باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی
باور هایی از جنس تو

باور هایی از جنس تو

و تو پایان ویرانی منی

دیروز دبیر جان زنگ زد

اون موقه تو خونه خودمون بودم مشغول تمیز کاری

بعد ازش عذر خاهی کردم بابت گندی ک گوشیم زد :|بعد گف این چه حرفیه سعادتی بود صدا تو بشنوم:)خلاصه امار خونه روگرف و هزینه و اینا ک ی لحظه کمرم شکست این همه هزینع:|

بعد پرسیدن ،جواب کنکور:|گفتم دوهفت دیگ ،گفتم خدا کنه نیاد حوصله اونو دیگ ندارم با خنده گفتم:|خیلی جدی گف واقیت ک باید بپذیری...وقبولش کنی...

بعد تلفنو قط کردم اوچیک بسیور منو مسخره کرد...ک این چ مدل حرف زدنه:(دبیر جان ک حال و احوال من بلد نبودم چی باید بگم حتی برای همسرشون...

امروزم ظهر رفتیم براطراحی کابینت ،بیچاره رو خل کردم؛|

تو سانت و اندازه گیری نمی دونم چرا انقد گیر میدادم...اون تقریبی براش مهم بود من گیر میدادم غلطه:)

تهدیدشم کردم لفتش ندی:|بابام میگف اروم اروم :))

خدا کی خونه مون ،اماده میشه

امشب بعد مهمانی دوباره رفتیم ی سرکشی ،،،حالم میگیره وقتی میرم ...له ام میکنه...نابود...اون دیوار های سیاه...ک دیگ گفتن رنگش بی فایدس قبل خودش مولتی کالر بود گفتن دیگ رنگ بشه بعد ی مدت دوباره سیاهی ،رنگو پس میزنه ب همین دلیل کاغذ دیواریش میکنیم...یا سقف رومجبور شدیم کناف بزنیم هزینش زیاد شد...یا پنجره ها رو کلا عوض کردیم...اون الومنیوم یا پلاستیک برا pvc??خلاصه دور شیشش سیاه مطلق...یا پکیجی ک سوخت...قبل خودش ی مارک‌خوبه خارجکی بود الان دیگ ب دلیل این حجم هزینه از تولید داخلی حمایت کردیم:))

سایر وسایل برقی یخچال و ظرفشویی و لباسشویی و اون وسایل خوراک پزی اسماشونو نمیدونم:)اونام ک موندن...امروز بعد کلاس با خاهر رفتیم قیمت گاز رومیزی تولید داخلی یک و دویس:)

البت بابا گف اینو دیگ داخلی نه؛))

ولی واقن موندم ...ب دبیر جانم میگفتم هر روز گند ی جایی در میاد..‌اخ پرده رو یادم رف...پرده هامون ک سوخت...ی تاج بالای پرده هس اون ک یادم نیس چ بلایی سرش اومد...فقط خوش حالم فرشارو ک فرستادع بودیم برا شستن زنگ زدن گفتن پاک شده ک حالا ببینیم از پاکی منظورشون چیع فرشی ک ...هرکی میدید میگف کارش تمومه...فرشا وحشتناک کثیف شده بود...دو برابر هزینه دادیم برا شستن چون گفتن با ی بار شستن پاک نمیشه ب کارخونش زنگ زدن باچی پاک میشه:|امیدوارم واقن پاک شده باشه

مبل ها رو هم فرستادیم شستن...البت بخشی از چرما اسیب دیدن ولی واقن دیگ پولی نمیمونه برا خرید مبل...تلویحا باهاش کنار میایم ...تی وی هم ک ترکیده:|

لوستر نیز لامصب لوستر چقد گرونع:(همون لوستر ما دو تومن  دو‌نییش ک دو تا از اونا چار تومن دوتای دیگم دونه ایی یک‌تومن...ینی ساده ترین خسارت تقریبا شیش تومن ،پیدا کنید پرتقال فروشو برا سقف و کناف بالا بیس تومن شده:ا(وای خدا...لوستر رو فرستادیم تعمیر مث اینک دو تاش ک نابود دوتای دیگم معلوم نی...احتمالش خخخخخ ضعیف چون دقیقا تو اتیش بودن و ی قسمتاییش شکسته اون گوی و ایناش‌‌..

از بیمه هم خبری نیس اگرم‌بدن تهش بیس تومن ینی خرج سقف هم نمیشه.حالا اونم کاش بدن

...موندم این همه وامو چ جور پاس کنیم...خدا اااا :))چی بگم:)

کل خسارت ی طرف ،برای من تابلو فرش خاهرم فقط...برا هممون البته...خیلی بد بود از اون روز هر بار میرم خونه ب دیواری ک تابلو رو زده بودیم نگاه میکنم نبودش اینک سیاهه و نشونه عای اتیش ،هر ثانیش برام...کاش ک بی فایدس کفران نیس خدا جان می دادی خودت ولی کاش میموند...یا عکس دوس داشتنی دو سالگیم رو یخچال...۲۲روزگذشتع...یا...یا...یا...شکرت خدا جان با تمام وجودم گاهی اینارو‌میگم فک نکن بیشعورم قدر دان سلامتی خودمو خانوادم نیستم ولی من بندم با ی ظرفیت:)بذارش ب حساب دلتنگیم برا همه چیز برا همه چیز...

اقایونم اختلاس میکنن نوش جونتون...د شورشو دراوردید...۹۰هزار میلیارد دلار ینی چی؟ب قول داییم ینی کشور بخری ینی باهاش میشه رو امریکام اثر گذاشت

با دم‌شیر بازی نکن...بله خب امریکا هیچ غلطی نکرد...ی پیام توییت کرد بعد چن دیقه قیمت ها ترکیدن...

امروز اقای کابینت میگف هفته قبل پیچ:|۲۳تومن الان ۸۰:||...

یخچال ۳۰میلیون:||||ی ورژن جدید سامسونگ:|||

هر موقه مجلسو نشون میده ،میرم تو فکر کی واس من تصمیم میگیره...

خط فقر شده چهار میلیون...کارگر ی تومن حقوق داره اگ‌بیچاره بهش بدن معلما دو‌نیم... اکثرجامعه مارو کیا تشکیل دادن :||همین دو قشر...چی میشه گف اصن می تونی بگی...

منتظر ظهور بمونید...بعد برید برا فرج طلاهاتونو بندازید تو حرم امام رضا ،بعد بوق هایشان را با بوق بگیرند با بوق روی اب...

گاهی فک میکنم لیاقت این ملت همینه‌..مام گرفتاریم چون ...بوق و‌موق های زیاد....



...ب امید روزی ک برم واقن از ته دلم میگم رفتن از این خراب شده ب جرعت میتونم بگم جزو اهداف اصلیمه و میشه گف ی جور اولویت اول ...زن دایی میگ تو روز چقد مراجعه کننده برا مشاوره ،برای مهاجرت داره  البت قبول نمیکنه بناب چم‌و‌خمش ،خاستم بگم شماره منو بهشون بده:)،نوبت مصاحبه برای پذیرش تحصیلی واس المان الان بری چن سال دیگ نوبتت میشه:|||||||

 دوس داییم استرالیاس ،اومده ایران ی مدت برا تفریح پیش خانواده و اینک دخترانش زبان پدری رو یاد بگیرن:|مادرشون مال همون جاس...دغدغه رو فقط،بعد این جا طرفn  تا میزاید با امکانات افغانستان بزرگشون میکنه جهان سومیه دیگ.. ،کیف میکنه درامد دلار مخارج ریال:))


طلاق تو‌اروپا ب طورچشمگیری کاهش پیدا کردع...بعد ما...

اینام ک بدرک نرخ بی کاری امریکا شددو درصد...طبق قولش عمل کرد...اینک من از این بشرچقد متنفرم بمونه ولی با یچیش حال میکنم کلع خراب یحرف بزنه عملیش میکنه ،ینی تا الان وعده های دوران انتخاباتشو عملی کرد ...نرخ بیکاریش اشکارای همه چیزه..ما هم از اپشن های رایگان ،قبر مفتکی نصیب تهرانی هامون شد:)اب معدنی هزار...

Vsای ک مد شده بود اخبار ما صبحا ک پاشیم و میخونیم و‌میشنویم و اخبار سوعد:)مرگ دو گاو:)

ما اون‌وق...از اتیش بگیر تا اختلاس ینی رسما این جا کاربرد داره ازشیر مرغ تا جون ادمیزاد...

سعی کردم ا.ع و م.م رو باور نکنم چون دیگ همین سوسو ی امید ک ندارمش برام نمیمونه:|






اسمون ،چقد قشنگ بود البت از خونه ما...

امروزم کلاس زبان،بعد اینک داوطلبانه رفتم پا تخت ،و اومدم نشستم گریم گرف...واقن اشک تو چشام داش کورم میکرد بغض خفم کرد...دقیقا علت شکستم برام تداعی شد...بعد کلاسم داد زدم گفتم دو سال شریف نشد و نمیشه چون من ی احمق و ترسوم...استاد کلاس زبان ی خانوم خیلی شیکیه عاشق اون لهجشم ک ادم فک میکنه ناف اروپا زاییده شده...

بعد کلاسم اومدیم ،با دایی و باران و خاهرم کلاه قرمزی دیدیم و هار هار خندیدم

هر قسمت کلاه قرمزی بدون اغراق ۴،۵بار دیدم  تو‌تی وی و قسمتای باحالشم اپارات مجدد دیدم :||میمیرم برای اقای مرجی:)هربارم میرم تو‌تی وی ب طوری ک حل شم باعاش و ها هار میخندم و هرکی یم حرف بزنه تذکر میخوره،فامیل میگف جم کنی م ب سیاهی شب نخوریم:))ایییی خدا :)))مهندس فامیل:)

ای فیلم میده ساعت ۷:)))

امشب تو مهمونی میگفت مث اینک امسال راضی؟راحت اومدی مهمونی...

مادر بزرگم سر شام ک کمرم درد گرف ،و ب بدبختی تحملش کردم ،مادر بزرگم فهمید چون کنار من بود ،عموما پیش من میشینه:)

وقتی پا شدم خیلی خشن گف انقد با اون کتابا ور رفتی خودتو ناقص کردی ،بنداز بره ،لبخند زدم و گفتم باشه:)

مثل خررررررر دلم براش تنگ شده...

و خر گونه ترررششش کاری نمی تونم بکنم کاش ی بار فقط ی بار برگردم سر کلاسش...

و ی اعتراف،شریف نمیشه و دارم ب این فک میکنم منی ک از اول دبیرستان روزها و ماه ها و ثانیه هااا ب خدا ثانیه ها تو رویاش بودم رسما زندگیش کردم ،چ جوری میشه ...بغضه ک گریه میشه یکسره

خیلی ترسوم خیلی....ضعیفم ...

شاید اگ ترسو نبودم ...شاید هات بخوره تو سرت




چقد دوس داشتم این بار خالی نباشه ،این بار...کاش ...

و منی ک تا ابد شرمنده خودمو زندگیم و ادمایی هستم ک بی دلیل دوسم دارن و من عاشقانه برایشان میمیرم...

و هیچ ماری ازم بر نمیاد برمیومد ولی صلبش کردم

شریف ی دانشگاه نبود برا من ،نبود ک نبود ...نمی تونم حسمو ب کسی بگم شاید برا همینه خیلیا ک متعجبن برای ی دانشگاه مگ میشع...واقعیت قرار بود...نشد دیگ...شریف ی دانشگاه نبود همین برای پریسا‌...

این حال هر شب منه...این بغضا این دردا این بغضی ک لامصب نمی ترکه ...

هر شب این موقه سر درد ها میان...و میان ها...

چ راحت باختم خیلی راحتر ا ز انچه ک بهش می اندیشم و می اندیشی...و چ کس خبر از دل من دارد...خدایا اسمونت امشب خیلی قشنگ بود از دم در خونه مون خیلی قشنگ بود ماه کامل بود تقریبا و تو ابرهای سیاه چن تا ستاره و اسمان زیبای خوش رنگ سرمه ایی...واقعیت ب اسمان حسودیم شد...





امن مشغول کار کردن اشپزخونس خبری از کابینت نیس چون همشون سوخت:||سقفم ک میبیند درس شده ،قبلش خودش کاذب بود ک دیگ کناف زدیم ،وگرنه ک اتیش چنان سقفو ترکوند ک ب مصالح و تاسیسات رسیده بودیم:|

جاناتان...

اولش مشخصه ،همون اولش ک نگارنده کتابو تقدیم میکنه ب جاناتان درون هر کدام از ماها...

اگ ازم بپرسن خودتو ب یکی تشبیه کن ؟میگم جاناتان ...

انقدر باهاش همذات پنداری کردم خدا داند...اون جا ک زجر کشید ک اشتباه تعبیر شد...

جاناتان...

کل خوندنش دو ساعت رو‌هم نشد ...انقد ر برای من جذاب بود ک مسلسلی امشب تیر خلاصشو زدم...چون ریتمش را دوس داشتم و رمانتیک ترش هارمونیش...

از باخ خوندم نویسنده و خلبان نیروی هوایی امریکا...

ی جایی از اعتقادش را دوس نداشتم ک طبیعیست اما نگارشش را دوس داشتم...ازتو بیشتر میخونم اقای ریچارد...

زمستون بود ک ازت ی عبارت خیلی خوب خوندم ،ک بهشتی در  کار نیس بهشت،،، ، ینی تکامل رسیدن ،اون موقه سعی کردم تمرینش بکنم اما شکست خوردم اقای ریچارد..‌و مدام از جاناتان خاندم معنای بهشت را،حق با جاناتان است اقای ریچارد...

چقدر دوس دارم غرق کتاب خاندن شوم اما...

از بابا درباره ملت عشق پرسیدم گف :دارمش ،حالا شیر ژیان میخاد بین ۲۰هزار کتاب ک تو گونی رفت پیدایش کند...ولی گف من خیلی موافقش نیستم... قرار شد بخانم و خودم بفهمم چرا بابا گف نه...

*****جاناتان مرغ دریایی،اثر: ریچارد باخ ،ترجمه: کاوه میر عباسی،نشر نی...



پرواز اوج اشتیاق منم هس جاناتان...اما تفاوت گنده ایی بین من و‌تو بود جاناتان ک مدام تو ذوقم میخورد...باور...اره !!جاناتان ،باور...چیزی ک من فراموشش کردم...



تو نه خاب بودی ،ن تمنای محالی بودی ،ن مال دیروز بودی ن امروز ،بلکه برای فردایم بودی‌...

و علیرضا قربانی اوج میگرد:رویای منی،خواب منی ،در دل بیداری من،تو حسرت پنهان شده در خنده و در زاری من...


میبینی جاناتان من افعالم را در گذشته صرف می کنم ولی تو برای حال بودی ،مهم ترش جان،تو به جاناتان درونت رسیده بودی . بازم باورش کردی اما من مدام درسرش زدم ،تو بهش قدرت پرواز دادی و من حبسش کردم...ن جاناتان انگاری خیلیم شبیه نیستیم واقعیت رویای من جاناتان است ن خود فعلیم...


تو حسرت پنهان شده ی ابدی منی...



مادام و بقیش درهم بید:)


امروز از ناهار اومدیم خونه دایی مامانم...

از این ادم های مدرنیتن خیلی مدرنننن...مخصوصا خانومش وایی من ب شخصه عاشقشم دست پختش بماند میمیرم براشش،سوپ شیرششش من فداش شم... ک البت نبودش:((قبلا ها سفارش میدادم درست میکرد ،این بار انقد اوضا درهم ک نشد....

امروز سر ناهار انقد خوردم داشتم خفه میشدم واقن...بعد میگ پری خیلی کم اشتهاهی:|||فشش بود:))؟؟؟

انقد ذوقیدم شامم این جاییم:))لامصب دست پخت داره :))من یکم سخت غذام:)(ب جز مامان ،هر دست پختی را نمی پسندم ،و برا همین همیشه ی رستوران و اینا نشون میکنم در حدی ک دیگ ب بابا پیشنهاد سهام میدن:)))))   )))))

ظهر همه خابیدن منو زن دایی مامانم، بیدار بودیم...داشتم کارای کلاس زبانو انجام میدادم بعد گف پریسا این کانال زبانم خوبه داریش؟گفتم نوالا رفتم کانالو بگیرم ازش ،بحث وا شد...ب جرعت می تونم بگم تخلیه شدم:)خیلی خوب بود مرسی ازش:)

در مورد کنکور و سهمیه و این خراب شده مریم میرزاخانیو اپلای و فاند خیلی خوب بود،کلی بهم انگیزم میداد ،از دوستای خودش میگف ک رفتن از ایران و‌تجربه های اونا،خیلیم شاخم کرد واسه رفتن،بیچارم کلی غصه مم میخورد از مردود شدن پارسال و این سهمیه ها ،حرفم زدیم در مورد رفتن یا موندن برا کنکور...بهش گفتم شرایط موندن وحشتناک شده از سهمیه ک اون سهمیه پنج درصد ک منو بدبخت کرد سال بعد میشه ۲۵یا۳۰:||و سایر ماجرا ها...بعد خودشم میگفت واقن حیفه تو هر جایی بری،منم میگفتم دقیقا مشکلم اینه ن دل رفتنه ن موندن...خلاصه یکمم بحث اعتقادی درباره خدا م کرد خوب بود...درباره جون ها و بیکاری و بی بند و باری خلاصه خیلی حرفیدیم...مامانم میگ ،رو‌مبلی ک من رو دستش نشسته بودم با ایشون میحرفیدم خاب بود،مامانم بهشون میگ ی لحظه چشامو وا کردم دیدم پریسا حرف میزنه کلی خوش حال شدم:|||

خو من خیلی اهل حرف زدن نیستم حالا این جا فرط و فرط پست میذارم شاید ب همین دلیله این ور پی سی و گوشی اینجانب سایلنتم...ولی خب این خانوم ادم‌مدرنیه با اینک اخرای دهه پنجاه سالگی ولی خیلی شیک و واقن ی مادامه:))و خودشم چن سالیه بازنشسته شده تو اداره بهزیستی کارمند بود...از ی سری مدد جو ها م میگف حرفای خوبی بود...

الانم میگ، پریسا ب نظرم تو طبعت سرده:|نفهمیدم چ‌جوری فهمید من خودم اصن خبرم نداشتم طبع چی هس:)ی سری خوراکیا میگف بخورم ک سردردم کمتر شه خدایی اینو چطور  فهمید من مدام سردرد دارم:|||

بعد ایشون متولد ۱۵اذره من ۱۷اذر:))

برای تولدش ب پیشنهاد من(چون خیلی دوسش دارم‌واقن)) کیک خریدیمو اینا رفتیم خونشون سوپرااایزززز:)))کیکم بز بود:)انقد خندیدیم ،مامان اینا میگفتن ی طرح ساده ولی من گفتم نچ ،این طور بهتره چون کودک درونش ب شدت فعاله؛))

بعد ایشونم یهو منو غافلگیر کرد ،نگو از مادر بزرگم تاریخ تولدمو میپرسه ،رفت بود برام ی کادو خخخ خوشگل خرید ،یکهوو دیدیم بعد مراسم کیک و رقص چاقو:)) رف بالا و با ی کادو اومد پایین ما هی منتظر بودیم ببینیم کادو باس کیه؟؟ک اون ادم خوشبخت من بودم:))خدا انقد ذوق کردم:))

خلاصه ب قول مامانم شما دو‌تا عاشق معشوقید ،من ک بشخصه میدوستمش ایشونم واقن از محبتش برا من معلومه،خیلیم مهربونه ،دوران کنکور همیشه نگران من بود عزیزم...از اون مدل محبتاس ک ناراحتم نمیکن بویی از توجه بی خودو ترحم نیس...و‌محبتش اذیتت نمیکنه...

بعدم خیلییی خوش سلیقه و مرتب و‌شیک ...


الان خونشونیم ی لحظه با عشق نگاش کردم:))))

ایشون اولین نفر ی بودن ک بعد کنکور ازم سوال کرد کامل و جامع جوابشو دادم و‌ ن تنها پرسشش ناراحتم نکرد بلکه یکمم تخلیه روحی شدم چون مفصل حرف زدیم...

پ.ن،،دیروز تو مراسم  ختم تو‌بهشت زهرا اینک‌دبیر جان دیف تو اون شرایط گف کی جوابا میاد من دیگ حرفی نداشتم:|پدر زنشون فوت کرد رفتیم ،انقد بد بود:(من تو عمرم مراسم ختم و‌اینا نمیرم اینم ب زور رفتم صرفا ب خاطر استاد:)دلم تنگش بود:)دیدمش انقد ذوق کردم،هی تذکر میدادم ب خودم سوتی ندی؛)ک دادم:))

اولین مراسم ختم بود رفتم...چقد بهشت زهرااا بزرگ شده خداااا،یادمه پنج سالم بود پدر بزرگم(پدر ،پدرم) فوت کرد بیابون بود الان ،بین قبر ها فاصله نیس:|درندشت ...این همه ادم افتادن مردن ،هیشکی ادم نشد...حالم ی طو ر شد...

بلدم نبودم تسلیت بگم‌،مامانم انقد بهم خندید...مامانم خانومشو‌دید انقد گریه کردن:(((

اونا تشکر میکردن ،من فقط میگفتم مرسی:|بلد نبودم چی بگم...

میگم از پنج سالگی نرفت بودم...اونم اگ بلد بودم نمیرفتم.‌.

سختمه برم ادمارو اون مدلی ببینم ،و تسلیت گفتن من ،واقن دردیو دوا میکنه مگع:((؟؟چون خودم تو غمم دوس ندارم ریخت کسیو ببینم برا همینم این مدلی رفتار میکنم با بقیه،بعد بهم برچسب بیشعوری میزنن:)

دبیر جانم میگف شما نباید میومدید با این شرایط خودتون ،عذ ر خاهی میکرد من این‌چن روز دیگ نشد بیام ،خاستم بگم‌تو‌چقد عشقی:))

ب بابام میگم من اخرش میمیرم دبیر جانو ماچ نکردم:(((میگ خو برو!!!میگم ب نظرت ضایه نی:))میگ نوالا چون از پدرم برات دلسوز تره:))میگمم دبیرجان حیف بدش میاد:((میگ دیگ خودت حلش کن:))

کاش خدا تبصره میزد ک بابا،دبیران دل سوز مث پدر محرمن،حیففف خدا ی تجدید نظری بکن والا خو:((

ولی ریش اینا گذاشت بود پیر شده بود:((ب بابام گفتم میگ ن خوبه نگران نباش:)

بعد مراسم اون جا ،رفتیم سر خاک ،پدر بزرگم ،(پدر مادر)مامان انقد گریه کرد ،خوب بود تخلیه شد...من ندیدمش:|نوشت بود سال ۶۷فوت شده:((((

ولی اون یکی پدر بزرگم رودیدم ،،،ولی چیز زیادی خاطرم نیس...

پ.ن،کار خونه مونده،،خدا جون زودتر تموم شه برگردیم خونمون:)

دلم برا حریمم تنگ شده ب شدت...

پ.ن،کلاس زبان میرم،میرم کانون زبان ایران... دیگ با این قانون هاشون ب قول خاهرم انگار درس۶واحدی داریم:))

با خاهر بزرگم هم کلاس یم:)ماجرا ها داریم:))اوچیکم میرع ولی خب اون سطحش نوجونه ب خاطر سنش ...

بچ های کلاس میگفتن ،اصن شبیه هم نیستید فک کردیم دوستید:+)اصن شباهتی ندارید:)چهره ک اره تقریبا،ولی خدایی ته ته تهش شبیهیم...رفتارم خب ایشون ب شدت اجتماعی و من:|

ولی زبان واقن میدوستم...خیلی عقب افتاده بودیم‌چون دیگ ب خاطر خونه چن جلسه غیبت کردیم ک نابود شدیم رسمااااا:|||

امروز یکم‌وقت گذاشتم یکم‌جلو‌افتاد ولییی خیلی مونده...

برم زبان تا شام خوشمزه مادام جان، جان :))



بعدا نوشت:بابا سر شام گفت،رفاقتو‌ اقای دیف تموم کرد:))عاغا من بیس سانتی رشد کردم؛))با این شرایط هر روز ب بابا زنگ میزنه

جا داره بگم پریسا تو چ شاگردی بودی:))

ب بابامم میگم:)خاهرم میگ تو ک اخلاق نداری ،اعصابم نداری ،این حجم ارادت استاد ب تو‌ب شدت شگفت انگیزه:))

خب دیگه من منم:)مهره مار داشت بیدم:))

ولی ب نظر من ،همون حرف خودشه ک‌میگ تو خیلی شبیه گذشته منی:)یبار سر کلاس ازش سوال میکردم مبحث رابطه ها بود البت گسسته ،استاد همه فن حریفه:)بعد یهو وسط سوال کردنم ،برگشت ب یکی از بچ‌ها همونی ک شاگرد خودمه:)گف :،نمیگم مث خودمه...:))

همیشم میگف ،نمیخام که پووفف...یادم افتاد،اح...





دنیای دخترانه و‌بعدش به اخر همیشگی...

تن تن پست میذارم،می دونم همین ک هس:)

چن روز پیش عکس پروف یکی از دوستان را دیدم ...و بقیه ...

دیدم من چقد با اینا فرق دارم و اینا با من ...اینا وارد دنیای دخترانه شدم و من همان پریسای شر و‌کودک با اهداف بزرگش موندم...

من ۲۰سالمه ولی اصن شبیه دخترای ۲۰ساله دوروبرم نیستم...

همین دوستام ک ی روزی باهم تو‌مدرسه سرو گردن میشکوندیم ،حالا خانومی شدن واس خودشون...

مثلا قیافه یکیشونو ک ارایش کرده دیدم جا خوردم...ندوم ب فک میکردم اینم مث منه...

من تو عمر ۲۰سالم هرگز ارایش نکردم:|ی مدتیه دارم ضد افتاب میزنم با  فشای خاهرم:)

و لی خب از ارایش متنفرممممم...اول واقن چطور بعدش مثلا اب میخورن:||یا حس می کنم سنگینه...و خب من خسته تر از انم...من کل اماده شدنم دقیقا بدون اغراق دو دیقس روزای مدرسه زیر دو دیقع بود دکمه مانتوبند کفشام تو سرویس انجامشون میدادم...ترجیح میدادم تا اخرین لحظه بخابم:))راضی بودم و هستم اون خابا ای میچسبید

یا من در عمر م کفش پاشنه بلند و دخترانن و از اینا نداشتم...همش اسپرت:)همششش..فقط پارسال از این طبی های چرم گرفتم ک مث خر پشیمونم ...

و تیپ و اینام کلا ساده ...مثلا من از این مانتو های جلف ک دکمه نداره اییی بدم میاد...

یا شلواره پاره:|چیه اخه...

از کسایی ک جورابم نمی پوشن متنفرم ،و چیزی ک واقن حالمو بهم میزنه یکی اسپرت بپوشه بدون جوراب...از این جوراب نازکا اییی متنفرم ،فقط جوراب سرمه ایی و مشکی ساده اسپرت یا از اینا ک خرس و ایموجی دارن:)

یا از ینا ک زنگوله دارن:)دوس دارم:)

خلاصه من دنیایم واقن با اطرافیانم خیلی متفاوت شده ن اونا حاضرن بیان تو دنیای من ن من...چن روز پیش دوستان دبیرستان دورهمی داشتن من نرفتم اولا برا شرایط موجود ک روحیه نداشتم برم مث خر فقط بخندم و دوم اینک دنیاهامون دیگ خیلی باهم فرق داره...و اینک از خونه مون ،از دوستام کسی خبر نداره حتی ارغان...

ارغان همیشه میگف پری رفتی دانشگاه تورو خدا این جوری نری:|

یا زهرا خونشون بودم همدان پارسال جلو اینه وایساده بودم شکلک در میاوردم:||یهو غش کرد از خنده منم فک کردم داره ب شیرین کاری من میخنده اعتماد ب نفسم رف بالا بیشتر خل شدم...بعد گفتم چته،گف هیچی ی لحظه تصور کردم تو ارایش کنی:|خل نیس؟

اون روز ک عکس دوستام ک رو پروفشون بود ،ی لحظه گفتم پریسا،چن سال دیگ اگ باشی ،از خودت گله نداری چرا دختر نبودی؟از این مدل دختر بودن منظورمه

تو‌عمرم انقد با جرعت ج‌واب ندادم...گفتم نه...سادگی انتخاب منه و راحت ترم ...

از لاکم اییی بدم میاد مخصوصا بوش:||

من چن ماهه فهمیدم خط چشم با خط لب فرق داره،وقتی زهرا فهمید جفتمون مردیم از خنده،من فک میکردم خط ،خطه دیگه:))

واقن دنیا هامون دیگ فرق داره ن ب خاطر قیافه و مدل پوشش و اینا...اصن نگاه هامون ب زندگی...

و ارزش ها...اونا از اینایین ک میگن فقط باید خوش گذروند و‌خندید ...اما من:||...

من اهل معادله ام اول معادله رو‌حل می کنم بعد طبق جواب معادله جلو میرم ولی خیلی از اونا...نمی دونم کدوممون راه درست رو پیش گرفتیم شاید ظاهرا اونا..اره واقن ششواهد میگ اونا برندن..‌

اما من میدونم این راه من نیس ،،نمی تونم وارد هر راهی بشم ک فقط برنده باشم...گاهی انتخابام این میشه ،راهشو از مقصدش بیشتر دوست دارم...شاید این سال ها معیارم همین بوده...

نمی دونم...من اشتباهات راهمو دارم ،ینی سعی می کنم پیداش کنم ،ب هر حال هیچ را هی بدون فرعی و دست انداز نیس...

امشب ک برا دقایقی دوباره دردا ب سراغم امدن ،بغض ک داشت خفم میکرد،گفتم راضی؟راضی بودم...من از هرچی زدم ک ب وصال ختم بشه اما اخراش زدم توفرعی...

درد ،میسازه ...سخته خیلی...اما ...

چن ماه پیش یکی از دوستام ،ک در واقه شاگرد خودم بود تو‌مدرسه ،زجری ک برا حد ب من داد یا مشتق ،وای شب نهایی حسابان دقیقا ده زنگ زد نزدیکای یک تموم شد ،مشتقو بهش یاد دادم:|| با حل کاچل تمارین ...هر وق از دبیر جانن فیزیک سوال میپرسید میگف پریسا چ کارس:||بعد امتحان فیزیک شب اخر خودم کلی کارم مونده بود جواب تلفنشو ندام روز بعدش جواب سلاممو نداد:||منی ک فیزیک و ریاضیات ش را  رسما دبیر خصوصیش بودم چقدر بهم برخورد ،بعد دقیقا  تو ایام فرجه یادمه فصل ۴و۵رو تلفنی براش درس دادم رسما تا این حد معرفت ...(ک مدلش همینه ک فقط خوش باشه ،این مدل خیلی خوبیم هس اگ بلدش باشی...)

تو پاساژ ک خاهرم مشغول مانتو خریدن بود منم ب مغازه ایی ک از این دست بندای سنگی و جفنگ مفنگ دارن زل زده بودم یهو اومد جلو راهم...خوشم نیومد...خلاص هابراز علاقه کاملا دروغین ک خودشم فهمید...

بعد گف ،انقد خودتو خسته نکن ما هممون پشیمونیم...

خندیدم...

ولی بعدش گفتم با خودم ،پشیمانی تا پشیمانی تو برا چ پشیمان میشوی و من در اخر برای چی؟؟

تو دنبال چی هستی من پی چیم؟؟من مشرق تومغرب ،پ هیچ تقاطعی تو حس پشیمون شدنمون نمی بینم...

بدم میاد ادما از مدل نگاه خودشون برا بقیع تز میدن...ولی خب جنس ایرانی همینه...

دارم فک می کنم تو اون دورهمی اگ میرفتم من غریبه ترین بودم...انگار ن انگار چار سال دبیرستان باهم بودیم...

و چ روزایی ک باهم نداشتیم...اونا دنیایی ک انتخاب کردن با دنیای من خیلی فرق داره‌‌.‌..

و من چقدر ب دنیای زندگیم بدهکارم...

اگ واقن وصالی نباشه ؟چی؟اون وق چی میشه ؟تو ی عمر پی چی بودی پی چی رفتی؟سراب؟وهم؟

اصن مگ رسیدن داریم؟،مگ اصن قرار رسیدنه؟پریسا اون هدف اصلیه اگ نشه؟چی؟این دیگ شریف واینا نیس،همه زندگیته رفیق...می دونم...ولی ایا چاره ایی جز این هس ک باید بروم؟نه..

پریسا توکجای این دنیای خودت ی؟مختصاتت دقیقا چیه؟باور کن ک نمیدانم...باور می کنم...

پریسا گریه کن...جدی،گریه کن ...این سکوتت ازارم میده ،سکوت کردی ک چی بشه دم نمیزنی ک چی ؟پریسا امشب تو اون درد یادم افتاد امسال باید چ کار میکردم ک نمی رسیدم ب نقطه اغازین ک طوری نمیشد دلتا ایکسم صفر شه...مسخرس ک امشب یادم افتاد؟ولی من ی سال گم کرده بودم ...پریسا ...

ب یاد حرفای مهندسم...پریسا تو‌کی میخای شرو کنی...پریسا کجایی؟؟نشد...پریسا امشب داشتم ب تمام تاوان  ها و درد ها و ...فک میکردم ...پریسا دلم برا همه اون روزا تنگ شده باورت میشه؟پریسا گم کردم وقتی ک ،وقتش نبود...

پریسا دیشب میگفتی کاش زودتر فایل مهندسو پیدا میکردم...ولی حس کردم وقتش نبود..پریسا فرقیم میکرد...پریسا واقن قرار بود گم کنم؟،پریسا کمکم کن خابشو نبینم برا ابد....

کاش هیچوقت دیگ گم نشم ...پریسا اصن من گم شدم یا اون؟اره من گم شدم...

پریسا دنیای دختر بودنت را این طور دوس دارم و دنیای زندگیت را...پاش میمونم تا زمانیک بدونم غلط نیس...

پریسا من دست از اهدافم و ارزش هام نکشیدم...پریسا دلم براش خیلی تنگ شده کاش ی روزی تصادفی میشد دیدش...

پریسا اخرش مرگه...شاید بعدی تو باشی....

پریسا از کجا ب کجا رسید:)نمی دانم چرا اخرش همیشه ب این جا میرسد....