداش ولی ،لطفا با برادر طراح تجربیمون ی سلام مشورت کن طراح فیزیک شمام نیز،اینارو من باید بگم ینی ریاضی تجربی پارسال:||خدا منو گاو کن:) البت ریاضی مام خوب بود:) فیزیکم نگم دیگه طراحان کنکور جون عمه هاتون ،۷تیر عمه هامونو...
-
رییس کی بید؟هوم؟
پنجشنبه 24 خرداد 1397 02:03
عاغو اومدم بگم و برم :)) امشب داشتم با گوشی مادر وب گردی میکردم ک تصادفی زدم رو ادرس این جا قیافه من دیدنی بود ،دیدم عه این جا بازه :|||مگ داریم مگ میشه؟؟مگ من دی اکتیو نکردم اینجی رو پ جوری باز شده؟؟؟ هر چقدرم فکر میکنم مطمنم کار خودم م نبودهالبت الان دیگ طمن نیستم ی مدت خخ گیج میزنم حالا اگ بگم باور نمیکنید ...ولی...
-
گاهی موفقیتت درست یه قدمیه توس...
دوشنبه 7 خرداد 1397 13:01
پیش دانشگاهی اون روز ک زنگ اخرمون تشکیل نشد وقرار شدبریم خونه ،ومن انقد لاکچری بودم کافی بود برم دفتر بگم میرم و تمام،بقیه باید دوساعت چونه میردن،قبل اینک برم و بگم خانوم عین،بزنگ اژانس ،رفتم دفتر دبیران مال اقایون،اقای میم اون جا بود فارغ ارشد شریف بودونفر اول دانشکده ریاضی ،صدام کرد گف بیا بشین،و رفتم...یکم حرف زدیم...
-
ماه عسل ،نقد
سهشنبه 1 خرداد 1397 21:14
امروز ک ماه عسلو میدیدم ،عصبی شدم و خاموش کردم و ندیدمش....با تمام احترامی ک برا اقای علیخانی و برنامشون قاعلم من نقد دارم ،من خودم از مخاطبای برنامم اما امروز لج ام در اومد اینک اون دو نفر مهمان اقای سامان و همسرشون اومدن ب من ربط نداره خودشون عقل دارن با اختیار اومدن و دوس داشتن در باره کار های خیر خاهانه حرف بزن ک...
-
بازم ،خدا:((((
یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 19:42
عاغا من بدبخت تو فک و فامیل ب معلم خصوصی شهرت دارم تو مدرسه ام همین طور مثلا،یکی از دوستامو فیزیکشو من پاس کردم ب قول استاد جان ،شاگرد توعه تا من...یا حسابانش ،فقط این خوبیش این بود ،کم تر گیج میزد و طول سال میخون ،بقیه هم شاگردهای فصلیم بودن:) مثلا یکی از پسردایی هامو از چهارم ابتدایی تا اخر راهنمایی تمام ریاضی هاشو...
-
تخلیه بشم
شنبه 29 اردیبهشت 1397 02:06
مسلما طولانیه:|صرفابرا خالی شدن خودم نوشتم...برا همین اگ حال ندارید نخونید:) ی چیزی باید بفهمم،تا کنکور حق ندارم ب ی چیزایی فک کنم... مثلا سوال هایی ک مدام از خدا میپرسم:| واینده علایقم ،عقایدمم حتی باید باید بپذیرم تو این مدت باقی مونده من ی ربات باید باشم و تمام... امشب ک بابا مشغول کارهاش بود ،و داشتش سخنرانی دکتر...
-
بهار
چهارشنبه 26 اردیبهشت 1397 02:25
موندم چرا گفتی منو یادته؟مگ میش یادم بره کامنتتو اکسپت نکردم چون شمارت بود ...و امکان ادیت نداره :) برا همین پست گذاتشتم...من شمارتو دارم دو تا شماره هم دارم:)گفتی یکیش مال مامانته یکیش مال خودت ی همچین چیزی:) امکان اس ندارم...متاسفانه:( ولی بعد کنور حتما بهت خبر میدم... منم امیدوارم امسال سال خوبی برات باشه و تو این...
-
به تاریخ ،۹۲،۹۳،۹۴
دوشنبه 24 اردیبهشت 1397 03:47
فردا پن شب بود،با کلی سوال میخابیدم و استرس اینک نکن یادم بره بپرسم جزوه رو مارک و کتاب رو هم مارک میکردم... میخابیدم هفت چشام باز بود چشام خابش میومد چون طبق معمول دیر خابید...هم میخاس بخابه و هم ذوق کلاس...ب اژانس میزنگیدم ،تن تن کاپشن و میپوشیدم و بوت هارو بنداشو میبستم ب اژانس تاکیدد میکردم زوددد بیاد... بعد تو...
-
اخرشم شدیم ادم بد
جمعه 21 اردیبهشت 1397 20:30
جو گیر نباش صد بار ادم شوووو!! ب اندازه ایی باش ک هستن...وقتی زیادی میشی وقتی بیش از تصوراتشون ،تصورات همه از خودت مایه میذاری اخرش میشی ادم بد... فقط خدا میدونه دیروز من با چه دردی ...اون همه بودم براشون... لعنتتت ک تهش هیچ ب هیچ... هرچند ک واقعیتش من برا وجدان خودم بودم...ولی واقعیتش تهش بیشعورم بشی خیلی زور داره
-
خودشم نفهمید چی میخواد...
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1397 01:45
امروز ...تو خیابونایی ک با زهرا سرو ته میکردیم بهمون اردمیکردن فلانو بهمان... و کلیم خوردیم از بستنی تا پیتزا سیب زمینی ک اخراشم من پیشی ذرتم دادم زهرا گف بالا میارم:| من ک جا داشتم:|...ب ازای چن تا خیابون سوخت گیری میکردیم:)) از چهار تا هشت و نیم پیاده اوننم هرجا میرفتیم نشد میشد... اخرای کار بود خاستم میان بر بزنم ب...